eitaa logo
دعبلانه
408 دنبال‌کننده
707 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹میرزا عبدالجواد جودی خراسانی🌹 شاعر و دلداده اهل بیت علیهم السلام از اهالی عنبران خراسان، معروف به افصح الشعراء که به پیشه قنادی اشتغال داشت و هیچگاه طبع روانش را خرج حکام و صاحب منصبان حکومت نکرد. دیوان اشعار او شامل منقبت و مرثیه عترت مطهر علیهم السلام است. شاید بتوان گفت که 90 درصد دیوان او اشعار عاشورایی است. او حتی در انتهای بسیاری از قصاید مدح اهل بیت به مرثیه نیز گریز زده. اشعار او بیشتر تحت تأثیر حافظ و سعدی شیرازی قرار دارد. شعر معروف او گوش بسیاری را نوازش داده است: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است در دیوان او علاوه بر قصاید و ترکیبات و غزلیات و... بخشی هم به نوحه های سینه زنی اختصاص دارد. بخش عظیمی از دیوان او را که اشعار عاشورایی تشکیل می دهند تحت عنوان "از مدینه تا مدینه" به صورت لحظه به لحظه به واقعه کربلا پرداخته است. مرحوم آقابزرگ تهرانی نیز از او و دیوانش نام برده است. معروف است که مداحان به دکان قنادی او می رفتند تا اشعار تازه او را دریافت کنند. و همچنین هنگام شعرخوانی بسیار اشک می ریخته و شنوندگان را نیز به گریه می انداخته. طبق نقلی اشعار میرزا عبدالجواد به امضای حضرت رضا علیه السلام می رسید و پای برگه های شعرش امضای آن حضرت را می دید. اولین بار دیوان او به دستور ناصرالدین شاه قاجار به صورت چاپ سنگی نشر پیدا کرد. سرانجام در حدود سال 1302 قمری وفات یافت و در جوار حضرت امام علی بن موسی الرضا آرام گرفت. 🌹روحش شاد🌹 ✍امیرحسین کمال زارع 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1267531799Ce8b62503c9
هدایت شده از دعبلانه
ديوان_کامل_افصح_الشعرا.PDF
5.63M
🏴 دیوان اشعار جودی خراسانی 🔹برگرفته از سایت کتابخانه تخصصی ادبیات
🔹🔹🔹🔹🔹 عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!... تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است‏ تشنه‌لب، جان به لب آب سپردن سهل است تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب است‏ تنِ بى‌سر عجبى نيست گر افتد روى خاک سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است‏ جودی خراسانی 🔹🔹🔹🔹🔹
هدایت شده از دعبلانه
🔹چاپ سنگی مصور دیوان جودی خراسانی(ره)
هدایت شده از دعبلانه
🔹🔹🔹🔹🔹 ای ابر پر آب بر هوا می پویی گریان گریان رخ ز حیا می شویی فریاد کنان چو رعد و برداشته آب از بهر حسین ، کربلا می جویی ابن حسام خوسفی 🔹🔹🔹🔹🔹
هدایت شده از دعبلانه
🔹🔹🔹🔹🔹 یا رب به رسالت رسول الثقلین یا رب به غزا کنندهٔ بدر و حنین عصیان مرا دو حصه کن در عرصات نیمی به حسن ببخش و نیمی به حسین ابوسعید ابوالخیر 🔹🔹🔹🔹🔹
هدایت شده از دعبلانه
🥀گزیده ای از قصیده کربلایی اوحدی مراغه ای از شاعران عصر ایلخانان🥀 🔹🔹🔹🔹🔹 این آسمان صدق و درو اختر صفاست؟ یا روضهٔ مقدس فرزند مصطفاست؟ این داغ سینهٔ اسدالله و فاطمه است؟ یا باغ میوهٔ دل زهرا و مرتضاست؟ ای دیده، خوابگاه حسین علیست این؟ یا منزل معالی و معمورهٔ علاست؟ ای جسم، خاک شو، که بیابان محنتست وی چشم؟ آب ریز، که صحرای کربلاست سرها برین بساط، مگر کعبهٔ دلست؟ رخها بر آستانه، مگر قبلهٔ دعاست؟ هر سال تازه می‌شود این درد سینه سوز سوزی که کم نگردد و دردی که بی‌دواست ای تشنهٔ فرات، یکی دیده بازکن کز آب دیده بر سر قبر تو دجله‌هاست آتش، عجب، که در دل گردون نیوفتاد! در ساعتی که آن جگر تشنه آب خواست از بهر کشتن تو به کشتن یزید را لایق نبود، کشتن او لعنت خداست شاهان بپرسش تو ز هر کشور آمدند وانگه ببندگی تو راضی، گرت رضاست روزی ز سر گذشت تو دیدم حکایتی زان روز باز پیشهٔ من نوحه و بکاست چشم ار ز خون دل شودم تیره، باک نیست در جیب و کیسه خاک تو دارم، که توتیاست کردم به حله روی ز پیشت به حیله، لیک پایم نمی‌رود، که مرا دیده از قفاست زان چشم دوربین چه شود گر نظر کنی در حال اوحدی؟ که برین آستان گداست او را بس اینقدر که بگویی ز روی لطف با جد و با پدر که: فلانی، غلام ماست گر تن سفر گزید ز پیشت، مگیر عیب دل را نگاه دار، که در خدمتت به پاست رکن الدین اوحدی 🔹🔹🔹🔹🔹
هدایت شده از دعبلانه
🔹🔹🔹🔹🔹 یا حسین! او را بس اینقدَر که بگویی ز روی لطف با جد و با پدر که: فلانی، غلام ماست اوحدی 🔹🔹🔹🔹🔹
🔹🔹🔹🔹🔹 این اشک رهایت از دل خاک کند بالت بدهد راهی افلاک کند تو اشک غم حسین را پاک نکن بگذار که این اشک تو را پاک کند محمدجواد غفورزاده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🌹گواراترین غزل🌹 اصلاً بدون عشق مگر می شود... دمی؟ عشقی که برده است دل از اهل عالمی بی شک کنار او، همه جا بین روضه ای بی شک بدون او، همه جا در جهنمی در رگ رگم حرارت این عشق جاری است ای عشق!خود بگو که چه ای؟ بس که مبهمی! یک دم نشستی و دلم از قید ها بُرید اصلاً گمان کنم تو جنونی دمادمی ای نام نامی تو گواراترین غزل! بی شک تویی که وِرد لبِ اسم اعظمی عیسی اگر که مُرده کند زنده، فضل توست اکسیر نابِ هر دم عیسی بن مریمی زهراست مادر تو و حیدر پدر، حسین! با این حساب "اشرف اولاد آدمی" من ظلمتم، من آتشم و گرم تاب و تب اما تو آفتاب شبانگاه مُظلمی گوش کسی به حرف دلم ، دل نمی دهد تنها تویی که با دل دیوانه مَحرَمی جز گریه بر تو، آب نکردم طلب حسین! چشمم نخواست غیرِ همین اشک همدمی هرگز ثواب آن به صد عابد نمی دهم بر گونه ام اگر بنشانند شبنمی بی شک اسیر کُنج نگاه تو می شود بر ارمنی رسد ز یَم تو اگر نَمی ما را ز گردش دو نگاهت عبور ده! منت گذار بر سر ما نوکران کمی ما توبه کرده ایم ز هرچه به سوی تو از هرچه ماتأخّر و هر ماتقدّمی در حلقه ای به دور تو، مابین عاشقان در روضه ام، نباشم اگر هم مُحرّمی بادا مصیبت تو نصیب دلم که هیچ در پیش ماتم تو نماند دگر غمی در کربلا مگر چه خبر بود یا حسین!؟ در سینه اش نهفته چه اندوه اعظمی؟ زیر گلویت آه! چه گلبوسه ها نکاشت! گلزار بوسه های نبیّ مُکرَّمی! گفتم گلو! گریه طفلت بلند بود... ای کاش می رسید به لبهاش مرهَمی یک سو خجل نشسته به خون بود پیکری یک سو هم آبرو و دوتادست و پرچمی بگذار تا "ز شرح اشارات بگذریم" آن جامه بُرد و آن دگری بُرد خاتمی آن اهل نارهای به مکر اهل دین، تو را دَرهَم نموده اند به دینار و دِرهمی افتاده بود مصحف سی پاره بر زمین چه سوره های بی سر و آیات محکمی! بگذار بگذریم که زینب چه دیده بود یا مادری که آمد با قامت خَمی... امیرحسین کمال زارع 99/5/11
🔹🔹🔹🔹🔹 بیدل به هرکجا رگ ابری نشان دهند در ماتم حسین و حسن‌گریه می‌کند بیدل دهلوی 🔹🔹🔹🔹🔹