eitaa logo
داستانهای برین | برنده باش
100 دنبال‌کننده
33 عکس
4 ویدیو
1 فایل
💠استاد عزیزم می فرمودند: قصه گو ها برنده اند! دوست خوب من ، سلام! میخوام برات قصه بگم ! قصه هایی که باعث برنده شدنت تو زندگی میشه! 👈 پس با من باش و زندگی را از نو زندگی کن !
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 نمکدان را که پُر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی 💟 حال آنکه بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست، ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد! 👈 مراقب نمک های زندگیتان باشید ساده و بی ریا و همیشه دم دستتان هستند ولی روزی اگر نباشند وای بر سفره زندگی.... 〰〰〰〰〰〰〰〰 💎 کانال داستانهای برین 👈 زندگی را از نو زندگی کن👇 https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شماره 5⃣1⃣ بندگی راستین ❤️جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. ‌ ❤️مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد. ❤️جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد. به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت. ❤️روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند. ‌ ❤️جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد. ❤️همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت. ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. ❤️بعد از مدتها جستجو او را یافت. گفت: تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آنگونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟ ❤️جوان گفت: اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش نبینم؟ 〰〰〰〰〰〰〰〰 💎 داستانهای برین 👈 زندگی را از نو زندگی کن 👇 https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
✅ منفی دعا نکنید ! ذهن شما مفهوم خواستن و نخواستن شما را نمیفهمد ; 👈دعا نکنید آنچه از آن می هراسید پیش نیاید؛ دعا کنید انچه دوست دارید اتفاق بیفتد. @dbarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺اگر کسی را دیدید که از کوچکترین چیزها لذت می برد ؛ محو طبیعت می شود ؛ کمتر سخت می گیرد ؛ می بخشد ؛ می خندد ؛ می خنداند ؛ و با خودش در یک صلح درونی است او نه بی مشکل است نه شیرین مغز...! او طوفان های هولناکی را در زندگی پشت سر گذاشته... و قدر آنچه امروز دارد را می داند او یاد گرفته است که لحظه به لحظه ی زندگی را در آغوش بگیرد. 〰〰〰〰〰〰〰〰 💎 کانال داستانهای برین 👈زندگی را از نو زندگی کن👇 https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
داستان شماره 7⃣1⃣ 🍂مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. ‌ 🍂به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. ‌ ‌مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. 🍂کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند. ‌ 🍂ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند. ‌ 🍂زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند. باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید. ‌ 🍂او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب باران روی من چکید. ‌ 🍂زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟! 🍂مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند ... نتیجه اخلاقی : قبل از تحلیل هر اتفاقی هرگز زود قضاوت نکن! 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 💎 کانال داستانهای برین 👈زندگی را از نو زندگی کن https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
داستان شماره 8⃣1⃣ 💠 مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد. 🔹یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد. 🔹رهگذری پرسید: چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ 👈 ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است. @dbarin
eitaa-6.2(2440).apk
41.25M
💢نسخه جدید ایتا منتشر شد🔥 🔹 ضمن عرض تبریک اعیاد شعبانیه و در آستانه میلاد مسعود عجل‌الله تعالی فرجه، نسخه جدید اندروید با شماره ورژن 6.2 به کاربران گرامی تقدیم می‌شود 🔸 در بخش‌های زیادی از رابط کاربری بازطراحی شده است و سرعت اجرای برنامه و عملکردهای مختلف نسبت به نسخه‌های پیشین بهبود قابل توجهی دارد ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ! ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ” ﺣﺴﻦﻇﻦ ” ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ….. ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ… ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ : ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ… “ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎیی
دوست خوبم سلام می‌خواهم یک کتابخانه به تو هدیه دهم. با این لینک می‌توانی یک ماه، تمام کتاب‌های کتابخانهٔ اشتراکی «بی‌نهایت» را رایگان بخوانی. این کتابخانه بیش از ۳۰ هزار کتاب الکترونیکی و صوتی دارد و همیشه همراهت است. به نظرم تجربهٔ جالبی است. پیشنهاد می‌کنم امتحانش کنی. راستی! پس از ثبت‌نام در طاقچه می‌توانی با کد OFF40 اولین کتاب صوتی‌ یا الکترونیکی‌ات را با ۴۰٪ تخفیف بگیری. http://www.taaghche.com/invitation/nut3734935
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد، می‌شود ... یک لحظه آفتاب در هوای سرد ، می‌شود ... خدا در مواقع سختی ها ، می‌شود ... یک قطره نور در دریای تاریکی ، می‌شود … یک عزیز وقتی که از دست رفت ، می‌شود … پاییز وقتی که تمام شد ، به نظر قشنگ و قشنگتر می‌شود... و ما همیشه متوجه می‌شویم! 👈قدر داشته‌هایمان را بدانیم… چرا که خیلی زود، دیر می‌شود ... 〰〰〰〰〰〰〰〰 💜به کانال داستانهای برین بپیوندید💛 https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بی نظیره حتما ببینید👌 ✍️تنها خداست که می‌داند بهترین در زندگی چگونه معنا می‌شود؛ در سال نو آن بهترین را برایتان آرزو می‌کنم. 🎊نوروز مبارک🎊 〰〰〰〰〰〰〰〰 💚به کانال داستانهای برین بپیوندید❤️ https://eitaa.com/joinchat/2952200506C7a5a6a930c
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ . ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ بزرگ مرا صدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم...."
🌱قضاوت و پیش‌داوری درباره یک شخص، مشخص نمی‌کند او کیست؛ مشخص می‌کند شما کیستید... @dbarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 📱 *گوشیم حلالت...!* 😂🥴 یه آقایی رفت خونه دید زنش نشسته داره گریه میکنه. گفت :چته ؟! چرا گریه میکنی؟! مادرش گفت چه انتظاری داری از زنی که طلاقش دادی؟! مرد با تعجب گفت : طلاقش دادم؟! مادرش گفت امروز ظهر براش پیام فرستادی که طلاقت دادم! مرد گفت من از صبح گوشیمو گم کردم، شاید اونی که گوشیمو پیدا کرده پیام فرستاده! گوشیتو بده بهش زنگ بزنم. زنگ زد به گوشیش، یه آقایی جواب داد. مرد گفت تو پیام فرستادی به زنم که طلاقت دادم؟! دزده گفت آره....... از صبح تا حالا مخمو خورده! مدام گوجه بگیر، خیار بگیر، سبزی بگیر، اينو ببر، اونو بيار، خواهرت اینو گفت، مادرت این کارو کرد، از دست بچه ها خسته شدم، تو منو درک نمیکنی، نهار چی درست کنم، الان کجایی؟ کی میرسی خونه؟........... منم کلافه شدم بجای تو طلاقش دادم راحتت کردم! مرد گفت: گوشیم حلالت! 😂 @dbarin
💚 📚 👌داستانی بسیار زیبا و آرامشبخش کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟... خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی. کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید.. خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ... مـادر صدا کنی💚🤍 تقدیم به همه ی مادران بزرگوار کانال🙏 https://eitaa.com/dbarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا