eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
213 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
516 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🏴داستان واقعی روضه خوانِ تبریزی دردناکترین روضه از نظر امام زمان عج الله تعالی فرجه الشزیف ✍️حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است که می فرمایید «:صبح و شام در مصیبت تو گریه می کنم و اگر اشک چشم هایم خشک شود خون گریه می کنم» فرمودند: بلی صحیح است. عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد. گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد. عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد. «عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند: آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.» زینب همان کسی ست که در راه عفتش عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد 📚شیفتگان حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف ) ✨شهادت بانوی صبر و استقامت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) تسلیت✨ ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺
بزرگ چون زینب.mp3
6.39M
ماجرای درک شیرین "إنّا لله و إنّا إلیهِ راجعون" ، در سلوک عاشوراییِ زینب کبریٰ سلام‌الله‌علیها، در زندگی تمامیِ ما نیز بوقوع خواهد پیوست؛ اگـــر....: 🎤 📥 ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺
شهید مدافع حرم آل الله 🕊🌺 فرهاد دو فرزند داشت اقا محمد و فاطمه خانم که دخترش شش ماه بعداز شهادت پدر بدنیا امدن... 🌸فرهاد ای داشت، عزم بسیار برای شهادت داشت. اخلاقش طوری نبود که در مورد کارهایش با کسی صحبت کند، بدون ریا کارهارو انجام میداد طوری که کسی نفهمه، در اموری که گیر میفتادم بنده را نصیحت می کرد.خیلی مهربان ,بسیارصبور وباگذشت بود ، اصلا اهل غیبت نبودن هروقت هم جایی غیبت میشد یا بحث رو باصلوات عوض میکرد یا جمع رو ترک میکرد... سوریه تل قرین، اهل استان گیلان 🌷مزار شهید: گلزار شهدای لنگرود گیلان ۹ اسفند ۹۳ ساعت ۱۵ اصابت تیر مستقیم 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 🕊☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊 ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🍃 🔸💎فیل پای دربند 🔸🍃مردی در حال عبور فیل بزرگی را در راه دید که تنها با یک طناب کوچک که به پاهایش بسته شده بود ،ایستاده بود و تکانی نمیخورد.مرد با خودش فکر کرد چطور ممکن است طنابی به این کوچکی بتواند فیلی به این بزرگی را بدون حرکت نگه دارد. مرد رهگذر به پیش صاحب آن فیل رفت و پرسید چطور این فیل بزرگ را تنها با یک طناب کوچک ساکن نگه داشته ای. 🔸🍃صاحب فیل گفت:" وقتی این فیل بچه بود من او را با همین طناب میبستم و او هر کاری میکرد نمیتوانست خود را رها کند وحالا هم که به این بزرگی شده است باز هم فکر میکند که نمیتواند از پس این طناب بربیاید وبه همین خاطر تلاشی برای آزادی خود نمیکند." 👌🍃بله دوستان ما هم متاسفانه با این که فکر میکنیم بزرگ شده ایم، در زندگی درگیر بعضی قید و بند ها واعتقادات بیخود میشویم و تا آخر عمر در چنگال آنان گرفتار می مانیم و کوچکترین تلاشی برای آزادی خود نمی کنیم.قید و بندهایی مثل دل بستن به دنیا،فریفته شدن به وسوسه های شیطان و... ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺
سـردار شــღـــید 🍃ولادت:1340 🍂شــــــهادت: 1365 🕊محل شهادت: 💠اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود.... 🔸هر کار می کرد،برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! 💠داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید،گفت: ما اول مسلمون نبودیم،اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم.واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام…. 🔸دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن،یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط،یکی بهش گفت: حاجی الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه،حرف نباشه،این دفعه من میرم… همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد. 💠بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکرگزارم… شهادت 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 🕊☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺 🔷🔸🔹🕊🔹🔸🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آورنده صبح در جذبه نورت ته نشین شده ام. هوایی چنین روشن، بی تابم می کند. در این لحظات که روزی ام مقدّر خواهد شد، مرا با دست هایی گشوده بر درگاهت برانگیز. خدایا! بر پیمان تو صبح کرده ام و به وعده ای که با تو داشته ام، ایمان دارم باید گام هایم را محکم تر بردارم؛ وقتی با هر نشانه روشن، بوی دوست را نزدیک تر حس میکنم. باید همه چیز در من آغازی تازه داشته باشد. این منم؛ در صبحی سرشار، آغشته از خورشید. الهی به امید خودت. "زندگیتان معطر به بوی صمیمیت با خدا" 👇👇👇 ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 📚 حکایتی ‌بسیار زیبا و خواندنی گروهی راهزن در بیابان دنبال مسافر می گشتند تا او را غارت کنند ، ناگهان مسافری دیدند ، به جانب او تاختند و گفتند : هرچه داری به ما بده ، گفت : تمام دارایی من هشتاد دینار است که چهل دینار آن را بدهکارم ، با بقیه آن هم باید تأمین معیشت کنم تا به وطن برسم . رییس راهزنان گفت : رهایش کنید ، پیداست آدم بدبختی است و پول جز آنچه که می گوید ندارد . راهزنان در کمین مردم نشستند ، مسافر به محل مورد نظر رفت و بدهی خود را پرداخت و برگشت ، دوباره در میان راه دچار راهزنان شد ، گفتند : هرچه داری بده وگرنه تو را می کشیم ، گفت : مرا هشتاد دینار بود ، چهل دینار بابت بدهی پرداختم ، بقیه اش برای مخارج زندگی مانده ، به دستور رییس راهزنان او را گشتند ، در جستجوی لباس و بار او جز چهل دینار ندیدند ! رییس راهزنان گفت : حقیقتش را برای من بگو ، چگونه در برخورد با این همه خطر جز سخن به حقیقت نگفتی و از راستگویی امتناع ننمودی ؟ گفت : در کودکی به مادرم وعده دادم در تمام عمرم سخن جز به راستی نگویم و دامن به دروغ آلوده نسازم ! راهزنان قاه قاه خندیدند ولی رییس دزدان آه سردی کشید و گفت : عجبا ! تو به مادرت قول دادی دروغ نگویی و این گونه پای بند قولت هستی ، ولی من پای بند قول خدا نباشم که از ما قول گرفته گناه نکنیم ، آنگاه فریاد زد : خدایا ! از این به بعد به قولم عمل می کنم ؛ توبه ، توبه ! 📔مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر ⏬⏬ 🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود: «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت ‌خواهیم کرد» راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ... با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟» پیش خدمت با خنده جواب داد: « چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست ...! » نتيجه اخلاقی : اين داستان حقيقتی را در قالب طنز بيان میکند که کاملا مصداق دارد ... ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ... " انتخاب ها را جدی بگیریم ... در قبال آیندگان مسئولیم ...! " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ____🍃🌸🍃____ 🆔 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 👇👇 🌺🍃 @mabareshohada 🌺🍃