eitaa logo
رواق دعبل
412 دنبال‌کننده
727 عکس
273 ویدیو
44 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح و مقدمه ۱۰ عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرند دل به پاى روضه می‌ریزند ماتم می‌خرند باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه‌ها دارند از بازار پرچم می‌خرند مثل خار و خس در این سیلِ به راه افتاده‌ایم* باز دَرهَم آمدیم و باز دَرهَم می‌خرند ماه‌ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بیشتر از ماه‌ها، ماه محرم می‌خرند اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می‌خرند تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم بچه‌هاى ما درِ این خانه حاتم می‌خرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى‌ست که در هر دو عالم می‌خرند گریه بر مظلوم تکوینا تقرب‌آور است در حسینیه مرا، حتى نخواهم، می‌خرند عده‌اى دم می‌دهند و عده‌اى دم می‌زنند پنج تن هم این وسط دارند از دم می‌خرند گریه‌کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکلِ گریه را هم می‌خرند *مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم (علامه طباطبایى.ره.)
۴ گنجشک پر جبریل پر بابا سه نقطه  من پر تو پر هر کس شبیه ما سه نقطه  عمه نه، عمه بالهایش پر ندارد  حالا بماند در خرابه تا سه نقطه  این محو یکدیگر شدن در این خرابه  یا اینکه ما را می پراند یا سه نقطه  اصلاً چرا من خواستم پیشم بیایی  بابا شما که پا نداری تا سه نقطه  یادت می آید روزهای در مدینه  دو گوشواره داشتم حالا سه نقطه  وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم  می خواستم کاری کنم امّا سه نقطه  انگشت خود را جمع کرد و ناگهان گفت  انگشت پر، انگشتر بابا سه نقطه 
۲ من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب درد سری وای عجب درد سری
از همان روز که افتاد به پای پدرش تا به امروز به پای پدرش افتاده شاعر: @dobeity_robaey
🔹🔹🔹🔹🔹🔹 آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند از هر دو تا نگار یکی ناز می کند عشاق روزگار یکی در میان خوشند نانی که می پزند به همسایه می رسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمان شان بعد از بیا، برو ست، ولی با بمان خوشند ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله های گران خوشند... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹