هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
22.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢ویکتور هوگو، و قصیدهاش برای غدیر
@hamidreza_borghei
🌹گزیده ابیاتی از استاد محمدعلی مجاهدی🌹
باور ما ریشه در مباهله دارد
این سند شیعه پنج منگله دارد
در شب مُظلَم طلایه دار ظهور است
شیعه که ازنور وحی مشعله دارد
می رسد این کاروان به منزل مقصود
تا چو محمد امیر قافله دارد
نفس نفیس پیمبر است به قرآن
نام علی حکم بای بسمله دارد
خلوت ناموس کردگار چو زهرا
بانوی صدیقه ای مجلَّلِه دارد
قدر حسین و حسن که زینت عرش اند
مثل نمازی بود که نافله دارد
منزلت پنج تن به قدر شناسد
آنکه خبر از حدیث منزله دارد
#مباهله
#ناب
#پروانه
👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1267531799Ce8b62503c9
#روز_مباهله
#مثنوی
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem2
با لطف بی کران خداوند ذو الجلال
فصل بهار میشود آغاز اعتدال
خورشید پلک میزند وزیر آفتاب
خمیازه میکشند درختان نو نهال
هنگام خالکوبی سبز جوانه هاست
در چشم بلبلان به دنبال خط وخال
شاعر کنار دشت تماشا هنوز هم
سرمست از جناس غزلهاست با غزال
سرمست از سخاوت شرقی ترین طلوع
سرگرم با نسیم جنوبی ترین شمال
میخانه باز میشود ودر سپیده دم
نوبت رسیده است به مستان اهل حال
با باده ای طهور تر از هر چه سلسبیل
با جلوه ای عظیم تر از هر چه در خیال
بر ساق عرش ساقی کوثر نشسته است
در ساحتی بَری شده از هر چه قیل وقال
انگورهای روی ضریحش بدون شک
هستند با شراب بهشتی در اتصال
اینجا کجاست مهد کرا مات لا یزول
اینجا کجاست،جلوه ی الطاف لایزال
اینجا مزار کیست که همسایه ی خداست
عالم جواب میدهد آیا به این سوال؟
باران عشق در دل ایوان طلای او
جاریست مثل رود روان در تمام سال
ناممکن است قدر علی را شناختن
انسان کجا وفیض رسیدن به این مُحال
مضمون چشمهای علی ناسرودنی ست
کاری نکرده اند ادیبان در این قبال
درد علی بزرگترین درد عالم است
درد دلی که هیچ نگنجد دراین محال
میثم خوش است با غم او بر فراز دار
میثم خوش است با غم او در سیاهچال
در کوره ی محبت مولا گداخته ست
فولاد آب دیده کجا وکجا سفال
یک عده تاب عدل علی را نداشتند
از طلحه وزبیر فقط میزنم مثال
چیزی نمانده است از آن روسیاه ها
خاکستر است حاصل تاب وتب ذغال
چندین غروب تلخ وپریشان گذشته است
از آخرین اذان که شنید از لب بلال
زهرا نداشت غیر علی پشتوانه ای
مولا نداشت غیر خداوند ذوالجلال
تنها به جرم اینکه علی دوست بوده است
کردند حق فاطمه را نیز پایمال
حیدر چه ها که دید از آن مردمان کور
حیدر چه ها که شنید از آن گنگها ی لال
از لحن سوسمار وشراب نجس پر است
آن سفره های چرمی بی بهره از حلال
بت های مست وعربده کش لاتهای پست
بودند با ولی خداوند در جدال
ایمان رسیده بود به صد پله زیر صفر
کار یقین رسید به تشکیک واحتمال
ای کاش جایگاه اولوالامر را فقط
از سوره ی نساء بخوانند این رجال
قول پیمبر است که فرمود روز حشر
از عترت وکتاب خدا میکنم سوال
قرآن که رفت بر سر نیزه سر علی
بر زانوی غم است پس از سالهای سال
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
بوی بهشت میدهد این مصرع وصال
هفتاد ودو ستاره درآن دشت ماهخیز
تبدیل میشدند به هفتاد ودو هلال
باید رجوع کرد به اصل مباهله
باید رجوع کرد به تفسیر لاینال
پس عین ولام ویاء علی این سه حرف عشق
بی شک یکیست با الف وحاء ومیم ودال
تنها علی حق است ومیان سخیفیان
فرقی نبود بین سگ زرد با شغال
بی شک غدیر شعبه ای ازحوض کوثر است
این برکه آب میخورد از چشمه ای زلال
شیخ مفید هر چه نوشته ست در کتاب
شیخ صدوق هر چه که آورده در «خصال»
در یک کلام،جوهره ی این حقیقتند
ارکان عرش بسته به این سلسله جبال
روزی که دست میکشم از دام زندگی
روزی که میپرم به هوایش شکسته بال
سلمان چه میشود که بگوید به من بیا
مولا چه میشود که بگوید به من «تعال»
باید که از علی بنویسم تمام عمر
آیا به جان خسته اجل میدهد مجال
سرمایه ام محبت اولاد فاطمه ست
بیچاره ام بدون ولای علی وآل
#احمدعلوی
@aAHMADALAVI
#روز_مباهله
عالم تمامْ پیکره،این پنج تن سَرَند
برهفت چرخ وششجهت این پنج،محورند
این پنج،هریکی به جهانی برابرند
گفتم برابرند؟غلط بود،برترند!
#علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem2
هدایت شده از شعر هیأت
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 معرفی کتاب «آه از آن ساعتی...»
🏴 مجموعه شعر عاشورایی
باور ما این است که اشعار ماندگار عاشورایی، هیچگاه رنگ کهنگی نمیگیرند و بارها و بارها میتوان آنها را در محافل اهلبیت اجرا کرد و هربار برای مخاطب لطف تازهای داشته باشد.
از سوی دیگر معرفی نوسرودههای عاشورایی به هیآت و محافل اهلبیت نیز رسالتی است که کمتر از حفظ میراث ماندگار گذشته نیست.
کتاب «آه از آن ساعتی...»، حاصل رصد دائمی آثار مکتوب شاعران و صفحات مجازی آنان برای دستیابی به شعر عاشورایی مناسب اجرا در هیأت است. شعری که محتوایی صحیح، بیانی سالم و زبانی استوار داشته باشد و در عین حال از قابلیت اجرا در هیأت نیز برخوردار باشد.
📕 این کتاب را در بسته معرفتی محرم ۱۳۹۹ مطالعه فرمایید.
📚 بستهها را از طریق آدرس زیر دریافت نمایید.
🔗baste.heyat.co
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین_علیه_السلام
هر جراحت که دلم داشت به مرهم بِه شد
داغ دوری ست که جز وصل تو درمانش نیست...
#نظیری_نیشابوری
#شعر_شیعه
#کربلا
#ناب
May 11
هدایت شده از شعر هیأت
ای روح کرم که مظهر احسانی
«آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی
خورشیدی و ذرّه پروری آیینت
آیینهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1346
✅ @ShereHeyat