eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
215 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
503 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ۳ ✒️ نوشته‌اند: زمانی که مسلم بن عقیل خبر ورود عبیدالله بن زیاد را به کوفه شنید و از تهدیدهایش باخبر شد، به خانه هانی بن عروه رفت هانی بخاطر حضور مسلم ⛅️ به مجلس ابن زیاد نرفت و خود را به بیماری زد؛ ابن زیاد اما هانی را به دارالاماره دعوت کرد. به ناچار لباس به تن کرد و به راه افتاد 🍁 جاسوسان، خبر حضور مسلم در خانه هانی را برای ابن زیاد برده بودند ⚡️ ابن زیاد گفت: تو از من جدا نخواهی شد تا اینکه مسلم را نزد من بیاوری! 💚 هانی گفت: به خدا سوگند هرگز او را نزد تو نمی‌آورم! آیا مهمانم را نزد تو بیاورم تا او را بکشی؟ قسم به خدا، اگر مهمان خود را به دشمنش تحویل دهم و خود زنده و سالم باشم، برایم ذلتی بزرگتر از این نیست... و چنین شد که هانی در راه دفاع از یاران حسینی، و ادای حق مهمان‌نوازی، پس از شکنجه بسیار در بازار شهر، به شهادت رسید... 💔 السلام ✋❤️ _ این داستان ادامه دارد_ 📗 چهل منزل با حسین(ع). رنجبران به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
چه فراقی.mp3
14.49M
🍃من ایرانم و تو عراقی 🍃چه فراقی چه فراقی 🎤 👌فوق زیبا ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
🏴 ❤️ _علیه السلام قاسم سیزده سال یا کمتر داره اما خوب می فهمه، خوب می بینه: طفل عاشق کی ز عشق بیگانه است بچه ی پروانه هم پروانه است دید باباش صداش زد، جلوی عمو سر به زیر نشسته است، امام حسن (علیه السّلام) دست قاسم را تو دست ابی عبدالله گذاشت، سفارش کرد، این جانشین من در کربلا با توست … . آری، او مصداق این آیه است: (قال انی عبدالله اتانی الکتاب وجعلنی نبیا) فرمود: قاسم جان ! یه وصیت شفاهی کنم، عموت کربلا می ره، نذاری غریب بمونه، همه ی خانواده بر حسن (علیه السّلام) گریه کردند، این بچه ده سال تو دامن عمو بزرگ شد … . ابی عبدالله همون احترامی که به دیگر بچه هاش می کنه به قاسم و عبدالله می کنه، عبدالله همش سکوت داره، همش دارای ذکر است، تا شب عاشورا سردارها سخن گفتند، تا گفت: عمو جان ! عمو فرمود: جانم، کاَنَّ منتظر بود، قاسم حرف بزنه، آیا من هم فردا فدای شما می شوم، فرمود: مرگ در ذائقه ی تو چگونه است، بی درنگ فرمود: احلی من العسل نه برای علی اکبر (علیه السّلام) و نه برای عباس (علیه السّلام) این جمله ای که برای قاسم فرمود را نگفت: فرمود: نه تنها فردا شهید می شوی، بلکه به بلای عظیم گرفتار می شی. تنها رزمنده ای که هیچ زره به تن نکرده قاسمه، آمد میدان صدا زد: ان تنکرونی فابن الحسن گفت: هذا حسین کالاسیر … . برگشت به سمت خیمه ها فرمود: عمو ! تنشمه، فرمود: الان به دست جدم سیراب می شی، برگشت میدان، بعضی پیرمردهای کوفه گفتند: این پسر سلطان جمل است، ریشه ی جملیون را از کار انداخته، فقط باید محاصره اش کرد، از دور نیزه پرتاب کنید، سنگ بزنید، قاتل اومد … . میان این همه آشوب و نیزه و شمشیر مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام به خاک خیمه گه آرام بگذاریدم مر ا که زیر سم اسب نخ نما شده ام منبع:كتاب گلواژه های روضه به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ۴ ✒️ نوشته‌اند: امام حسین(علیه السلام ) از مکه به سوی کوفه حرکت کرد؛ 🌴 در حال عبور بود که مردی از اصحاب، تکبیر گفت 💚 امام حسین(ع): چرا تکبیر می‌گویی؟ ⛅️ گفت: نخلستانی دیدم 🌙 اصحاب گفتند: اینجا نخلی نیست! قسم به خدا، نیزه‌‌های دشمن و گوش‌های اسب‌هایشان را می‌بینیم... 🔆 در این هنگام، حر با هزار سواره نمایان شد؛ همراه لشگریان، راه را بر امام حسین(علیه السلام بست و گفت: ای اباعبدالله(علیه السلام )، ما وظیفه داریم تو را درنظر بگیریم! و از تو جدا نشویم تا تو را نزد امیر ببریم! پس از گفتگویی 🌿 همگی حرکت کردند تا به کربلا رسیدند؛ در این هنگام از عبیدالله، نامه‌ای برای حر رسید: زمانی که نامه من به تو برسد، بر حسین(علیه السلام ) سخت بگیر! و او را در سرزمینی بی آب و علف پیاده کن! والسلام! 💔 السلام ✋❤️ _ این داستان ادامه دارد_ 📗 چهل منزل با حسین(علیه السلام ). رنجبران به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 بشنویم با گوش جانمان 🎶 🏴نماهنگ فوق العاده محشر فارسی و عربی رحمت الله الواسعة 😭 حسین حسین حسین 😭 🎙با نوای دلنشین حاج حسین سیب سرخی ، ملا محمد فصولی کربلایی 👌 السلام 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🌺 ┄┅═══••✾❀✾••═══
# 🏴 (علیه السلام ) دو حالت بود یا بچه را عمودی گرفت، یا روی دو دست ، داشت حرف می زد دید دستاش داغ شد، تا گفت هل من ناصرینصرنی زلزله افتاد تو خیمه، گهواره به تلا طم افتاد، آمد در خیمه ها ،نگفتم تا هستم گریه نکنید، گفت برادر این بچه ببین چه می کند، بچه را زیر عبا آورد ،گفتن حسین قرآن آورده قسم دهد ،علی را بیرون آورد، همه نگاه کردن، عمر سعد صدا زد حرمله کجاست ،کارش را یکسره کن، پدر یا پسر، سفیدی زیر گلو را می بینی، بچه رو دست حسینه ،حرمله اومد جلو، تیر سه شعبه زد ،گوش تا گوش علی پاره شد😭 ... وقتی برای مرحوم آیت الله العظمی میرزای قمی (ره) مشکل پیش می آمد، توسل به ذیل عنایات علی اصغر (علیه السّلام) پیدا می کردند و علت آن را می فرمودند: هر کدام از شهداء می جنگیدند و یا حداقل از خودشان دفاع می نمودند، ولی حضرت علی اصغر (علیه السّلام) قدرت دفاع از خود را نداشت. باب الحوائج حضرت علی اصغر، ص 172 منبع:كتاب گلواژه های روضه السلام به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ۵ ✒️ نوشته‌اند: زمانی که لشگر حرّ در مقابل امام حسین((علیه السلام ) ع) ایستاد، ایشان به جوانانش فرمودند: لشگر خود را سیراب کنید و آب بنوشانید 🌿 آنها نیز رفتند و ظرف‌ها را پر آب کردند و همه را تا آخرین نفر، سیراب کردند 🌙 علی بن طعّان می‌گوید: آن روز در لشگر حرّ بودم؛ همان‌ها که راه را بر امام(علیه السلام ) ) ⛅️ بسته بودند؛ من آخرین نفر از لشگر او بودم وقتی امام حسین((علیه السلام ) ) حال عطش من و اسبم را دیدند مشک آوردند، آن را خم کردند و خود، دلسوزانه 🐎 به من و اسبم آب دادند 🌸 این رفتار نیکو و کریمانه از امام(علیه السلام) و اصحابشان گذشت، تا اینکه دیدم در روز هفتم محرّم، نامه‌ی عبیدالله به بن سعد رسید که: میان حسین و یارانش با آب فاصله انداز! ⚡️ آنها نباید حتی قطره‌ای آب بنوشند...!! السلام✋❤️ _ این داستان ادامه دارد_ 📗 چهل منزل با حسین((علیه السلام ) رنجبران ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺
@zekr_media - محمد حسین حدادیان_۲۰۲۱_۰۸_۱۶_۱۱_۰۳_۳۲_۷۲۷.mp3
11.38M
🔘 کبود برگِ گلم بخواب عزیز دلم 🎼 🎧 فوق‌العاده زیبا👌 🥀 السلام 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🌺
🏴 🏴 مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: سه جا وقتی امام حسین (علیه السّلام)، علی اکبر (علیه السّلام) رو فرستادند، داشت جون می داد: دفعه ی اول وقتی علی اذن میدان گرفت، خواست بره میدان، رنگ بر صورت حسین (علیه السّلام) نبود، چند قدم پشت سر علی راه می رود، دست به محاسن می کشه، می گوید: «لا حَول و لا قوه الّا بالله ... » پسرم ! کمی آهسته تر برو، کمی بیشتر نگاهت کنم. بار دوم، وقتی که برگشت از میدان صدا زد: «یا ابتا العطش قد قتلنی » عطش منو داره می کشه، ابی عبدالله زبان در دهان علی گذاشت، وقتی علی اکبر دید زبان بابا از او خشک تره خجالت کشید، آنجا هم حسین (علیه السّلام) می خواست جان بدهد. به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردند، بهترین نعمات الهی برای یک پدر چیه؟ حضرت فرمودند: بهترین نعمت برای بابا اینه که جوانش بزرگ بشه، پیش او راه بره. باز از حضرت سؤال کردند، سخت ترین لحظه چیه؟ فرمودند: آن لحظه ای که آن جوان به پیش پدر می خواهد جان بدهد. بار سوم مرحوم شوشتری می گه آن لحظه ای بود که ابی عبدالله دم در خیمه قدم می زد، (خدایا چه بر سر پسرم می آید) یه دفعه دید صدای علی داره میاد، ناسخ التواریخ می گه، تا صدای علی را شنید سوار اسب شد، به بالای سر علی آمد. وقطّعوهُ سیوفهُ ارباً اربا. هفت مرتبه صدا زد: ولدی ولدی ... آنجا لشگر یه لحظه فکر کردند حسین جان می ده، گفتند: هم پسر را کشتیم و هم پدر رو، لذا لشگر کف زدند ... . منبع:كتاب گلواژه های روضه السلام 👇👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 🌺