eitaa logo
داستان مدرسه
674 دنبال‌کننده
543 عکس
347 ویدیو
165 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌟عنوان:وضع حدیث🌟 ✍️ به قلم : ناصر رفیعی محمدی 🖨️ سال چاپ : 1403 📚 نوبت چاپ : نهم 📖 تعداد صفحات : 312 🗣️ زبان : فارسی 📔 قطع :وزیری 📝 موضوع:حدیث،رجال و درایه 📙 نوع جلد:شومیز 📥 مرجع سفارش:پژوهشگاه بین المللی المصطفی( ص) ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ حدیث از مهم‌ترین مصادر تشریع اسلام است که پیامبر، آن را هم سنگ قرآن قرار داده است؛ اما با تمام اهتمام پیامبر و جانشینانش، همواره دستخوش تغییرات و دروغ‌پردازی‌های فراوان با انگیزه‌های مختلف شده است... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
📚📚📚 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 خوشی‌های بزرگ زیاد مهم نیستند، مهم اینه که آدم بتونه با چیزهای کوچک خیلی خوش باشه ! باباجون ، من رمز بزرگ خوشبختی رو پیدا کرده‌ام و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته رو خورد و یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده رو برد ... 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 🖋جین وبستر 📚بابا لنگ دراز 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
📣 🔰بوک رایِت منتشر کرد؛ 💠آیا کتابخانه بزرگ اسکندریه دوباره متولد شد؟ 🔸حتما درباره کتابخانه اسکندریه، بزرگ‌ترین مرکز آموزش و نسخ خطی در جهان باستان شنیده‌اید. شاید تخریب اسرارآمیز این کتابخانه در حدود ۱۵۰۰ سال پیش، بزرگ‌ترین فقدان شناخته شده فرهنگ بشری در تاریخ جهان باشد. 🌟مشروح گزارش: ibna.ir/x6pYj 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
12893-fa-porsemane hosseini.pdf
910K
💠 📚عنوان:کتاب پرسمان حسینی (ویژه کودک و نوجوان) ✍ ۳۵۲ پرسخ کوتاه درباره امام حسین و پیوند آن با امام مهدی اثر استادیوسفیان 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
✅ برای غلبه بر افسردگی و اضطراب این کتاب ها رو بخون:👇👇👇 ▪️سیاره ی مشوش - نویسنده: مت هیگ ▪️دلایلی برای زنده ماندن - نویسنده: مت هیگ ▪️می خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده ام - نویسنده: بک سهی ▪️تله شادمانی - نویسنده: راس هریس ▪️ظلمت آشکار - نویسنده: ویلیام استایرن ✔️ 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
پاییز سبز (۱) فاطمه ضیائی پور ملیکا کتاب زیستش را روی تختش می اندازد. به من که باغچه پایین مجتمع را از پشت پنجره نگاه می کنم، نزدیک می شود. دست روی شانه هایم می گذارد، نگاهش نمی کنم. می گوید: «مامان به خدا داره می ره ها! کل وسایلش رو چپونده تو چمدون بزرگه». خودم را در شیشه های پنجره می بینم. حتی پلک هم نمی زنم. مژه های پر و مشکی ام، من را یاد عکس پرسنلی سوم راهنمایی ام می اندازد که توی عکس، گردی چشم های مشکی با مژه های پرپشتم، بیشتر از هر چیزی به چشم می آمد. این چشم ها دوباره برق آن روزها را دارد. صدای کشیده شدن چرخ های چمدان را می شنوم. رو برنمی گردانم. ملیکا دست های مصطفی را می گیرد و داد می زند: «کجا میری دیوونه؟ تو رو به ارواح خاک بابا نکن!» 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
پاییز سبز.pdf
1.44M
نویسنده: 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
معرفی کتاب «ببر سفید» نوشته آراویند آدیگا فرزانه مصیبی کتاب «ببر سفید» نوشته ی «آراویند آدیگا»، با ترجمه ی «مژده دقیقی»، برای نخستین بار در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. این کتاب با نگاهی طنز مسائل جامعه ی هند را در مواجهه با جهانی شدن مطرح می کند. داستان درباره ی بی عدالتی و قدرت در جامعه ی سرشار از تناقض امروز هند است و طرز شکل گیری جامعه ی هند را در قالب یک اقتصاد جهانی مدرن شرح می دهد. آراویند آدیگا نویسنده و روزنامه نگار معاصر هندی، استرالیایی است. این نویسنده در هند به دنیا آمد. والدین او پزشک بودند. آراویند آدیگا در ابتدا شغل روزنامه نگاری را برای خود انتخاب کرد و در حوزه ی اقتصاد، سرمایه گذاری و بورس به روزنامه نگاری مشغول بود. ببر سفید در این داستان، مرد هندی و روستایی تنگدستی به اسم بالرام هالوای است. جاه طلبی و بلندپروازی این شخصیت، او را به قله ی تجارت هند می رساند. با انتشار خبر سفر قریب الوقوع نخست وزیر چین به شهر بنگلور، بالرام برای او نامه ای می نویسد و در آن، چگونگی تغییر شرایط و تجربه اش در تبدیل از یک راننده و خدمتکار به یک خانواده ی ثروتمند هندی را شرح می دهد. بالرام معتقد است که زندگی او، مثالی بسیار خوب برای فهم تناقض ها و پیچیدگی های جامعه ی هند است. رمان ببر سفید، بسیار بلندپروازانه، دارای دیدی وسیع، داستانی بسیار بدیع و شخصیتی منحصربه فرد است. این رمان در عرصه ی بین المللی به موفقیت های بسیاری دست یافته و به عنوان اولین اثر نویسنده، بسیار درخشان و تأثیرگذار است. جایزه ی بوکر یکی از جوایز معتبر در حوزه ی ادبیات است که سالیانه به حداکثر دو رمان برتر انگلیسی زبان اهدا می شود. کتاب ببر سفید در سال ۲۰۰۸ برنده ی جایزه ی من بوکر شد. 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
مرگ سنگ‌تراش مظفرالدین شاه به یکی از سنگ تراشان برجسته به نام استاد حسین حجار معروف به حجار باشی در شهر یزد، دستور ساخت سنگ قبری برای ناصرالدین شاه را داد. استاد حسین حجارباشی چهار سال زمان برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه صرف كرد. وی از یک تكه سنگ مرمر سبز با حجاری خارق العاده اش، تمثالی از شاه را حک کرد و نهایت ظرافت و زیبایی را در آن سنگ قبر به كار برد و دورتادور آن نیز، شعری ۱۲ بیتی در سوگ او حک كرد. این حجاری از شاهكارهای دوران قجر محسوب می شود كه تا به امروز كسی نظیرش را ندیده است! سنگ قبر ناصرالدین شاه با مرارت و زحمت فراوان توسط مردم از یزد به تهران منتقل شد. بعد از اتمام ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه به استاد حسین، صدتومان دستمزد داد! این رقم ناچیز برای آن كار سخت و دشوار بسیار کم محسوب می شد و برای این سنگ تراش چنان توهین آمیز بود كه وی از شدت رنج و اندوه بیمار شد و درگذشت. 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
پای درس بی‌بی جان مریم جهانگیری زرگانی حوصله ام سر رفته، پای تلویزیون نشسته ام و کانال ها را بالا و پایین می کنم. هر شبکه ای را که می گیرم تبلیغی پخش می کند: «خرید اقساطی دارم، می شناسی جایی رو شما؟ فقط سرا... سرا از ما بازنشسته ها چک نمی خواد، ضامن با فیش نمی خواد... بابا بریم شهر فرش؟ شهر لوازم خانگی؟ بریم که چی بشه؟ که خریدم کنیم؟ دیجی شهر با شرایط اقساط ۶۰ ماهه... امروز فرش بخر، سه سال دیگه تسویه کن... می دونی تا پونصد میلیون تومن می تونیم خرید کنیم؟ این جوری باشه که یخچالمونم خیلی کهنه شده...» نگاهم به تلویزیون است و حواسم رفته پیش بی بی جان، مادربزرگ مادری ام. بی بی توی یک خانه کاه گلی قدیمی و پر از دارودرخت زندگی می کرد. خودش ترشی، مربا، سرکه، پنیر و ماست درست می کرد. نان مصرفی خانه را هم خودش می پخت. چیزی که از بی بی خیلی توی ذهنم مانده، خاطره بعدازظهرهای تابستان است. بی بی توی تارمه می نشست و تکیه می زد به پشتی. زیر لب برای خودش دوبیتی های غمگین می خواند و چیزهای پاره را وصله پینه می کرد. از جوراب های سوراخ شده تا پیراهن شلوارهای وصله پینه و دمپایی های پاره پوره و حتی بادبزن های حصیری خانه که عمرشان اندازه عمر دایی ها و خاله هایم بود. بی بی عادت داشت از هرچیزی تا جایی که توان دارد استفاده کند. کم پیش می آمد چیزی را دور بریزد، حتی از خرده غذاهای توی سفره هم نمی گذشت. جمع شان می کرد و می ریخت گوشه باغچه که خوراک پرنده ها شود. بی بی از جوانی پا به پای پدربزرگم کار کرده بود، توی باغ های میوه و مزرعه های کشاورزی عرق ریخته بود و نانش را از زمین خدا درآورده بود. بی بی درآمد زیادی نداشت، اما هیچ وقت هم بی پول نبود! برعکس حال و روز امروز ما که هرچقدر هم پول درمی آوریم باز هشت مان گرو نُه مان است. یکی را می شناسم که کارگر ساده است با ماهی ده میلیون تومان حقوق. زندگی اش با قسط و وام و... به سختی می گذرد. یک نفر دیگر را هم می شناسم که پست مهم استانی دارد با حقوق خدا تومان و شاید باورتان نشود، خودش می گوید آن قدر قسط هایم زیاد است که مجبورم شیفت های طولانی سرکار بایستم فقط برای این که یک وقت به خاطر بدهی هایم زندان نیفتم! نظر من را بخواهید، هیچ کدام از این ها عجیب نیست. عجیب کار ماهاست که افتاده ایم در دور باطل خرید کردن و نمایش دادن. می نشینیم پای تلویزیون یا گوشی، میان برنامه های تلویزیونی و کلیپ های سرگرمی و سریال های پرزرق و برق نمایش خانگی، کلی تبلیغات تماشا می کنیم که به ما حس کم بودن و کم داشتن می دهند و تشویق مان می کنند به خرید کردن: «این ظرف ها رو دور بریز چون از مد افتاده... این لباس ها رو دیگه نپوش چون دمُده شده... هنوزم کابینتای آشپزخونه ات فلزیه؟! هنوزم کیف فلان مدل دستت می گیری؟! هنوزم کفش بهمان مدل می پوشی؟!» کار به جایی رسیده که حتی پزشکان هم برای عمل های زیبایی و تزریق ژل به گونه و لب و این ور و آن ور آدم، شرایط پرداخت ِاقساطی گذاشته اند! و من حس می کنم گم شده ایم در شلوغیِ این را بخور، این را بخر، این را بپوش، این را ببین! کاش به خودمان بیاییم. کاش دست برداریم از این همه به تماشای دنیا نشستن. کاش تلویزیون را خاموش کنیم، گوشی را کنار بگذاریم، یک فنجان چای ایرانی با چند پر بهارنارنج برای خودمان بریزیم، تکه ای سوهان کنارش بگذاریم و ذهنمان را بفرستیم به گذشته ها، کنار بی بی های مهربانمان که زندگی شان بر پایه های قناعت استوار بود. انگار فرشته ها هرروز صبح کنار گوش شان این کلام پیامبر عزیزمان را زمزمه می کردند: «قناعت سلطنتى است كه از بين نمى رود و مركَب رضايت خداوند است كه صاحبش را به خانه خدا سوق مى دهد.» 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حركت بودیم، یكباره سرعتش رو كم کرد، برگشتم عقب گفتم: "چی شد؟! مگه عجله نداشتی؟!" ‌همین طور كه آرام راه می رفت به جلو اشاره كرد: یه خرده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم كمی جلوتر از ما، یك نفر در حال حركت بود كه به خاطر معلولیت پایش را روی زمین می كشید و آرام راه می رفت، ابراهیم گفت: اگر ما تند از كنار او رد بشیم، دلش میسوزه كه نمیتونه مثل ما راه بره، یه كم آهسته بریم كه ناراحت نشه. 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم" 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh