eitaa logo
دعبلانه
408 دنبال‌کننده
707 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆 🌹مزار مرحوم آیت الله غروی اصفهانی و شهید سید مصطفی خمینی(ره) در ایوان نجف در جوار امیرالمؤمنین علیه السلام🌹
🌹به مناسبت سالگرد رحلت علامه غروی اصفهانی بندی از ترجیع بند بلند ایشان🌹 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 گوهری شد از درون کعبه بیرون از صدف کرد بیت الله را با آن شرف، بیت الشرف گوهری سنگین بها، رخشان شد از بیت الحرام کزثریا تا ثری را کرد کمتر از خَزَف کعبه شد از مقدم او، قاف عنقاءِ قدم شاهبازان طریقت در کنارش صف به صف سینه سینا مگر از هیبتش شد چاک چاک یا شنید از رأفتش موسی ندای لا تَخَف ز اشتیاقش یوسف صدّیق در زندان غم در فراقش پیر کنعان، نغمه ساز وا اَسف خلعتِ خُلّت، شد ارزانی بر اندام خلیل کرد بنیاد حرم چون بهر آن نِعم الخلف کعبه را شد همسری با تربیت پاک غریّ مبدأ اندر کعبه بود و منتهی اندر نجف آسمان زد کوس شاهی در محیط کُن فکان زهره، ساز نغمه تبریک زد بی چنگ و دف هر دو گیتی را به شادی کرد فردوس برین نغمه روح الامین با یک جهان شوق و شعف گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹بندی از ترجیع بند بلند علامه غروی اصفهانی در مدح مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام🌹 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 تا درخشان شد درون کعبه زان وجه حسن ثَمَّ وجه اللّه روشن شد، برون شد شک و ظن چون که بودش خلوت غیب الغیوبی جایگاه دید بیت الله را نیکو مثالی در وطن کعبه شد طور حقیقت سینه سینا شکافت پور عمران کو که تا باز آیدش آواز "لَن"؟ در محیط کعبه چندان موج زد دریای عشق کز نهیبش گشت نُه فُلکِ فَلَک لنگر فِکَن سرّ وحدت از جبینش آن چنان شد آشکار کز در و دیوار بیت اللَّه فراری شد وثن نقش باطل چیست، با آن صورت یزدان نما؟ با وجود اسم اعظم کی بماند اَهرِمَن؟ تا عَلَم زد بر فراز کعبه شاه ملک عشق عالم توحید را یک بار روح آمد به تن شهریار لا فتی تا زد قدم در آن سرا حُسن ایام جوانی یافت این دهر کهن تیشه بر سر کوفت از ناقابلی فرهادوار مفتقر هر چند می گوید به شیرینی سخن گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🌹دو بند از مسمط_مخمس مرحوم مفتقر در مدح مولا امیرالمؤمنین🌹 چون به دعوتِ وحدت، مظهر اَحد آمد نقش رایت نصرت، یا علی مدد آمد رو به لافتی رُتبَت، پیر بی خرد آمد کفر محض بدفطرت، پور عبدوَد آمد قطره عرض اندامی، بر محیط جیحون کرد تا به حلقه در شد، آشنا دو انگشتش قلعه های خیبر شد، همچو موم در مُشتش هرکه را برابر شد، تیغ سر زد از پُشتش ور ز پیش او در شد، صیحه ی قضا کُشتش قلعه را ز کشتارش، همچو فُلکِ مَشحون* کرد *کِشتی انباشته و پُر 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹خاطرات قافله🔹 نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/623@ShereHeyat
🔹دعبلانه🔹 ◾️◾️◾️◾️ آن پنجمین امام که در پنج سالگی دنبال کاروان اسیران دویده بود او یادگار کوچک صحرای کربلا ... او داغدار هر گل در خون تپیده بود ◾️◾️◾️◾️
خورشیدِ عشق در شب ظلمت دمیده بود او را خدا شبیه نبی آفریده بود ... با اشک های حضرت سجاد انس داشت یک عمر ناله های پدر را شنیده بود جابر سلامِ نابِ نبی را به او رساند وقتی به فیض دیدن رویش رسیده بود آن باقر العلوم که با چشمِ صادقش چیزی به غیر رنج در عالم ندیده بود پنجاه و هفت سال سرافراز و سربلند مانند سرو بود ولی قد خمیده بود ... میراث دار غربت و تنهایی حسن فریادِ بی صدای گلویی بریده بود آن پنجمین امام که در پنج سالگی دنبال کاروان اسیران دویده بود با عمه ی سه ساله در آن سال های دور در راهِ شام ، زهرِ اسارت چشیده بود او یادگار کوچک صحرای کربلا ... او داغدار هر گل در خون تپیده بود او دیده بود کودک شش ماهه ای چقدر بر روی دست های پدر قد کشیده بود از غربت بقیع نوشتم دلم گرفت ... بارانِ اشک بر صفحاتم چکیده بود @shia_poem2
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامه‌ی سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هر آنکه در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضه‌ی منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست:  《خبر کنید کسی را که دوستش دارید》* خدا کند برسد، این پیام آخر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به اینکه بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه شاعر ماست  *امام باقر(علیه السلام): هر کسی را دوست دارید، گاه و بی‌گاه به او یاد‌آوری کنید.  «وسائل الشیعه» @Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
تقدیم به امام محمد باقر علیه‌السلام چون قطره‌ی مشتاق به فهمیدن دریا عمری نرسیده‌ست به توصیف تو دنیا یاسین که تو را نام نهاده‌ست《محمد》 پیداست تویی آینه در آینه طاها تو میوه‌ی باغ علی و فاطمه هستی در نام تو جمعند حسینی‌حسنی‌ها فهمید تو را جابر و زد بوسه به دستت یعنی که تویی اصل تولّا و تبرّا گشته صدف سینه‌ات ای گوهر پنجم گنجینه‌ی اسرار خداوند تعالی از فیض تو فاضل شده صد جابر جُعفی در صدر احادیث همه نام تو پیدا دیده‌ست نگاه تر تو شعله به شعله در ظهر عطش حادثه‌ی کرب و بلا را ده سال منا رخت عزای تو به تن کرد تا اینکه بماند عَلم عشق تو بر پا خورشید بقیعی که بر آن مرقد خاکیت ساییده سرش را به ادب گنبد مینا @Aftab_gardan_ha
پنج بیت تقدیم به امام پنجم، حضرت باقرالعلوم ع با چشم هایی کودکانه کربلا را دید ما روضه ها را خوانده ایم او روضه ها را دید روزی ولایت را اساس عاشقی دانست ما تازگی فهمیده ایم او تا کجا را دید از آن جهت او را شکافنده لقب دادند چون از شکاف کعبه اسرار خدا را دید در اسم او می شد فروغ مصطفی را یافت در رسم او می شد شکوه مرتضی را دید وقتی ستون زد با ولایت خیمه دین را از ابتدا تا انتهای ماجرا را دید... @hiiiist
هدایت شده از خبرگزاری فارس
17.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصيف شاعرانه حاج قاسم سليمانی از شهيد و شهادت 🔹نگاهي به آنچه حاج قاسم در ٥ مرداد ٩٧ در مراسم يادبود شهدا گفت @Farsna
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را @shia_poem2