#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
یک
خامش منشین! زمزمهای جاری کن
زاری کن بیملاحظه زاری کن
در سوگ حسین اگر نبارم چه کنم؟
ای اشک بیا و آبروداری کن
#محمدامین_اکبری
#دوره_دوم_آفتابگردانها
دو
ای تیر چه شد جهان به هم ریخته است؟
خورشید چه ناگهان به هم ریخته است
حرفی بزن ای سهشعبه تا جان داری
از خونِ که آسمان به هم ریخته است؟
#عفت_نظری
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
سه
تا قبلِ طلوع، روسیاهان رفتند
دنیازده بودند و پیِ نان رفتند
از بارشِ تیر و سنگ میترسیدند
آنان که دمِ نزولِ باران رفتند
#فاطمهسادات_آل_مجتبی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
چهار
برگشت به خیمه یارِ آبآور؟... نه
لبهای علی به قطرهای شد تر؟... نه
آغاز غمانگیز مصیبت این است:
آب است و رباب است و علیاصغر نه
#سید_مصطفی_صالحی_ساداتی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
پنج
در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم
قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم
حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش
از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم
#وحید_اشجع
#دوره_اول_آفتابگردانها
شش
نه بود نشانی از رفیقی در شهر
نه هست دل و جان رقیقی در شهر
سرهای بریده کو به کو میچرخند
چون رشتهی تسبیح عقیقی در شهر
#حامد_طونی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
هفت
تا وادی حیرت نرسیدی شاید
قرآن ز سر نی نشنیدی شاید
اصحاب رقیم را عجب میدانی؟
اصحاب حسین را ندیدی شاید
#محمدعلی_درریز
#دوره_ششم_آفتابگردانها
هشت
از کنج خرابه نور پیداست چهقدر!
بر گِردِ گُلی گَرد هویداست چهقدر!
هرچند رقیه گفتهاند اسمش را
این یاس کبود مثل زهراست چهقدر!
#سیده_مریم_اسدالهی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
نه
دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟
از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟
بدعهدی ما مباد زخمش بزند
در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد
#حمید_رضا_مداح
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
ده
از چشمهی جان من جنون میجوشد
اشک از چشمم، گدازهگون میجوشد
در بدرقهی تو میتپد قلب زمین
از خاک هنوز نیز خون میجوشد
#امیر_مرادی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#کربلا
هدایت شده از آفتابگردانها
در کولهی دلخستگیام جز غم نیست
در هستی من توشهی حسرت کم نیست
چندیست که خالی است دستم یارب!
یارب! نکند دست تو در دستم نیست؟
#حمیدرضا_مداح
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
آیینهی جمال و جلال خدا، حسن
مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن
سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن
پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن
در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن
مهرش کنار چشمهی چشمش روان شده
کوه کرم، اَريكهی آتشفشان شده
«حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ»۱ شده
خِجلتزده سپهر، کران تا کران شده
بر سفرهاش نشسته امیر و گدا، حسن
خاک درش به فرق شهان تاج افتخار
گوید تبارکالله از این خلق، کردگار
چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار
«آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»۲
سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن
افتاده دل به دام سیهزلفِ در شکن
کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن
ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن
کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن
وِرد لب غریب به هر کوی «یا حسن!»
نقاش جان! به صفحهی خاکش حرم بکش
دستی برآر و خط عدم روی غم بکش
پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش
خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش
هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن
مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل
نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل»
شمشیرِ شيرِ معركهی شیر با جمل
خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل
تا پا نَهَد به معرکهی اشقیا، حسن
او را جمال طلعت شمسش زبانزد است
مهرو، کشیدهابرو و گیسو مُجَعّد است
در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است
کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّد است؟
یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن!
ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی!
کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی!
گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی
جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی
آیینهای به آیتِ شمسالضّحي، حسن!
محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو!
سوره به سوره آیهی اُمُّ الكِتاب، تو!
ای رمز و راز ادعیهی مستجاب، تو!
کس را نکردهای پسِ این در، جواب، تو!
دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن!
عشق تو بود و چشم و شراب طهوریات
ما را گرفت جذبهی آفاق نوریات
با این دلم چهها که نکردهست دوریات
ای کوه صبر! جان به فدای صبوریات
کز صبر توست قائمه، دين خدا، حسن!
آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود
صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود
کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود
دین بی تو زخم خوردهی صد انحراف بود
صلح تو بود آینهی كربلا، حسن!
۱و۲ مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر)
#امیرحسین_کمالزارع
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha