7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅افکار مختلف،چه مثبت چه منفی،راه خودشون رو به ذهن ما باز میکنن..
ما نمیتونیم تک تک افکار رو کنترل کنیم،
ولی میتونیم انتخاب کنیم کدوم افکار رو رها کنیم و روی کدوم تمرکز کنیم...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📚 حکایتیبسیارزیباوخواندنی
بزرگي گويد: مرا همسايه اي بود گناهكار و فاسق و فاسد و نابكار. هنگامي كه در سفر بودم از دنيا بيرون شد.چون من به خانه رسيدم، سه روز بود تا از دار دنيا رحلت كرده بود .
با خود گفتم كه اكنون كه از نماز و تشييع جنازه اش محروم ماندم و ازبراي حق همسايگي، ساعتي بر سر تربت او روم. چون بر سر تربت وي رفتم، دو سه سوره از قرآن بخواندم. پس از آن،
خوابي بر من در آمد.
آن جوان را ديدم در خواب كه به نشاط تمام همي خراميدي، تاجي مرصع بر سر نهاده و حله سبز اندربر. با او گفتم: ملك تعالي با تو چه كرد؟گفت: مرا در كنف كرم خويش فرود آورد.
گفتم به چه معاملت؟ گفت: مرا معاملتي نبود كه از سبب رحمت بودي و لكن مرا چون در گور نهادند و اقارب و خويشان بر گور من نشسته بودند، فرشتگان عذاب در آمدند با گرزهاي آتشين تا مرا عذاب كنند. ازيك ساعت ديگر او را مهلت دهيد و عذاب مكنيد تا پيوستگان از او جدا شوند.
چون ساعتي بر آمد و پيوستگان به خانه رفتند،مادرم بر سر تربت من بنشست. آن فرشتگان باز آمدند به صولتي تمام تا مرا عذاب كنند .خطاب آمد كه: ساعتي ديگر صبر كنيد تا مادرش به خانه شود.ايشان منتظر بايستند.
شب در آمد و مادرم همچنان نشسته بود. فرشتگان گفتند: ملكا! پير زن از سر تربت باز نمي گردد، چه فرمايي؟ خطاب آمد كه: اگر او باز نگردد، شما باز گرديد، زيرا كه به كرم ما لايق نباشد كه به عقوبت بشتابيم و فرزند را درپيش مادر عذاب كنيم. ما در اين ساعت درضعيفي آن پير زن نگريم و اين فرزند او را بدو بخشيم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته💚🖤
پارت۷۹
دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای کربلا میپیچد:
_آیا کسی هست مرا یاری کند؟
انگار مهرسکوت بر لبها زده اند، صدایی از کسی بلند نمیشود، ناگاه صدای ضعیفی از پشت سر به گوش حسین میرسد:
_من میخواهم حجت خدا را یاری کنم
امام نگاهی به سجاد که از شدت بیماری توان ایستادن ندارد و بر تکه چوبی تکیه داده تا کمی کمرش را راست بگیرد میکند و رو به زینب که سایه به سایه سجاد حرکت میکند میفرماید:
_خواهرم! پسرم را به خیمه بازگردان...
زینب تکیه گاه سجاد میشود و او را به خیمه میبرد و با سرعت برمیگردد، او باید در کنار برادر باشد..
امام رو به یاران شهیدش میکند و میفرماید:
_ای دلیر مردان! ای یاران شجاع!من شما را صدا میزنم، چرا جواب مرا نمیدهید؟شما در خواب هستید و من امید دارم بار دیگر بیدار شوید، نگاه کنید کسی نیست از ناموس رسول خدا دفاع کند
سخنان امام اشک را به چشمان همگان می آورند و بار دیگر ندای "هل من ناصر" حسین در دشت می پیچد، امام مانند خدا مهربان است، میخواهد حجت بر همگان تمام کند و اگر کسی وجدانش بیدار شد، بهشتی شود، باز هم جوابی نمی آید ، اما ندای امام شوری در آسمان به پا کرده و چهار هزار فرشته لبیک گویان به کربلا می آیند تا او را یاری کنند.
اما امام اجازه جنگ به آنان نمیدهد،
چون او #شوق دیدار خداوند را دارد و میخواهد #اسلام_ناب_محمدی را با خون پاک خویشتن آبیاری کند و بارور سازد و نام #اسلام و #شیعه تا قیام قیامت بر تارک هستی بدرخشد و باعث #نجات انسان های روی زمین شود.
حال حسین به میدان میآید، انگار که حسین نیست و حیدر کرار است، شمشیر میزند و رجز میخواند:
_«من فرزند علی مرتضی هستم و به این افتخار میکنم»
و سپاهیان کفر را یکی پس از دیگری به درک واصل میکند. امام به جناح راست سپاه حمله میکند و میفرماید:
_مرگ بهتر از زندگی ذلت بار است.
و سپس به جناح چپ حمله می کند و میفرماید:
_«من حسین بن علی هستم و قسم خورده ام تسلیم شما نشوم»
همگان متعجبند، آخر حسین که تشنه لب است و اینهمه داغ یاران و فرزندان و عزیزان دیده، پس این نیروی شگفتانگیزی که دارد و با آن همگان را تار و مار نموده از کجا می آید؟!
اما نمیدانند که شوق وصال خداوند همهٔ غم ها و تشنگی ها را زایل میکند.
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
✨👈با خودت خوب حرف بزن رفیق؛
گفت و گوی درونی خود را کنترل و تمرین کنید که با خود مثبت سخن بگویید.
چگونه میتوان چنین کاری انجام داد؟
👈بگویید، « من بهترین ام.»
👈بگویید، « من خودم را دوست دارم،»
👈«می توانم این کار را انجام دهم،»،
👈« عاشق کارم هستم.»
اگر این جملات را به خود بگویید در حالی که به آن ها اعتقادی ندارید، این کار گفتن حقیقتی است که هنوز اتفاق نیفتاده است. مهم نیست از کجا میآیی،- مهم این است که به کجا میروی و مقصدت کجاست.
با خود آن طور سخن بگویید که میخواهید باشید، نه آن طور که بر حسب اتفاق هم اکنون هستید.
✨به یاد داشته باشید ممکن است موقعیت فعلی شما در حد زیادی بر اثر یک اتفاق به وجود آمده باشد، ولی موقعیتی که میخواهید در آینده به آن برسید چیزی است که هم اکنون طراحی میکنید و تصمیم میگیرید که باشید.
❤️مثبت باش معجزه میشه ❤️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
• به جای بی محلی و بی توجهی... اینجوری رابطه رو تموم کنین :
- من واقعاً دوست داشتم که بیشتر باهات آشنا بشم ولی هیچ ارتباطی بینمون حس نمیکنم. ممنون که وقتت رو به من اختصاص دادی.
- در حال حاضر اونقدر سرم شلوغه و درگیر زندگیمم که توانایی اولویتبندی رابطهمون رو ندارم.
- این رابطه به درد من نمیخوره.
امیدوارم که درک کنی...
- احساس میکنم تو این رابطه به خط قرمزهام احترام گذاشته نمیشه و دیگه نمیتونم باهات ادامه بدم.
-دیگه نمیتونم سر فلان چیز... باهات باشم. لطفاً به تصمیمم احترام بذار.
اگه به هر دلیل دیگه تمایلی به ادامه رابطه با فردی نداشتید، میتونید از این دلایل استفاده کنید، یا هر دلیلی که خودتون صلاح میدونید، اما بی خبر یهو غیب نشید و بی محلی کنید، چرا که این رفتار خیلی بیشتر آزار دهنده تر از گفتن واقعیت هستش برای اون فرد…
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
👩 #سیاست_های_زنانه
💞در کلیه موارد معیشت اعم از تملک و درآمده وغیره از کلمه ما استفاده نمایید نه من و نه تو، فراموش نکنید که زندگی مشترک شروع شده و دیگر من و تو معنی و مفهومی ندارد.
💞همسر خود را مقابل بستگانش تحقیر نکنید و از تعریف و تمجید بستگان خود پیش وی خودداری کنید.
💞در مقابل همسر خود هرچند گاهی حق به جانب شماست ولی لجبازی و اصرار نکنید و مرد بودن وی را در نظر بگیرید.
💞از مخالفت و مشاجره با همسر خود بپرهیزید.
💞اگر کمکی از طرف خانواده خود داشتید آن را دائما به رخ همسر خود نکشید.
💞در معاشرت با بستگان همسر خود بیش از حد معمول گرم نگیرید
💚#روانشناسی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌺 لطفا زندگی کن...
🍃 خودت را عادت نده به دلشوره
به اینکه آخرش چی میشه...
مبادا یک روز به خودت بیایی
و ببینی در تمام روزهایی که گذشت
بجای زندگی کردن ،
نگرانی به خورد دلت داده ای...
زندگی کن و همه چیز رو بسپار به خدا...
🍃اگر مسئله ای ازعهده تو خارج
است بسپار به خدا و با اعتماد
به او زندگی کن.
🌾خدا طوری درست میکنه که
خودت هم باورت نشه...💕
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#انگیزشی
🌸چقدر خوبه گاهی دلامون اونقدر کوچیک باشه که جز یه نفر کس دیگه توش جا نگیره نه اینکه مثل فرودگاه یکی پرواز کنه یکی دیگه جاش بشینه ..
🌸چقدر خوبه گاهی چشامون جز زیبایی یه نفر زیبایی کس دیگه ای رو نبینه...
چقدر خوبه گاهی به حرف دلمون گوش کنیم نه به حرف عقلمون ...
🌸چقدر خوبه گاهی واسه عشقمون عاشقی کنیم نه واسه عاشقی کردن دیگران رو وسیله قرار بدیم ...
چقدر خوبه گاهی واسه به دست آوردن چیزایی که دوسشون داریم فریاد بزنیم نه از ترس از دست دادنشون ساکت بشینیم ...
💖چقدرخوبه اگه با یه نگاه عاشق شدیم با یه نگاه دیگه فارغ نشیم ...
💖 چقدر خوبه بمونیم پای عشقمون تا سپیدی موهامون پاک بودن عشقمونو گواهی بده
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#دلداده🍀🌸🍂🌱❤️
پارت۹۴
-نخیر، نه به سرم زده نه دروغ میگم، این چیزیه که هرچی میگم باور نداری، باور نمیکنی برو از مامان بپرس، من از مائده پرسیدم، اون دوست داره فقط خودشو در حد تو نمیدونه، همش میگه من یه بار دل امیرعلی رو شکستم، مامان هم باهاش حرف زد میگه نمیخواد باز دو خونواده از هم بپاشه، اخه امیرعلی تو که دوستش داری اونم دلش با تو هست چرا نریم خواستگاریش؟؟
پوزخندی زدم وگفتم
-هه خواستگاری... خوش خیالی دختر... دیدی حالا؟ بهونههای الکی، سارا، هیچی مثل قبل نمیشه، نه من همون امیرعلی سادهی قبلی هستم نه مائده همون مائدهی قبلیه که تواز تغییرش حرف میزنی
با ناراحتی پرخاش کردم:
-الانم من دیرم شده گفتم برو کنار
دررو بازکردم و رفتم بیرون،
چند قدم که برداشتم باحرفی که سارا زد سرجام خشک شدم!
سارا: -نمیدونم، شایدم حق باتو باشه، ولی بازم میگم اینو خوب میدونم که مائده دوست داره. حجب و حیایی که مائده الان داره و متین شدنش خیلی بارز شده. داداش پشیمون میشی با این کارت
به زور پاهامو تکون دادم، بعداز اتمام حرفش به راهم ادامه دادم و از پله ها رفتم پایین
-مامان کاری نداری
-نه پسرم، برو به سلامت
-خداحافظ
از خونه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم. از فکر حرفای سارا نمیفهمیدم مسیر رو دارم کجا میرم.
حرف سارا اکو شد تو سرم....
"داداش پشیمون میشی با این کارت" هشت و حیرون تو خیابون میچرخیدم نمیفهمیدم کجا میرم. چند بار نزدیک بود کل مسیر رو اشتباه برم.
🍂ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#انگیزشی
ﺷﺶ ﺁیین ﺯﻧﺪﮔﯽ :
💙ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺩﻋﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺵ
❤️ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖﮐﺮﺩﻥﮔﻮﺵ ﮐﻦ
🤍ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻥﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭ
💙ﻗﺒﻞ ﺍز ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ
❤️ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﺴﻠﯿﻢﺷﺪﻥﺗﻼﺵ ﮐﻦ
🤍ﻭﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣُﺮﺩﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐن ...
#زندگی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
کاش همه معنی راز زندگی را
می دانستیم
راز زندگی درک کردن می خواهد
زندگی چیز کوچک و بی معنی نیست که راحت بتوان از آن گذشت
زندگی از هر چیزی که فکرش را کنی گران تر و دست نیافتنی تر است
راز زندگی تو هستی
بودن تو
سلامتی تو
و خندهای شیرین خودت
و ضربان قلبی که هر ثانیه می شنوی
و چشمانی که هر روز صبح می گشایی
راز زندگی...
زندگی دوباره هر روز توست...
زیرا آدمی یکبار به دنیا می آید و یکبار زندگی می کند
پس تا میتوانی زندگی را زندگی کن
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
❗️تلنگر
هیچ نوزادی ۳۰ ساله زاده نمی شود!
هیچ کتابی از صفحه ۲۶۷ آغاز نمی شود!
هیچ دانه ای به صورت درخت
۴۰ ساله رشد نمی کند.
هیچ کارمندی یک شبه بازنشست نمی شود.
هیچ سربازی را نمی شناسم که
روز بعد سرهنگ شده باشد.
برای تکامل هر یک از اینها مدت ها
زمان و انرژی صرف شده است!
اصلا این قانون طبیعت است!
هر چرخه دوره تکاملی دارد!
پس انتظار نداشته باش با تلاش کم
و یک شبه به نهایت یک هدف دست پیدا کنی.
تو جدا از این چرخه نیستی...!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh