🍂
🔻 #معرفی _اماکن و مناطق جنگ
❣ خرمشهر، (مسجد جامع )
👈 مسجد جامع خرمشهر در بخش مرکزی شهر و بین خیابان آیت الله خامنه ای (چهل متری) و رود کارون قرار دارد. این مسجد که در سال ۱۳۵۰ش ساخته شده و به نام «مسجد لب شاخه» معروف شده بود در سال ۱۳۶۳ تجدید بنا شد و به مرور به کانون مبارزه با رژیم ستمشاهی تبدیل شد. با پیروزی انقلاب این مسجد کانون مبارزه با ضد انقلاب شد به طوری که در ۲۶ تیرماه ۱۳۵۸ با پرتاب نارنجک توسط ضد انقلاب هفت نفر از مردم در صحن مسجد به شهادت رسیدند
با آغاز جنگ این مسجد به دلیل موقعیت مکانی و نقش محوری در مبارزات قبل از انقلاب به کانون مقاومت ۳۵ روزه مردمی خرمشهر تبدیل شد و به عنوان مرکز پشتیبانی و سازماندهی نیروهای مردمی به محلی برای تبادل اخبار، تجهیز، آموزش، جمع آوری کمکها، مداوای اورژانسی مجروحین و نگهداری موقت پیکرهای شهدا تبدیل شد. با حضور مستمر شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر و تعدادی از افسران ارتش و نیز استقرار بی سیم مادر در مسجد، این مکان عملا به مقر تاکتیکی دفاع از خرمشهر تبدیل شد.دشمن در ۱۳۵۹
/ ۷ / ۲۸ مصادف با عید قربان با هدایت عناصر ستون پنجم برای اولین بار مسجد جامع را هدف گلوله باران خود قرار داد که در نتیجه آن بخش هایی از گنبد و صحن مسجد تخریب و جمعی از مدافعین به شهادت رسیدند.
صبح روز ۳ آبان ۱۳۵۹ درگیری با دشمن در سی متری مسجد تشدید و در نهایت توسط دشمن اشغال شد
و با فرارسیدن شب دستور عقب نشینی و ترک شهر به همه مدافعان ابلاغ گردید. مسجدجامع خرمشهر یکی از معدود بناهایی بود که پس از آزادسازی خرمشهر همچنان پابرجا مانده بود. با پیروزی عملیات بیت المقدس رزمندگان بلافاصله پس از آزادسازی خرمشهر خود را به مسجد جامع رساندند و نماز شکر به جای آوردند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 کد رمز
تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبارانفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستندمجروحین را ببرد:! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید
بعد صدای کسی آمد : - رشید بگوشم. - رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کاردم می زدندخونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
یادش بخیر!
همه چی پارتی بازی بود 😤 و تا به دل نمی نشستی
به جبهه راهت نمی دادن 😔
می گفتیم بابا! می خوایم جون بدیم و برا رزمنده ها خشاب پر کنیم
ولی جواب همون بود که بود.
حالا ما بچه سال بودیم، چرا باباهای ما رو نمی برید....
خیلی که بهمون فشار می اومد می گفتیم، یعنی به درد گونی سنگر هم نمی خوریم! 😳😭
الانه خیلی عجیبه، نه؟😊
الان بله، ولی اون موقع نه اصلاً،
به اوج یه فرهنگی چنگ انداخته بودیم که ژاپنی ها چپ چپ نگامون می کردن.
راستی کجاش عجیبه؟ ها....کجاش؟ کافیه یکم خدایی بشیم..... همین
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 کار دلی
بین بچه های رزمنده گاهی به افراد عتیقه ای برخورد می کنیم که با هیچ فرمولی قابل حل نیستن.
یکیش آقا حمید میثمی بود که بسیجی اومده بود و عاشقانه کنار بچهها به جبهه و جنگ خدمت می کرد و شده بود آچار فرانسه گردان.
تازه با ایشون صحبت می کردم که چیزی گفت و منو برد تو فکر
می گفت: بعد از ماهها که تو گردان بودم پیش خودم گفته بودم حالا که بسیجی اومدم خوبه پاسدار وظیفه بشم و خدمتم رو هم بگذرونم و راحت شم
همین کار رو هم کردم و.......
بعد از دو سال و نیم گذرم به پرسنلی لشکر خورده بود و از چند ماه خدمتیم پرسیدند که اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم، احتمالا سه چهار ماهی از خدمتم مونده
وقتی مسئول پرسنلی پروندم رو در آورده بود با تعجب گفت: " مرد حسابی تو الان چهار ماهه تموم کردی 😳، اصلاً کجای کار هستی؟"😅
❣️❣️❣️
خواستم بگم، کاری که برا دل باشه، با خط کش اندازهگیری نمیشه!
کجای دنیا نمونه اینو پیدا کنیم؟
@defae_moghadas
🍂
🍂
در تصویر برادران سیروس حیدری، حمید جاموسی، اسدی، فریدون بهمئی، حمید میثمی (نشسته روی دیگ) و دیگر دوستان حضور دارد.
@defae_Mogadishu
🍂