eitaa logo
داستان های آموزنده
67.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پارت نود ودو 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا(مهدا) _باید برای عروس جدید اتاق نرگس رو خالی کنید تر وتمیزش کنید و وسایل نو بخرید نرگسم بره تو اتاق طاهره فعلا باهم باشندتا یه فکری به حالشون بکنیم این حرف های خان بود که می شنیدم پس من باید با نرگس توی یک اتاق باشم _بهتره همه چی برای عروسی به بهترین شکل فراهم بشه وای به حال کسی که کارشو درست انجام نده همین وسط حیاط فلکش میکنم فهمیدین همه باهم گفتن _چشم خان _حالا زود برین سرکارتون _چشم خان باترس وارد عمارت شدم همه رفتن سرکارشوتا خان چشمش بهم افتاد آب دهنم رو به زور از ترس قورت دادم _سلام خان نگاهی کرد و جوابی نداد رفت منم رفتم سمت اتاقم در رو باز کردم ولی خبری از سعید نبود دلم شکسته بود فقط بغل سعید می تونست آرومم کنه که اونم نبود _خانم برین کنار تا وسایل نرگس رو بیاریم اینجا گوشه اتاق ایستادم تا وسایل رو آوردن و گوشه اتاق و توی کمد چیدن من می دونستم دیر یا زود باید از این اتاق برم نرگس وارد اتاق شد ولی حرفی نزد سکوت کرد و نشست روی تخت خوابش منم همون گوشه اتاق نشستم و به تسبیح مادرم که بهم داده بود نگاه میکردم بدجور دلم می خواست برم پیش مادرم •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🪓ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑُﺮﯼ، ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ. 🌳ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ۱۸ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰه ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ۱۵ ﺩﺭﺧﺖ ﺑُﺮﯾﺪ. ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ۱۰ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ❗️رئیسش گفت: ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﯽ ﺗﺒﺮﺕ ﺭو ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺭخت ها ﺑﻮﺩﻡ! 📌ﺭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻇﺮیفه، ﻓﻜﺮ، ﺟﺴﻢ و ﺭﻭﺡ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ بشن، ✳️با تفریح، مطالعه، وقت گذراندن با خانواده و… هر چند وقت تبر زندگیتو تیز کن! •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌸🍃🌸🍃 سه درس مهم زندگی: اگر می خواهید دروغی نشنوید، اصراری برای شنیدن حقیقت نداشته باشید. به خاطر داشته باشید هرگاه به قله رسیدید همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده اید. هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید، تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند. •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
▫️پسربچه ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. ▫️حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. ▫️اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرڪ حسابی كار می‌كشیدند. ▫️هر وقت پسرڪ از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌ڪردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرڪ با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. ▫️تا اينڪه یڪ روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت، خسته‌ام و خوابم مياد. ▫️برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌ڪنم، كه پسرڪ آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم. ▫️اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است كه به آن دلبسته‌ایم. ▫️پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرڪ و عنوان آكادمیڪ و خلاصه شيطان و نفس، هر كسی را به چيزی بسته‌اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند. ▫️پرنده‌ات را آزاد ڪن! ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست. دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...' خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن' او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم' آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند .... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما.... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او در همان يك روز زندگی كرد فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! ' زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸ضحی 🌸قسمت ۲۴۷ و ۲۴۸ _...ولی به طور عمومی این تعریف درسته و روانشناسی و جامعه شناسی و ... هم تاییدش میکنه ثانیا امام که این رو به عنوان توهین نمیگه درصدد بیان تفاوتهاست وقتی میگه عمومیت خانمها اینطوری ان یعنی فرم خلقتشون اینه چیزی نیست که همه با هم کسب کرده باشن خداوند زنها رو احساساتی تر از مردها خلق کرده و براش دلیل هم داشته چون وظیفه بهش محول کرده و کارکردش تو این فضا لازم بوده پس یعنی امیرالمومنین داره به خدا در خالقیت خرده میگیره؟ ابدا... فقط داره توضیح میده این ویژگی خانمهاست در دو مورد دیگه یعنی نقص بهره مندی و ایمان هم همینه اگر دقت کنی دلایلی که ذکر میکنه اصلا دلیل مذمت نیست اینکه زن ایامی از ماه رو نمیتونه عبادت کنه و اینکه ارثش کمتر از مرده که ایراد زن نیست! یکی فیزیولوژیشه یکی هم تکالیف مالی ایجاب میکنه که قبلا گفتم پس نگاه در این بیان توهین آمیز نیست صرفا بیان کننده تفاوتهاست و اصلا یکی از معانی نقصان تفاوته احتمالات دیگه هم وجود داره یکی اینکه اصلا درباره اینکه این خطبه ست یا نامه شکه و بعضیها میگن بخشی از این کلام با سخن غیر ادغام شده یک احتمال هم میگه اگر مذمتی باشه به طبیعت زن نیست به تربیت روز زنه که جبر فضای اجتماعی بعضا زنها رو مهجور و بیسواد نگه داشته و از منطق دور کرده و دچار جهل و شرارت کرده ولی در کل باید در بررسی نگاه همه جانبه حاکم باشه اینهمه جاهای دیگه تعریف شده از زنها پیامبر میفرماید زنان به بهشت نزدیک ترند! بهشتی که غایت آرزوی همه انسانهاست یا به طور کلی پیامبر و امیرالمومنین هردو طبق روایات صحیح نسبت به حضرت زهرا چنان احترامی میگذاشتن و شانی قائل بودن که مشخص میکنه هیچ زاویه ای با جنس زن وجود نداره اگر هم نکوهشی باشه متوجه زنان فتنه گر و جنگ افروزه همونطور که مردهای اینچنینی مذمت میشن و بارها در متن روایات دیده شده جامعیت در نگاه و پردازش جلوی سوءتفاهم رو میگیره ...... کلاس های ترم تابستون کم و بیش شروع میشد اولِ همه آزمایشگاه ها دروس این ترم نسبت به ترم قبلی سبک تربود و سنگین تر ها رو گذاشته بودم برای دو ترم بعدی که تا پایان این مباحثه درس چندان فشار زمانی نداشته باشه روز 5 ژوئن عید فطر بود و من به فتوای خودم تعطیل اعلام کردم و یک از جلسه غیبت مجازم استفاده کردم صبح زود نماز عید فطر و بعد هم یه یادش به خیر به خاطرات کوچ خانوادگی به مصلی صبح های هر سال و صف های پرجمعیتی که هیچوقت قدرشون رو ندونستم و نمازهایی که واقعا هوای دیگه ای داشت و کله پاچه ای که برگشتنی برای صبحانه میخریدیم! ....... بعدازظهر شنبه ی قرار دور میز چای و گز خوران شروع کردیم: _جزء بیست و یکم سوره عنکبوت آیه ۶۷ خیلی عجیبه خداوند میفرماید یه حرم امنی قرار دادم به عنوان کهف حصین از عذاب اونایی که داخلشن در امانن اونایی که بیرونن روان و روح شون توسط شیطان ربوده میشه و از دست می‌رن خب این حرم امن الهی کجاست که بریم پناه بگیریم؟ کتایون خندید: _بعدا میگی! _آفرین! سوره لقمان آیه ۱۰ به پادماده اشاره میکنه که در جزئی ترین موارد مثل درون اتم وجود داره تا گیاهان و جانوران که به صورت زوج خلق شدن در کوچک ترین و بزرگترین ابعاد خلقت خدا مدل زوج رو طراحی کرده و فرد این عالم فقط و فقط خودشه سوره احزاب؛ جنگ احزاب یا همون جنگ خندق سومین جنگی بود که مسلمانها درگیرش شدن یهود شمال مدینه مشرکین رو تحریک می‌کرد برای حمله به مسلمون ها حتی گرا میداد که مثلاً اینا تو چه وضعیتی هستن توی مدینه آسیب‌پذیری شون بالاست شما اگر الان تجهیز بشید حمله کنید میتونید شکست شون بدید و تمومش کنید و بالاخره مشرکین دوباره تصمیم گرفتن بعد از احد چند سال بعد در خندق مجدداً حمله کنن به مدینه و مسلمان ها هم توی وضعیتی نبودن که بتونن با اون سپاهی که اونها جمع کرده بودن بجنگن اصلا جنگ احزاب بهش میگن به خاطر اینکه از احزاب و گروه‌های مختلف جمع شده بودن حتی خود یهود هم در شمال بهشون وعده داده بود اگر بیاید همراه شما می‌جنگیم البته اقدامی نکرد اینا هیچ وقت خودشونو دخیل نمی‌کنن همیشه دست پشت پرده ان اول فتنه میکنن بعد قایم میشن مسلمانها چون عده و عُده جنگیدن در برابر اونها رو نداشتن به پیشنهاد سلمان فارسی خندق دور شهر حفر میکنن که مانع از ورود سپاه به داخل شهر بشه و خودشون داخل شهر میمونن اون زمان پهلوانان و جنگاوران سرمایه اجتماعی محسوب می شدن شهرت و جایگاه داشتن هر عشیره ای به پهلوون خودش فخر میکرد قصه هاشون می‌شد نقل مادران برای فرزندان یکی از نام‌آورترین پهلوانانی که تو حجاز سرآمد بود عمروبن عبدود بود از قبیله ی قریش که توی اون جنگ موفق میشه با اسب از روی خندق بپره و وارد مدینه بشه و.... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
از حكيمى پرسيدند: عجيب ترين موجود عالم چيست؟ گفت: انسان. گفتند: چرا انسان؟ گفت: زيرا براى به دست آوردن مال، سلامتى اش را به خطر مى اندازد و پس از آن كه مالى به دست آورد، براى بازيابى صحت و سلامتى اش مصرف میکند. چنان غم آينده را میخورد، كه از امروز خود لذتى نمیبرد. چنان زندگى میكند، كه گويا هرگز نمیميرد. اما چنان میميرد، كه گويى اصلاً زنده نبوده است. •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشقِ رویِ گل با ما چه‌ها کرد از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتاد وز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد غلامِ همتِ آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم، خطا بود ور از دلبر وفا جُستَم، جفا کرد خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی که دردِ شب نشینان را دوا کرد نقابِ گل کَشید و زلفِ سُنبل گره بندِ قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبلِ عاشق در افغان تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد بشارت بَر به کویِ می فروشان که حافظ توبه از زهدِ ریا کرد وفا از خواجگانِ شهر با من کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد   •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸ضحی 🌸قسمت ۲۴۹ و ۲۵۰ _... و هل من مبارز میطلبه از مسلمانان فقط یک نفر داوطلب مبارزه باهاش میشه اون هم علی بن ابیطالب پسر عموی پیامبر بود که اون زمان سن و سال زیادی نداشت شاید ۲۰ و خورده ای برای همین ایشون از پیغمبر سه بار اجازه میخواد و پیغمبر بهش اجازه نمیدن بار سوم چون کس دیگه داوطلب نمیشه پیغمبر بهشون اجازه میده که بجنگه امیرالمومنین با یه ضرب شمشیر سرش رو میندازه همون پهلوانی که افسانه شکست ناپذیری داشت! با یک ضربه کارش رو تمام می‌کنه و این خبر مثل یک بمب سپاه احزاب رو منهدم میکنه یه طوفانی هم در میگیره و خیلی زود لشکر از دور مدینه متفرق میشن و برمیگردن و این پیروزی برای مسلمانان حاصل میشه این جنگ نقطه عطفی بود که بعدش دوره پیروزی‌های صدر اسلام رقم میخوره حدیثی هست که می فرماید ضربه علی بن ابی طالب در روز خندق برتر است از عبادت ثقلین ثقلین یعنی جن و انس از ازل تا ابد! چون کلید پیروزی اسلام شد چه به لحاظ نظامی چه به لحاظ فرهنگی یعنی این باور شکست ناپذیری رو در اونها فرو ریخت یک جوان مسلمان یک یل نامی رو زمین زد و از اون نقطه پیروزی اسلام مسجل و دنباله دار شد آیه ۲۱ صریحا میگه : پیغمبر و رفتارش و زندگیش اسوه و الگوی شماست... جزء 22 آیه 50... کتایون:_صبر کن آیه ۳۳ داره به زنها میگه که توی خونه بمونید خب چرا! _اشتباه ترجمه میکنی میگه "در خانه‌هایتان آرام بگیرید" این به این معنی نیست که نباید بره بیرون بلکه معنیش اینه که مامن و مرجع زن است نه خیابون یعنی بدون دلیل و به قصد تجمل نرو بیرون اون زمان باب بود بعضی خانمها آرایش کرده و خوشتیپ می‌اومدن بیرون نه به قصد انجام کاری فقط برای مانور و تو چشم اومدن برای اینکه دیده بشن و یه سری رابطه ها شکل بگیره و اسلام به شدت از این کار نهی میکنه و اسم اون دوره قبل از اسلام رو هم میگذاره جاهلیت اولی جاهلیت ثانی همین عصر ماست که دوباره همه اون کار ها شده ارزش و روال این آیه ، هم هست آیه معروفیه ذیلش در روایات بسیار سخن گفته شده _ خب واضحه منظور زنهای پیامبر هستن چون داره درباره همسرانش صحبت میکنه _ پس چرا یهو ضمیرش تغییر میکنه؟ تو تمام این آیه داره میگه "کنً" داره با خانم ها صحبت میکنه ضمیر مونث میاره ولی تو همین یه تیکه از آیه میگه "کم" ضمیر مذکر میاره؟! نقل شده که ام سلمه از پیامبر سوال کرد اهلبیت کیا هستند من هم جزوشون هستم؟ ایشون فرمودند شما همسر من هستی ولی من دختر و دامادم و فرزندانشون (حسن و حسین) هستن* حالا اینکه چرا خدا خواسته اینها پاک بشن و فلسفه اش چیه رو توضیح میدم دقیق بعدا آیه ۵۰ با فرض شما واقعا چرا خودش رو محدود و محروم میکنه؟ چرا میگه اصلا نه دیگه میتونی ازدواج کنی نه حتی میتونی جایگزین کنی خب چرا؟ یا با فرض ما خدا چرا با پیغمبرش این کارو میکنه؟ قبلا هم گفتم ازدواج‌های پیغمبر بیشترشون بود بعضا هم بود و دیگه داشت به جاهای باریک می کشید که خدا اینجوری در واقع متوقف شون کرد چون پیغمبر خوش اخلاق بود رعایت شون رو میکرد اونها سوء استفاده می‌کردن و اهدافشون رو پیش میبردن که مثلا با پیغمبر فامیل بشن و پس فردا فامیل خلیفه بعدی باشن ولی خداوند با قاطعیت تمام جلوی این جریان رو گرفت مثلا همین ابوسفیان دخترش ام حبیبه رو داد به پیغمبر ولی باردار نشد اومد به پیغمبر گفت بیا اون یکی دخترمو بهت بدم پیغمبر گفت جمع بین دو خواهر حرامه گفت خب اون یکی رو طلاق بده این یکی رو بگیر پیغمبر عصبانی شد از این برخورد بعد از نماز رفت منبر گفت دیگر خواهران و دخترانتان را به من عرضه نکنید من دیگه زن نمیگیرم و چون خدا میدونست که به حرف پیامبر اعتنا نمیکنن و قطعیت نیاز داره این آیه نازل شد و کار پیغمبر رو راحت کرد دقت کن حتی میگه عوض هم نمیشه کرد! که شبیه اون درخواست دوم ابوسفیان هم مقدور نباشه و پرونده فامیلی با پیغمبر بسته بشه اصلا اگر درست نگاه کنی وقتی یه شیخ عشیره دویست تا زن میگرفت پیغمبر و خلیفه مسلمین اگر میخواست خیلی بیشتر از این حرفها براش مقدور بود با اون مقیاس 9 تا اصلا عددی نیست پیغمبر خیلی هم مقاومت کرده تازه! _ چرا آیه ۵۱ برای پیغمبر استثناء قائل میشه؟ _ به چند دلیل یکی اینکه خدا بعضی جاها با آوردن قوانین متمایز میخواد تفاوت پیغمبر با باقی امت رو مشخص کنه از اونورشم میگه اگر برای همه نمازشب مستحبه برای تو واجبه حالا یه سری اختیارات هم بهش میده که به بقیه نداده برای اینکه نشون بده کلا این آدم با شما متمایز و متفاوته یه فرقی داره فقط پستچی نیست که بگید حسبنا کتاب الله حرفش اهمیت داره هم اینکه اگر دقت کنید هر چی قانون متمایز توی قران در مورد پیغمبر هست در رابطه با..... 🌱ادامه دارد..... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢پارت نود وسه 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا(مهدا) نهار رو آوردن من و نرگس بدون هیچ حرفی فقط غذامون رو خوردیم و بعدش چون خسته بودم خوابیدم عصر که بیدار شدم خبری از نرگس نبود تسبیح مادرم رو برداشتم و برای آروم شدنم شروع کردم به ذکر گفتن دلم درد می کرد رفتم بیرون توی آشپزخونه تا یه دم نوشی بخرم حالم بهتر بشه محمد توی راه رو بود _سلام _سلام دلم می خواست بپرسم سعید کجاست ولی روم نشد و به راهم ادامه دادم دیگه پوران دخت و عشرت و نرگس کاری بهم نداشتن آخرماه بود و پس فرداشب عروسی سعید اما تو این مدت سعید رو ندیده بودم _خانم _بله _هرچی وسایل دارین جمع کنید چیزی جا نذارین _چرا نجمه؟؟ _خان گفته باید برین ده پایینی _نمی دونی چرا ؟؟ _چون حاج سلیمان گفتن در شأنشوت نیست یه دختر دهاتی هوو دختر شون باشه _اها اشکال نداره من زیاد وسایل ندارم یه نیم ساعت دیگه حاضر میشم _باشه خانم کمک نمی خواهید ؟؟ _نمی دونی سعید کجاست ؟؟ _میگن‌ رفته به ارازی خان سر کشی کنه و مالیات ها رو جمع کنه _اها باشه کارم تموم شد صدات می کنم نرگس روی تخت خوابش دراز کشیده بود منم وسایلم و جمع و جور کردم البته دو یا سه تا بقچه بشتر نبود لباس هامو برداشتم و صندوقچه سعید رو که بهم داده بود •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢پارت نود وچهار 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا(مهدا) سوار ماشین شدیم نجمه با شوهرش و دوتا بچه ش هم آمدن یک ساعت بیشتر رفتیم تا رسیدیم به ده پایینی از بین کوچه ها تنگ رد شدیم و رسیدیم به یه خونه که در چوبی داشت حیدر شوهر نجمه پیاده شد و در زد من و نجمه و دوتا دختر هاش هم پیدا شدیم یه مرد میانسال در رو باز کرد و حیدر وسایل رو برداشت و ما هم سلام کردیم و وارد خونه شدیم زمستون بود و هوا سرد یه زن میانسال آمد و سلام کردیم _بیایید تو هوا سرده _دست تون درد نکنه ممنون _کنار بخاری بشینید تا برای تون چایی بریزم _ممنون واقعا هوا سرد بود و کنار بخاری گرم می چسبید چایی خوردن یاد پارسال افتادم که این موقع هنوز زن سعید نشده بود و ظرف می شستم و سعید میومد براش چایی بریزم یادش بخیر خونه نسبتأبزرگی بود چرا اینجا هستم چرا نرفتم خونه خودمون حالا که سعید من رو نمی خواد چرا نرفتم اونجا _دخترم بفرما چایی ‌بعدم برو اون اتاق استراحت کن _ممنون چایی خوردم رفتم توی اون اتاق که برام رختخواب پهن کرده بودن استراحت کنم •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 به نام دفع کننده بلاها 🇮🇷امروز دوشنبه 14 / خرداد /1403 25 / ذی القعده/1445 03 / ژوئن / 2024 💕خوشبخت ترین مخلوق 🥀 خواهی بود 🍃اگر امروزت را آنچنان 🥀زندگی کنی 💕که گویی نه فردایی وجود دارد 🥀 برای دلهره 🍃و نه گذشته ای 🥀 برای حسرت 🌹مهربانان 🍃سلام 🍁صبحتــون الــهی 🌹روزتون سرشار از 🌱 انرژی و آرامش 💠 ذکر امروز " یا قاضی الحاجات" اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ ❤ اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ❤ از آنچه که از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پیروى کن! هیچ معبودى جز او نیست! و از مشرکان، روى بگردان! 👈🏼 سوره" انعام آیه ۱۰۶ " 🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُران 🌼 التماس دعا🌼 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh