eitaa logo
داستان های آموزنده
67.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 معلم و دزدی دانش‌آموز در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه‌ سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم، فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد گفت: آخه مگه می‌شه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل، ساعت گران‌قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه‌ دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم. من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه‌ دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در آن مدرسه هیچ‌کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. تربیت و حکمت معلّم، دانش‌آموز را بزرگ می‌کند! •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🔴 داستانک وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران-شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم که قطار وقتی در ایستگاه بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گویند: « ببین چه موجود عجیبی است!» معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین که راه می افتاد، بچه ها می دویدند، سنگ بر می داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می کند.این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.    دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمی کند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است. ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکند نه ساکن؛ باخبرترند نه بی خبرتر» •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
بیشترین ضربه‌ها را خوبترین آدم‌ها می‌خورند؛برای خوبی‌هایتان حد تعیین کنید و هر کس را به اندازه لیاقتش بها دهید نه به اندازه مرامتان؛ زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است! تا می‌تازی با تو می‌تازند؛ زمین که خوردی؛ آنهایی که جلوتر بودند؛ هرگز برای تو به عقب باز نمی‌گردند! و آنهایی که عقب بودند؛ به داغ روزهایی که می‌تاختی تو را لگد مال خواهند کرد! در عجبم از مردمی که به دنبال دنيايی هستند که روز به روز از آن دورتر می‌شوند؛ و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزديک‌تر می‌شوند. حضرت امیرالمومنین_نهج البلاغه خطبه ۴۳ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🕳 𒊹︎︎︎𒊹︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎♥️🖤𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎ ولی هیچ کدوم مهم نبود جز پوریا... من چی داشتم به خودم میگفتم چرااااا چرا پوریا مهم باشه نه نه اصلا بره با صد نفر نامزد کنه به من چه اصلا... اون این بلا رو سرم آورد تا عمر دارم نمیبخشمش‌... و بعد زیر لب زمزمه کردم _پوریا روزی میرسه که پشیمون میشی و به دست و پام میفتی! زهرا  وارد اتاق شد بیخیال دعوا با قلب و عقلم شدم.... زهرا با قدم هایی تند به سمت تختم امد نگران بهم نگاه کرد _خوبی پگاه بی حال اهومی گفتم با شک گفت _مطمئن؟؟ با ی تک خنده تلخ که باعث درد در قفسه سینم شد گفتم:از این بهتر نمیشم زهراعصبی گفت: _مسخره مرده شورتو ببرن اینقدر نگران تو بی عقل شدم با صدای گرفته و خش داری گفتم: _وااا زری چته؟ مگه چی گفتم اینقدر بهم ریختی؟ زهرا با استرس گفت: _پگاه میترسم این شوهر گور به گور شدت بره به اون کیارش قبرستون به قبرستون شده بگه که دیشب کافه بودم بعدشم توعه خر باید بیای برا من فاتحه بخونی تمام 𒊹︎︎︎𒊹︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎♥️🖤𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎ نویسنده: نرگس بانو⚡️ ܣܝ‌ܭَوܝ‌ߺܘ ܭܝ݆ߺܨ حܝ‌ߊ‌ܩܢ و ܢ݆ߺیܭَܝ‌ܥ‌‌ ܦ‌ߊ‌ܝ‌ߺوܝ‌ߺܨ ܥ‌‌ߊ‌ܝ‌ܥ‌‌⭕️ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🔆پاداش نمی‌خواهم 🍃زنی با کودک بیمارش نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله کودک را نزد خود نشاند و سوره‌ی ناس و فلق را بخواند و بر او دمید و فرمود: «ای دشمن خدا! از او دور شو که من رسول خدایم.» 🍃پس کودک را به مادرش باز داد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله به سفر رفتند و بازگشتند و به همان‌جا رسیدند. آن زن پیش پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و دو گوسفند هدیه آورد و گفت: 🍃 «به برکت لفظ مبارک شما پسر من صحت یافت.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله او را جوابی نیکو گفت و یک گوسفند قبول کرد و در مقابلش صله‌ای به او داد و فرمود از آن گوسفند طعام ساختند؛ چون حاضر کردند و آوردند از آن تناول ننمودند و این آیه* را خواندند: «از شما پاداش و سپاسگزاری نمی‌خواهیم.» 📚جوامع الحکایات، ص 43 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
شعری بس زیبا؛ گوش جان بسپاریم💚🌿 ◇• زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش نیست امّید، که همواره نفس بر گردد گر دو صد عمر شود پرده نشین در معدن، خصلتِ سنگِ سیه نیست که گوهر گردد نه هر آنرا که لقب، بوذر و سلمان باشد راست کردار ، چو سلمان و چو بوذر گردد نخورَد هیچ توانگر، غمِ درویش و فقیر مگر آنروز که خود ، مُفلس و مُضطر گردد مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد مشو ایمن، چو دلی از تو مکدّر گردد نه هر آن غنچه که بشکفت، گل سرخ شود نه هر آن شاخه که بَررَست، صنوبر گردد گر که کار آگهی، از بهر دلی کاری کن تا که کار دل تو نیز ، میسّر گردد◇• •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست 💚🌿 🖇حرف های زیادی برای گفتن وجود دارد اما زمان، اندک است. 🖇 حکایت و داستان ما به قدری طولانی است که در حجم این کتاب نمی‌گنجد. 🖇 این کتاب تمام شد اما می‌توانست مطالب و موضوعات بیشتری را در بر بگیرد، به معنی دیگر حرف زیاد بود اما وقت کم است. 🖇معنی دیگر این ضرب المثل عبارتست از کوتاه بودن عمر و ناتمام ماندن حکایت‌های شاعر. •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💠 به نام صاحب کتاب زندگی 🇮🇷امروز چهارشنبه 24/ آبان/1402 01/ جمادی الاولی/1445 15/ نوامبر/2023 🤲خداوندا 💖قلبمان را از عشق و محبت خودت 🍃 متبرک گردان 💖و همواره ما را از محدوده زمان و مکان 🍃برهان 💖 تا در پیوند مهر خداییت 🍃 قرار گیریم 💖و روزهایمان 🍃پر از خیر و برکتت سپری کنیم. 🌹سلام همراهان همیشگی 🍃امضای خدا 💖پای تک تک آرزوهایتان 💠 ذکر امروز «یا حی و یا قیوم» اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ❤️أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ ۚ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ❤️آیا مشرکان و کافران معبودانی دارند که بی اذن خدا آیینی را برای آنان پایه گذاری کرده اند؟ [در صورتی که پایه گذاری آیین، حق ویژه خداست و کسی را نرسد که از نزد خود آیینی بسازد] اگر فرمان قاطعانه خدا بر مهلت یافتنشان نبود، مسلماً میانشان [به نابودی و هلاکت] حکم می شد؛ و بی تردید برای ستمکاران عذابی دردناک خواهد بود 👈 سوره شوری آیه ۲۱ 🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن شیراز •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ســــــــلام 💓صبحتون بخیر و شادی 🌸 به حق خالق صبح  💓 کارتون پر از موفقیت 🌸 زندگیتون روبه پیشرفت 💓 دلتون خانه محبت و 🌸 سفره تون پر برکت باشه 🌸 در پناه خدای مهربان 💓 زندگی تون سرشار از زیبایی •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢سفر ما باهم بسیار کوتاه است شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود.در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترش رویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را به همراه کیفهایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود از او پرسید که چرا چیزی نمیگوید. جوان با لبخندی پاسخ داد : *سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است* من در ایستگاه بعدی پیاده میشوم. اگر تک تک ما این موضوع را درک میکردیم که وقت ما بسیار کم است ، آنوقت متوجه میشدیم که پرخاشگری ، بحث و جدلهای بی نتیجه ، نبخشیدن دیگران ، ناراضی بودن و عیب جویی کردن تلف کردن وقت و انرژی است. •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh