eitaa logo
davat-ammar114
196 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
24 فایل
طرح تبلیغی دعوت _ گروه أین عمار ؟ تا آخرین نفس ایستاده ایم ...
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 از خستگی روی پاهای خودم بند نیستم! از صبح تا حالا چند کلاس پشت سر هم و کلی بالا و پایین کردن پله‌های دانشکده دیگه توان و رمقی برایم نگذاشته است! به زحمت کنار جاده می‌روم و اولین تاکسی که می‌آید سوار می‌شوم! بی‌معطلی سرم را به روی شیشه ماشین تکیه می‌دهم و چشمانم را می بندم! تنها به خواب فکر می‌کنم و حتی قراضه و کثیف بودن ماشین هم برایم مهم نیست! 📻 راننده در یک حرکت غیرمنتظره‌ای ضبط را روشن می‌کند! مدام دنبال یک حکم می‌گردم تا وجدانم را سریع خواب کنم!! حجمی از سوالات در این ذهن خسته‌ام بالا و پایین می‌شود!! به او بگویم ضبطش را خاموش کند؟ از کجا معلوم آهنگش مجوز شرعی نداشته باشد؟ هنوز که چیزی نخوانده است!! اصلا از کجا معلوم که من به گناه بیفتم و... چند ثانیه گذشت و من به یک حکم یقینی رسیدم! در دل گفتم: حالا اگر آهنگ مناسبی نبود و مجوزی برای شنیدنش نداشتم حتما محترمانه به راننده می‌گویم خاموشش کند! حتی اگر خاموش نکرد، می‌گویم من پیاده می‌شوم!! به ظاهر چشمانم را بسته بودم ولی تمام وجودم گوش شده بود و منتظر تا ببینم سرانجام این آهنگ چه می‌شود! همین‌که خواننده خواند، برایم حرام بودن آهنگ مسجل شد... اما همین‌که می‌خواستم بگویم خاموشش کند، انبوهی از سوالات دوباره به ذهنم آمد... نکند بعضی مراجع حرام نمی‌دانند؟ اصلا نکند کار من جنبه هدایتی نداشته باشد و تازه ضدتبلیغ هم باشد؟؟ نکند... 📍 در همین افکار بودم که به مقصد رسیدم و از ماشین پیاده شدم! بدون آن‌که حرفی بزنم! انگار دنیا روی سرم خراب شده باشد! من می‌دانستم و عمل نکردم! من فهم کردم حکمی را که باید انجام می‌دادم و...!! 📛 همین امروز استاد در مورد وسوسه خناس می‌گفت! همان شیطان قسم خورده‌ای که تنها با وسوسه ما را از پا می‌اندازد! با تاخیر و عقب انداختن کارها... یاد متنی که استاد سر کلاس می‌خواند افتادم و حالا زار زار مثل دیوانه‌ها در خیابان می‌چرخیدم و گریه می‌کردم: "علی (علیه‌السلام) را همه می‌شناختند! دشمنانش بهتر از دوستانش! علی(علیه‌السلام) مرد حق و عدالت بود! علی مرد همه میدان‌ها بود، در علم، در زهد، محبت و البته ایستادگی در برابر باطل! این‌که چه شد که حافظه تاریخی مردم او و تمام رشادت‌هایش، و از همه مهم‌تر غدیر پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را از یاد برد بماند! نکته امیدبخش این است که حالا مردم بعد از بیست و اندی سال فهمیده بودند که چقدر به او نیاز دارند و به دورش حلقه زده و او را خلیفه خود می‌خوانند و امروز در این صحنه‌ی نبرد حق علیه باطل می‌خواهیم به چشم خود نابودی تمام و کمال جبهه باطل را نظاره‌گر باشیم... تنها ساعتی دیگر ریشه کفر و نفاق برای همیشه از جا کنده خواهد شد! اما چرا دیگر صدای همهمه‌ی شمشیرها نمی‌آید؟! چه شده؟ دانه دانه نیزه‌ها به آسمان می‌رود و هریک قرآنی بر سر دارد! تزویر معاویه باز هم کارگر افتاد! مردمان هواپرست ظاهربین خیلی زود فریب خوردند! امیرالمؤمنان، فخر کون و مکان، قرآن مجسم را دوره کرده‌اند که باید دست از جنگ با معاویه بکشد! فقط ساعتی مانده بود تا پیروزی حق اما آن یک ساعت اتفاق نیافتاد و حساب جنگ برگشت! آن یک ساعت اتفاق نیافتاد و دخترکان حسین (علیه‌السلام) را بردند به اسیری! کربلا خونین شد و عالمی عزادار... آن یک ساعت اتفاق نیافتاد و جامه شهادت بر تن پاک‌ترین انسان‌ها دوخته شد! آن یک ساعت اتفاق نیافتاد و مهدی فاطمه سالیان سال رفت به غربت غیبت... و این امیرالمؤمنین است ک گلایه می‌کند که غربت من از این روست که دشمن در دشمنی‌اش تند و شما در دفاع از حق کند بودید... ⚠️ مراقب این تاخیرها باشیم..‌. تاخیرهایی که امامی را شهید می‌کند و باطلی را سر کار می‌آورد!" (۱) 🖊 ز . ک (۱) 🇮🇷 @davat114
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ نکند یکی از شما در با دشمن، این نبرد را رها کند تا فرصت کند به سراغ برادرت برود و او مجبور شود با دو نفر بجنگد! 📛 برادرت دارد با دو دشمن می‌جنگد، چون تو وسط صحنه نیستی! ⭕️ جنگ احد همه رفتند و امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) با ۷۰ نفر یک تنه مبارزه کرد؛ چون ۷۰ نفر نبودند! امیرالمومنین (علیه‌السلام) باید با یک نفر می‌جنگید...! 🇮🇷@davat114
💢 گویا بزرگی را کوچک و کوچکی را بزرگ کرده‌ای!!... نمی‌دانم آیا در دلم در این سیاهی مطلق، هنوز ستاره‌ای هرچند کم‌فروغ برجای مانده است یا نه؟؟ یاد حرفِ زینب می‌افتم! نور را فقط در ارتباط با خالق‌مان می‌توانیم پیدا کنیم و بس! نور و حیات همه اوست... اما برای من این حرف‌ها عجیب است! نمی‌توانم باورش کنم! 💫 رویم را سمت پنجره اتاق برمی‌گردانم! عطر گل‌های نرگسی که زینب به خانه‌مان آورده بود، در تمامی اجزای اتاق نفوذ کرده است! نفسِ عمیقی می‌کشم! عطر نرگس‌ها، بغضی آشنا را به درون گلویم سرزیر می‌کند! اشک در کاسه چشمانم لب پر می‌زند! یادِ روزهای خوبمان با زینب، با بچه‌های مدرسه قرآن می‌افتم!! روزهای خوبی که بی‌دغدغه و فارغ از تمام قیل‌وقال‌های دنیای پرهیاهوی اطرافمان، قرآن می‌خواندیم و برای فهمش ساعت‌ها مباحثه می‌کردیم! هنوز شیرینی آن روزها در زبانم مانده است! هنوز دلم غنج می‌رود برای تکرار دوباره آن روزها و لحظه‌ها! نمی‌دانم چه شد که از آن‌ها جاماندم!! چه شد که از آن‌ها جدا شدم!! مدت‌ها بود که به این تاریکی و ظلمت عادت کرده بودم! باکی نداشتم از این تکرارهای بی‌انتها! 🔅 تا اینکه آن روز زینب به خانه‌مان آمد! تا اینکه قرآنِ آبی رنگِ عجیبی را به من هدیه داد! همان قرآنی که با یک حدیث پر رمز و راز از معصوم امضا شده بود! حدیثی که گویا من، مخاطب مستقیمش بودم! دقیقش را کامل به خاطر ندارم ولی جمله‌هایی از آن مرا بدجور در هم شکست! کسی که قرآن دارد و به آن رجوع نمی‌کند، از آن روی برمی‌گرداند و قرآن را مهجور ساخته است، گویا بزرگی را کوچک و کوچک‌هایی را بزرگ نموده است!! 📖✨ قرآن را از روی میز اتاقم برمی‌دارم! می‌بوسم! به چشمانم می‌گذارم! بالاخره بغض خفته‌ی این چند روز سر باز می‌کند و اشک‌هایم جاری می‌شوند! بسم الله می‌گویم و قرآن را باز می‌کنم!! ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ ﴿۱) بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ﴿۲﴾ ❗️ قرآنِ مجید برای برخی عجیب است! عجیب است که قرآنی بزرگ با همه آیه‌های محکمش می‌تواند برای تمام زندگی‌شان کافی باشد! و این‌گونه است که تمام زندگی‌شان در امر مریج است! در سرگردانی عجیبی دست و پا می‌زنند! آن‌ها از مجدِ قرآن تعجب می‌کنند حال آن‌که سرگردانی و حیرانی خودشان با وجود این همه آیات بزرگ، عجیب است...!! 🗓 بعد از سال‌ها به جلسه قرآن می‌روم! رویِ رفتن به جمع دوستان و نشستن در کنارشان را نداشتم! همان‌جا روی پله‌ها، پشت در کلاس می‌نشینم و صحبت‌های استاد را گوش می‌دهم: قلبی که به محبت خالق و فاطرش گرم و سوزان باشد به حیاتی نورانی مفتخر شده است و نشانه این حیات، میل به شنیدن آیات قرآن و کلام خداست! باید قرآن خواند و حقایق آن را فهمید و باز قرآن خواند و باز قرآن خواند و باز قرآن خواند تا حقایق را بیشتر و بیشتر و بیشتر فهمید تا به قلب گرما و حرارت دهد و آن را از نور حضور حقایق روشن سازد!! محبت به خدا را نمی‌شود با هیچ چیز عوض کرد، چون تنها متاعی است که در روز قیامت به دردِ انسان می‌خورد و موجب فوز و پیروزی او خواهد شد و نبود آن فقری است که با هیچ چیز جایگزین نمی‌شود و جلب کننده همه عذاب‌هاست... 🍂 سرم را به دیوار می‌گذارم! حال و هوای روضه دارد دلم! من طعم این فقر را، طعم نداشتن خدا در زندگی‌ام را با تمام وجود چشیده‌ام... ✍ ز . ک 🇮🇷@davat114