#پدر
وقتی بچه بودم کنار پدرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم !
مثلا آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد ؛
میگفت : میخرم به شرط اینکه بخوابی
یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازی دنیا ؛
میگفت : میبرمت به شرط اینکه بخوابی !
یک شب پرسیدم : اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟
گفت : میرسی به شرط اینکه بخوابی ...
هر شب با خوشحالی میخوابیدم ؛
انقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند !
دیشب پدرمو خواب دیدم ؛
پرسید : هنوز هم شب ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم : شب ها نمیخوابم ...
گفت : مگر چه آرزویی داری؟
گفتم : تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم !
گفت : سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی ...
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
21.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونی که برای محبت حدود قائل میشود
اصلا معناش رو نفهمیده...
🎙️ #حسین_پناهی
دیالوگ
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
جالب است
ثبت احوال همه چیز را
در شناسنامه ام نوشته است
جز احوالم را ...!!
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست؛
دویدم!
چشم فرستادی برام تا ببینم؛
که دیدم!
پرسیدم این آتشبازی تو آسمون معناش چیه؟
کنار این جوب روون نعناش چیه؟
این همه راز، این همه رمز
این همه سِر و اسرار معماست؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟
نه والله!
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟
نه بالله!
پریشونت نبودم؟
من، حیرونت نبودم؟
#حسين_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
دوتا دستاشو مشت کرد جلوم گرفت و گفت :
اگه بگی گل کدومه میمونم ...
چه انتخاب سختی بود ...
ترس از دست دادنش
تمام وجودمو فرا گرفته بود ..
برای از دست ندادنش محکم زدم پشت دست چپش !
و گفتم این گله
دستش باز کرد ... گل بود
اشکام جاری شد روی گونه هام حواسش نبود ،
وقتی با دست راستش اشکامو پاک کرد
فهمیدم تو دست راستش هم گل بود !
آنکه تو را میخواهد به هر بهانه ای میماند
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
1.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما بدهکاریم به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند
معذرت می خواهم چندم مرداد است
و نگفتیم
چونکه مرداد
گور عشق گل خون رنگ دل ما بوده است .
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجایم
بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ میکشم
و به فریب هر صدای دور
دستمال سرخ دلم را
تکان میدهم.
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
پدرم میگوید: کتاب!
و مادرم میگوید: دعا!
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را
فقط میتوان از زبان گلها شنید...
#حسین_پناهي
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh