.
اگر انسانها را وزن میکنی
مواظب باش تنها بر اساس
مدرکشان وزن نکنید
بعضیها با مدرک خالی از درکند
و برخی بی مدرک سرشارند
از درک وشعور
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت51
💜💜
خندیدم و گفتم نترس فرزین جز من به هیچ دختری نگاه نمیکنه .
_فرزین نگاه میکنه دخترای دیگه چی اونا که نگاه میکنن .
_خب نگاه کنن مهم نیست که مهم فرزینه …
خر نشو نیره دوستت داره بگو بیاد خواستگاریت, به خدا شانس یه بار در خونه آدم و میزنه ها ببین خودت میدونی من صد تا دوست پسر داشتم تا الان حتی یکیشون هم نزدیک به فرزین نبوده چه از لحاظ قیافه و تیپ چه از لحاظ مالی …
تا حالا حرف از خواستگاری زده ؟؟
_آره اتفاقا چند وقت پیش بود میگفت قضیه امون و جدی کنیم .
خب بچسب دیگه …
_چی ؟؟
ـهمین حرفش و بچسب بگو آره به نظر منم بهتره زودتر رسمیش کنیم و …
_بزار حالا برم کلاس ناخن .
ـوا چه ربطی داره به کلاس ناخن خلی تو ؟؟
خندیدم و گفتم تو چرا با من مثل ترشیده ها رفتار میکنی ؟؟
کم چرت و پرت بگو نیره آدم باش این دفعه حرفش و زد سریع بچسب بهش و حرف نامزدی و این چیزا رو بنداز وقتی هم تو دوسش داری هم اون دوستت داره هم وضع مالیش اوکیه چرا زودتر ازدواج نکنید خب ؟؟
_راستش من بیشتر به خاطر مامان خیلی اشتیاق نشون نمیدم .
وااااای از دست تو نیره یعنی میخوای تا آخر عمرت شوهر نکنی ؟؟
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🔴 گذر پوست به دباغخانه میافتد
"هشام بن اسماعیل" والی اُمویان در مدینه بود. او آزار بسیاری به مردم، مخصوصاً امام سجاد علیهالسلام میرساند.
سرانجام ، به دلیل اعتراض فراوان مردم، "هشام" عزل شد و به خاطر ظلمهای فراوان او، دستور دادند تا هشام را در وسط شهر ببندند تا دیگران هر طور میخواهند از او انتقام بگیرند.
مردم نیز یکی یکی میآمدند و انتقام میگرفتند.
هشام می گفت:
"بیش از همه از علیبنحسین وحشت دارم، زیرا به سبب آزارهایی که به او رساندم و لعن و نفرینی که نثار جد او علیبناببطالب میکردم، انتقامش سخت خواهد بود."
روزی که امام سجاد علیه السلام "هشام" را در آن وضعیت دیدند به همراهان فرمودند:
"مرام ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن خود انتقام بگیریم."
هنگامی که امام سجاد عليه السلام به طرف هشامبناسماعیل میرفتند، رنگ در چهره هشام باقی نماند، ولی بر خلاف انتظار وی، امام سجاد با صدای بلند، سلام نمودند و با او دست دادند و به او فرمودند:
"اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم کمک کنم."
هشام فریاد زد :
{اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}
{خداوند می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.}
بعد از این رفتار امام سجاد (ع)، مردم مدینه نیز انتقام گرفتن از هشام را متوقف کردند.
📚 تاریخ طبری ، جلد 6 ، صفحه 526 .
📚 شرح الأخبار، جلد 3 ، صفحه 260 .
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی قشنگـه حتما بخونیـن👌
فردی هنگام راه رفتن پایش
به سکه ای خورد.
تاریک بود، فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید 2 ریالی است.
بعد دید کاغذی که آتش زده،
هزار تومانی بوده. گفت:
چی را برای چی آتش زدم!
و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست
که چیزهای با ارزش را برای
چیزهای بی ارزش آتش می زنیم
و خودمان هم خبر نداریم.
آرامش امروزمان را فدای چشم و
هم چشمی ها و مقایسه کردن های
خود میکنیم و سلامتی امروزمان
را با استرسها و نگرانی های بی مورد
به خطر می اندازیم ...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📚#حکایت
میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت52
_نه مگه میشه شوهر نکنم ولی خب ذهنم درگیره دیگه .
نمیخواد ذهنت درگیر باشه خیالت راحت من حالا حالاها شوهر نمیکنم .
با خنده گفتم عزیزم تو شوهر نکرده نیستی وای به حال اینکه شوهر کنی .
چپ چپ نگاهی بهم انداخت و گفت من و بگو دارم حرص میزنم تا تو شوهر کنی .
_شوهر میکنم بابا قول میدم نپرونم فرزین و خیالت راحت .
باشه پس دمت گرم بگرد از تو فامیلاشون یه پسر مثل خودش پیدا کن برای خواهرت کاش داداش داشت خودم مخش و میزدم …
با شوخی گفتم بابا شوهرم میخوام کنم میخوای بیای بشی جاریم ولم کن دیگه بابا .
اووووو دلتم بخواد بدبخت من نشم جاریت یه خره دیگه جاریت میشه .
_نه دیگه چون برادر نداره جاری هم نخواهم داشت …
ـنگا نگا با سر افتادی تو کندوی عسل
نرگس تند تند چرت و پرت میگفت و میخندیدیم …
بعد کلی مسخره بازی نرگس خیلی جدی گفت ولی واقعا میگم فکر نمیکردم عرضه داشته باشی همچین پسری تور کنیا .
_من که اون و تور نکردم اون من و تور کرده .
اعتماد به نفستم بالاااااست
_بله پس چیییی چرا پایین باشه ؟؟
ـنه شوخی میکنم واقعا هم دلش بخواد دختر به این خانمی نجیبی از کجا میخواد پیدا کنه …
خندیدم و گفتم الان داری خرم میکنی ؟
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
چارلی_چاپلین
اگر شاد بودی آهسته بخند،
تا غم بیدار نشود و اگر غمگین بودی،
آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮 حال بدت رو فورا خوب کن 🖋
اضطراب: ده تا نفس عمیق بکش
بیش از حد فکر کردن: ژورنالنویسی کن
انرژی پایین: ورزش سبک انجام بده
استرس: تو طبیعت وقت بگذرون
عقب انداختن کار: گوشی رو از خودت دور کن
بیحسی: برای یک هدف داوطلب شوید
دلتنگی: اهداف خودت رو بنویس
بیانگیزگی: چند برد کوچک به دست بیار
احساس گناه: خودت رو ببخش
بیصبری: یک دقیقه مدیتیشن کن
ناامنی: لیستی از بُردهاتو بنویس
ناراضی: یک لیست سپاسگزاری بنویس
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹به نام بهترین درخواست شدگان
🇮🇷امروز چهارشنبه
04/ مهر/1403
21/ ربیع الاول/1446
25/ سپتامبر/2024
🍃ستايش خدايى را
💞که شبم را به صبح رساند
🍃در حالی که نه گرفتار کيفر بدترين اعمال خويشم
💞و نه بى فرزندم و نه از دين برگشته
🌹 سلام
🍃صبحتون به طراوت شبنم
💞و به شادابی و زیبایی گلها
🥀ذکر امروز« یا حی و یا قیوم"
️ اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
️ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
❤️وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ
❤️شما هرگز نميتوانيد بر اراده خدا چيره شويد و از حوزه قدرت او در زمين و آسمان فرار كنيد، و براي شما جز خدا ولي و ياوري نيست.
👈" سوره عنکبوت آیه ۲۲"
🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🍃 التماس دعا 🍃
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کودکی فکر می کردم آن مردی
که سر خیابان اسباب بازی فروشی
دارد، حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست...
اما چند سال بعد که از خواب بیدار
شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد
و فکر کردم پسر شش ساله ی
همسایه مان از همه خوشبخت تر است چون مدرسه نمی رود و می تواند
چند ساعت بیشتر بخوابد...
نوجوان که بودم فکر می کردم
حتما خوشبخت ترین انسان دنیا
یکی از سوپر استارهای سینماست
یا یک ورزشکار معروف...
آن روزها خوشبختی را در
شهرت می دیدم...
مدت ها گذشت و معنی
خوشبختی هر روز برایم عوض می شد...
بستگی به شرایط داشت
گاهی خوشبختی را در ثروت
می دیدم و وقتی که بیمار
می شدم در سلامتی...
سال ها گذشت و زندگی
به من ثابت کرد خوشبختی
برای هر انسانی یک تعریف دارد...
گاهی ما در زندگی به اتفاقی که
آن را خوشبختی می دانیم،
می رسیم ولی باز احساس
خوشبختی نمی کنیم...
چون گذر زمان و تغییر شرایط
تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده...
کاش بدانیم خوشبختی واقعی
داشتن "آرامش" است...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
دوتا دستاشو مشت کرد جلوم گرفت و گفت :
اگه بگی گل کدومه میمونم ...
چه انتخاب سختی بود ...
ترس از دست دادنش
تمام وجودمو فرا گرفته بود ..
برای از دست ندادنش محکم زدم پشت دست چپش !
و گفتم این گله
دستش باز کرد ... گل بود
اشکام جاری شد روی گونه هام حواسش نبود ،
وقتی با دست راستش اشکامو پاک کرد
فهمیدم تو دست راستش هم گل بود !
آنکه تو را میخواهد به هر بهانه ای میماند
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با رها کردن خشم و کینه تصمیم میگیریم که آرامش و رشد
خودمون رو به آسیبهایی که بهمون وارد شده ترجیح بدیم.
بخشش به این معنی نیست که درد رو توجیه کنیم بلکه به این معنیه که خودمون رو از بار احساسی رها کنیم و کنترل سلامتی و حال خودمون رو به دست بگیریم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh