#سلام_امام_زمانم♥️
🍂صبح جمعه رسیده از راه و
در فراق تو بر لبم آه است...
🍂ندبه ی چشم های بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
🍂بی تو دل های ما چه سرگردان
بی تو احوالمان پریشان است
🍂«العجل یابن فاطمه» دیگر
جان به لب های ندبه خوانان است...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🔴 زیارت امین الله توصیه امام زمان(عج)
🔵 حاج علی بغدادی می گوید: [در تشرف خود] وقتی به حرم موسی بن جعفر علیه السلام رسيديم پس داخل حرم مطهر شدیم و ضریح مطهر را بوسیدیم پس حضرت به من فرمود: زیارت کن گفتم من قاری نیستم.
فرمود: برای تو زیارت بخوانم گفتم آری
فرمود: کدام زیارت را می خواهی گفتم هر زیارت که افضل است مرا به آن زیارت ده
🔺 فرمود: زیارت امین الله افضل است و آنگاه به خواندن آن مشغول شد.
#امام_زمان
#زیارت_امین_الله
📚 مفاتیح الجنان، تشرف حاج علی بغدادی
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
✊به شکرانه ۴۴ سال عزت و افتخار جمهوری اسلامی ایران و به یاد تکبیرهای مردم در بهمنماه ۱۳۵۷
همگی همراه میشویم با تکبیر
🇮🇷الله اکـــــــــــــــبر🇮🇷
🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷
.
گنجینه داستان معبر شهدا
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۴ 🔹روزهای التهاب ⭕️ روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود و قرار بو
#رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۲۵
🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ...
برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ...
💢 گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ...
🌺 می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ...
🌷نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ... 😌
🔸هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو میبرد ...
💞 عاشقش شده بودن ...
مخصوصا زینب ...
❤️ هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی، قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
🔴 توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ...
⭕️ کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ...
ثروتش به تاراج رفته بود ...
ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ...
✅ و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ...
و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
﷽
#سلام_امام_زمانم❤
بودنٺ هدیہ اے اسٺ
ڪہ هر روز رو نمایی میشود
با یڪ سلام تازه
عطر تازگی را
بہ تڪرارهایمان برگردان
🌤اللهُـمَّ عَجِّـل لِوَلِیِّکــ الــْفَرج🌤
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلب ♥️ من
این وطن است 🇮🇷
سلام و ادب رفقااای جااان ☺️😍🌿
صبح پیروزی مبارک 🌷
💐 پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران رو به نوجوانان تنهامسیری تبریک عرض میکنیم🌷🌿
#استوری
🇮🇷#دهه_فجر
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🍃🌸🍃🌸🍃
#خاطرات_ناب_شهدا
✨ #یَا_رَفِیقَ_مَنْ_لارَفِیقَ_لَہ ✨
❣️خون زيادے از پاي من رفتہ بود. بي حس شده بودم.عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. زير لب فقط مےگفتم:
《يا صاحب الزمان ادركنی》
🦋هوا تاريك شده بود. جوانے خوش سيما و نورانے بالاي سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم. مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ اي امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.
❣️من دردے حس نمےڪردم! آن آقا کلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: "ڪسي مےآيد و شما را نجات مي دهد. او دوست ماست!"
🦋لحظاتے بعد ابراهيم آمد.با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن جمال نوراني، #ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...
📚سلام بر ابراهیم1/ ص۱۱۸
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالگرد_شهادت
#شهدایی_زندگی _کنیم
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
گنجینه داستان معبر شهدا
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۵ 🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 26
رگ یاب!
🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ...
رفتم جلوی در استقبالش ... 😊
✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ...
دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ...
با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒
خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄
صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن 😒
🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید!
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ...
نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂
🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ...
دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊
و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟!
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم...
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
#سلام صبحتبخیرمولایمن🤚
خیال روزگار آمدنت
دلم را آب میکند.
روزی که
چشمه چشمه کوثر
به کام تشنگان بریزی...
و مشام عالم را
پر کنی از عطر درهم آمیختهی
یاس و نرگس
آن روز دنیا
بهشتی میشود که
دلگرم است
به آفتاب روی تو
ا༻🌸༺🌸༻🌸༺ ༻🌸༺
سلام رفقای گلم ☺️🤚
صبحتون بخیر🌞
روزتون پراز شادی و نشاط 🌺
امیدوارم حالتوووون خوووووب باشه
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
👌 #زیبایی_ببینیم😍
#شگفتیهای_آفرینش
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
هدایت شده از 🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رادیو_معروفانه
👈 بله بیحجاب هم میتونه در دایره انقلاب باشه ، اما ...
🎙توجه❗️این پادکست علیه هیچ گروه و فردی نیست
#پرچم_اتحاد
⭕️ لطفا گوش بدید
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 27
"حمله زینبی"
🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ...
با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ...
از حالتش خنده ام گرفت ...
- بزار اول بهت شام بدم ...
وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ...
یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ...
✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ...
ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ...
- آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ...
با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ...
- مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ...
- چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒
🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ...
تو جلادی یا مامان مایی؟ ...
و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد...
- چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️
🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ...
💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود .
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
❣#سلام_امام_زمانم❣
تک تک گلبرگهاے گلم را
به یاد عطر وجودتان مےبویم
مشامم آکنده میشود
از این رایحهے بهشتے
و لحظاتم مالامال مےگردد از حس حضورتان
گل خوشبوے هستے
دیدنتان آرزویم است
متی تِرانا وَ نَراک
آقاجان
این روزها هم میگذرد
این روزهاے دلتنگے
این روزهاے دورے و بیقرارے
این روزها میگذرد و
وقتِ مهربانے مےآید
وقتِ آمدنِ تو ...
مےآید روزے که مےآیے و
دستِ دلمان را میگیرے
و از دلتنگے و غم نجاتمان میدهے
آه که دلم پَرمیزند براے مهربانےات
حضرتِ مهربانترین .
ٖ ♡#أللَّھُمَعَـجِّلْلِوَلیِڪْألْفَرَج♡
#مولاےمهربانغزلهاےمنسلام✋
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🔴 ۳ روز روزه گرفتن معادل ۹۰۰ سال عبادت
🔵 طبق روایت هر کس در ماه رجب که ماه حرام هست سه روز متوالی پنجشنبه و جمعه و شنبه را روزه بگیرد ، ثواب نهصد سال عبادت برای او نوشته می شود.
📚 مفاتیح الجنان / اعمال ماه رجب
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
💔ولنتاین افسانه ای برای فروپاشی اخلاق خانواده💔
📛 #ولنتاین"یه مناسبت غربی و فرهنگ وارداتیه که چند سالیه بین جوانان باب شده و همه ساله 14 فوریه همراه با هدیه دادن و عشق به جنس مخالف برگزار میشه ⬅️که در واقع فرصتیه تا دوستی های خیابونی از طرف متولیان ابتذال، هویتی پوشالی پیدا کنه❗️
پشت پرده "ولنتاین تلاش و تبلیغات برای از هم پاشیدن بنیان خانواده ها، جلوگیری از ازدواج و ترویج دوست یابی و دوست گزینی به جای انتخاب همسر و تشکیل خانواده، است
بیاییم بجای پیروی از فرهنگ غلط غربی که چیز چز افسوس .پشیمانی و خسران آخرت به دنبال ندارد
از فرهنگ ایرانی اسلامی پیروی کنیم
#کمی_تفکر
#کمی _تامل
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
گنجینه داستان معبر شهدا
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزه
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 28
❤️ مجنون علی
🔷تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ...
تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت.😒
🔸علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ...
🔺 لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... ❣️
روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ...
مجروح پشت مجروح ...
کم خوابی و پر کاری ...
🔸تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...😌
✅ من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ...
اون می موند و من باز دنبالش ... 💕
بو می کشیدم کجاست ...
تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ...😢
☢️ هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ...
امروز هم علی من سالمه ... 😌
🔸همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...😥
💢 بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ...
داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ...
حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... 💔
🔷زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ...
این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ...
و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ...
🔸تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ...
تو اون اوضاع ...
💢 یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ...
تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...😭
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
#سلام_امام_زمانم🤚😊
می نویسم ز تو که دار و ندارم شده ای
بیقرارت شدم و صبر و قرارم شده ای
من که بی تاب توأم ای همه تاب و تبم
تو همه دلخوشی لیل و نهارم شده ای
ا༻🌸༺🌸༻🌸༺ ༻🌸༺
ســـــلام بروی ماهتون رفقا جان☺️🤚
صبحتون پُر از عطر خدا🌸
روزتـون معطر به بوی مهربانی
الهی دلتـون شـاد لبتون خندان
قلبتون مملو از آرامش
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
#پندانه
🔴 شاید این نجاتدهندهات باشد
🔹خسته و کوفته به خانه برگشتهای در حالی که چیزهایی که از تو خواستهشده را با خودت حمل میکنی.
🔸مادرت از تو میپرسد:
شیر هم برایم آوردهای؟
🔹با لبخند به او بگو:
چشم الان میرم میارم.
🔸دعا میکند در حقت.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹مشغول خواندن نماز هستی. کودکت کنارت مشغول بازیکردن است. ناگهان در حال سجده بر پشتت سوار میشود.
🔸عصبانی نشو. او با خودش کودکیاش را حمل میکند.
🔹سجدهات را کمی طولانیتر کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸یکی تو را دشنام میدهد. میگویی خدا تو را ببخشد.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آیهای از قرآن را با خشوع و تدبر میخوانی و اشک از چشمانت جاری میشود.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸از کنار جوانهایی که به گناهانی مبتلا شدهاند میگذری. با نرمی و محبت و حکمت آنها را پند میدهی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹کسی در حق تو بدی میکند. عصبانی میشوی و میخواهی دشنام بدهی.
🔸بهیاد این فرمایش الله متعال میافتی:
«کسانی که خشم خودشان را فرومیخورند و مردم را معاف میکنند... و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
🔹خشم خودت را فرومیخوری و او را میبخشی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸خبر رسوایی کسی به تو میرسد. اما پیش خودت نگه میداری و آن را پخش نمیکنی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹چهبسا اعمالی که تو اصلا برایشان ارزشی قائل نمیشوی و آنها را چیزی حساب نمیکنی، باعث نجات تو شوند و میزان اعمالت را سنگین کنند.
هیچ کار نیکی را دستکم نگیر.
🔸همیشه قبل از هر کار به ظاهر کوچک، این را با خودت تکرار کن:
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹خواهی دید چگونه زندگی تو به یک مسابقه پیدرپی برای بذل و بخشش تبدیل میشود
و نتیجه آن را در زندگی خودت مشاهده خواهی کرد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیری که بر هدف خواهد نشست
🗓 ۲۵ بهمن سالروز صدور حکم تاریخی حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
گنجینه داستان معبر شهدا
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 28 ❤️ مجنون علی 🔷تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 29
"جبهه پر از علی بود"
🔸با عجله رفتم سمتش ...
خیلی بی حال شده بود ...
یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ...
💢 تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ...
عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ...
اما فقط خون بود 😭
... چشم های بی رمقش رو باز کرد ...
💢تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ...
زبانش به سختی کار می کرد ...
- برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ...
قدرت حرف زدن نداشت ...
سرش داد زدم ...
- میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...😒
🔸مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ...
سرش رو بلند کرد و گفت:
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...😒
- برادرتون غلط کرده!!!😕
من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... 😓
🔸محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ...
تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ...
💢و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... 😭
مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ...
🔷 اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ...
از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ...
🌷🌺 جبهه پر از علی بود ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـدایـا ...
❄️دراین دریای پرتلاطم روزگار
✨با نگاه مهـربانت
❄️دلگرممان کن
✨به فـردایی بهتـر ...
❄️شبتون پراز آرامش
✨و نگاه خداونـد
❄️هر کجا که هستین
✨همراهتان باشد ...
شبتون آرام ✨❄
https://eitaa.com/dastanemabareshohada