eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 خبر آزادی فصیحی‌رامندی ࿐❀ᭂ❀ᭂ࿐ سه‌شنبه ۲۳ مرداد ۶۹ بود. با جمعی از بچه‌های اردوگاه در بخش شرقی مشغول دیوارچینی بودیم که حدود ساعت ۱۱ صبح، ناگهان رادیو عراق قطع شد و مارش نظامی پخش شد. انگار دوباره جنگ شروع شده بود. همه دست از کار کشیدند، سربازهای عراقی هم رنگ‌پریده و مضطرب بودند. چند دقیقه‌ای فقط سرود و مارش پخش شد تا اینکه گوینده اعلام کرد: «بیانیه مهمی از صدام حسین خطاب به فرماندهان ایرانی صادر شده است.» دل‌نگران بودیم، نمی‌دانستیم چه خبر است. سربازها هم گیج بودند. کار تعطیل شد و برگشتیم اردوگاه. تا ساعت ۲ بامداد همه منتظر ماندند، اما فقط سرود پخش می‌شد. این تکرار بی‌پایان همه را خسته کرده بود. بالاخره صبح چهارشنبه ساعت ۹، بیانیه خوانده شد. بعد از حرف‌های طولانی درباره جنگ، یک جمله همه چیز را روشن کرد: «ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم و برای اثبات حسن نیت، از روز جمعه نخستین گروه از اسرا را آزاد می‌کنیم.» هلهله و شادی اردوگاه را فرا گرفت. اسرا همدیگر را در آغوش گرفته و به هم تبریک می‌گفتند. اشک شوق بر چشمان همه نشست، بنده به محض شنیدن خبر و دیدن آن صحنه‌های شادمانی به دوستان گفتم با بوجود آمدن ماجرای کویت و باز شدن جبهه دیگری به روی صدام، رفع مشکل جبهه ایران از سوی صدام بسیار روشن است اما درصدی هم احتمال عدم پایبندی وی به تعهداتش را در نظر بگیرید، صبر کنید تا ببینیم جمعه چه می‌شود. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas    ࿐❀ᭂ•حماسه جنوب•❀ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 جنگ عراق و ایران از دیدگاه فرماندهان صدام ۱۸ ● سپهبد عبيد محمد الكعبي ترجمه: عبدالمجید حیدری ✾࿐༅◉༅࿐✾ ▪︎ ساخت پل‌های شناور و پل بعثت توسط ایران در والفجر هشت کعبی: یکی از واقعیت‌های مهم این بود که ایرانی‌ها تلاش داشتند پلی بین جزیره آبادان و شبه‌جزیره فاو احداث کنند. ما برای مقابله با این اقدام، دو قایق موشک‌انداز را در نزدیکی منطقه مستقر کردیم و با تعویض منظم آن‌ها، به‌طور مستمر تلاش‌های ایران را مختل می‌کردیم. وودز: یعنی دو قایق را در دهانه شط‌العرب مستقر کرده بودید؟ کعبی: بله، هر قایق مجهز به چهار موشک بود. علاوه بر آن، با استفاده از رادار، فعالیت‌های ساخت پل شناور را رصد می‌کردیم و پیش از تکمیل، آن را منهدم می‌کردیم. وودز: این عملیات که به نظر می‌رسد مستمر بوده، چه مدت ادامه داشت؟ کعبی: حدود یک هفته. مورای: در نهایت ایرانی‌ها از ساخت پل شناور صرف‌نظر کردند؟ کعبی: بله، این عملیات باعث شد آن‌ها به جای پل شناور، به ساخت پل‌های سد (Dam Bridges) روی بیاورند. با غرق کردن پل‌های شناور، یک پل ثابت روی آن‌ها بنا کردند. وودز: یعنی آبراه را پر کردند؟ پس آب چه شد؟ آیا سیل راه نیفتاد؟ کعبی: برای عبور آب، شکاف‌هایی بین پل‌های غرق‌شده تعبیه کردند. وقتی نیروی زمینی عراق در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸ میلادی) به فاو حمله کرد و آن را بازپس گرفت، این پل نیز منهدم شد. وودز: جایی خوانده بودم که ایرانی‌ها لوله‌های بزرگ فاضلاب را در کنار هم داخل آبراه قرار دادند تا آب از میان آن‌ها عبور کند و نیروهایشان از روی آن‌ها عبور کنند. راهکار نسبتاً هوشمندانه‌ای بود. کعبی: در عملیات بازپس‌گیری فاو، نیروی هوایی عراق این پل را نیز منهدم کرد. وودز: آیا نیروی دریایی عراق از قایق‌های موشک‌انداز برای تأمین آتش پشتیبانی استفاده کرد؟ کعبی: نه، اما در مراحل اولیه حمله، آتش پشتیبانی لازم را تأمین کردیم. چون هنگام حمله ایران به فاو، هیچ واحد توپخانه‌ای در شبه‌جزیره مستقر نبود، ناوهای آبی‌خاکی مجهز به موشک‌اندازهای کاتیوشا وظیفه پشتیبانی را بر عهده گرفتند. وودز: تیپ دریایی که اشاره کردید، زیر نظر نیروی دریایی بود یا به سپاه هفتم ملحق شده بود؟ کعبی: از واحدهای زیر امر سپاه هفتم بود. وودز: سقوط فاو تأثیر عمیقی بر نیروی دریایی عراق داشت، چون ایرانی‌ها می‌توانستند مانع دسترسی شما به آبراه شوند. کعبی: عرض آبراه حدود هفت کیلومتر است. مورای: بنابراین هر کاروان دریایی عراق برای خروج از بندر ام‌القصر باید از میان زنجیره‌ای از قایق‌های کوچک ایرانی عبور می‌کرد که مجهز به موشک‌های آرپی‌جی و ضدتانک بودند. کعبی: برای خروج از آبراه باید می‌جنگیدیم. وودز: و برای بازگشت به آبراه هم باید می‌جنگیدید. این بسیار خطرناک بود. مورای: حتی پس از پایان عملیات فاو، عملیات مین‌گذاری را ادامه دادید، درست است؟ کعبی: بله، اما این بار مین‌ریزی با بالگرد انجام می‌شد. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
ما تابع امر خداییم ، به همین دلیل طالب شهادتیم! و تنها به همین دلیل است که زیرِ بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی‌رویم. رهبر ما امام‌ خمینی‌ فرمود ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas    ࿐❀ᭂ•حماسه جنوب•❀ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  باغ ملکوت قسمت ۶۳ خاطرات آزاده               مهدی لندرودی ༺◍⃟჻ᭂ༅༺◍⃟჻ᭂ࿐ ▪︎ آن روز، به خیالشان ماجرا خاتمه یافته بود. فردای آن، وقتی از آسایشگاه بیرون آمدیم، افسر نگهبان گفت: «از امروز صبح، درها را باز کنید و تا ساعت ده شب نبندید. قدم بزنید.» گفتیم: «باشد.» و قدم زدیم. مدتی اوضاع همین‌طور گذشت. ایام نوروز بود. برای خودمان جشن گرفتیم—البته بی‌رقص و آواز. آن‌ها هم چنین چیزی را تکلیف نکردند. بعد، ماه مبارک رمضان از راه رسید. افطاری و سحری را با غذای گرم می‌دادند. فرمانده پادگان انصافاً آدم حسابی‌ای بود. دستور داده بود بعد از افطار، درها نیم ساعت باز بماند. ما هم پس از خوردن غذا، در تاریکی شب بیرون می‌رفتیم و قدم می‌زدیم. روز عید فطر، درها باز شد و ما خارج شدیم. قبل از آمارگیری، حدود یک ساعت وقت داشتیم. همه رفتند وضو گرفتند. یکی گفت: «بیایید نماز عید فطر بخوانیم.» دیگری پرسید: «کجا؟» پیشنهاد شد: «نماز جماعت بخوانیم.» پس از بحث و گفت‌وگو، تصمیم گرفتیم در حیاط نماز بخوانیم—با علم به اینکه ممکن است کتک بخوریم. پتوها را در حیاط پهن کردیم. بیست نفر یک‌سو، سی نفر وسط، پنجاه نفر گوشه‌ای، و ده نفر در گوشه‌ای دیگر. بیش از نیمی از بچه‌ها در حیاط نماز خواندند، باقی هم داخل آسایشگاه. عراقی‌ها هیچ واکنشی نشان ندادند. اما نگران آمار بودیم. گفتیم حالا است که می‌گویند: «کل داخل.» یعنی همه برگردید داخل آسایشگاه، و سه روز تنبیه و گرسنگی. ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. دیدیم بعد از فریادهای «الله‌اکبر» و «یا زهرا»، دارند ملاحظه‌مان را می‌کنند. دل و جرئت بیشتری پیدا کردیم و نماز جماعت را ادامه دادیم. عراقی‌ها با علم به این مسئله، واکنشی نشان نمی‌دادند. پادگان کم‌کم صاحب نام شد. در سوله‌ها هم تحولاتی رخ داده بود. جاسوس‌ها و چند نفر از منافقان را کتک زده بودند. روزی از اخبار شنیدیم در ایران زلزله شده. تلویزیون عراق فردایش خرابی‌ها و کشته‌شدگان را نشان داد. بچه‌ها به سوگ نشستند. آن‌هایی که اهل شمال بودند، بیشتر ناراحت بودند و برای خانواده، زن و فرزندشان گریه می‌کردند. مجلس ترحیم گرفتیم. بعد از مجلس، باز منافقان را در سوله‌ها کتک زدند. عراقی‌ها دیدند آنجا امنیت ندارند، پس آن‌ها را به قلعه آوردند. البته با ما قاطی نکردند. ولی بچه‌ها در چند موقعیت مناسب، حسابی کتک‌شان زدند و آن‌ها فرار کردند. به همین علت، باز سه روز تنبیه شدیم. هنوز دو ساعت از شروع تنبیه نگذشته بود که سعید غش کرد. گفتم: «سعید بلند شو، بابا زود است هنوز.» گفت: «نه، اعصابم ناراحت است... شوک خورده‌ام. غش کرده‌ام.» به مأمور گفتم سعید غش کرده. چون سابقه داشت، او را بردند به بهداری. بعد از اتمام تنبیه، آمدند و در آسایشگاه‌ها را باز کردند. من از بچه‌های آسایشگاه ۱۰ بودم. بچه‌های آسایشگاه‌های ۹ و ۱۰، که مجموعاً هشتاد نفر بودند، کتک خوردند. افسر عراقی آمد و طبق معمول از ما قول گرفت: «قول می‌دهید دیگر شلوغ نکنید؟» مثل همیشه گفتیم: «بله، قول می‌دهیم.» دو ساعت بعد از آزادی، باز با منافق‌ها درگیر شدیم. دوباره ما را در آسایشگاه حبس کردند. افسر آمد و فحش داد: «بدجنس‌ها، شما چطور آدم‌هایی هستید؟ به خاطر کتک زدن پنج نفر، حاضرید چهارصد نفرتان تنبیه شوید؟» به هر حال، فردایش ما را آزاد کردند و منافق‌ها را به ملحق بردند. ادامه دارد ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas۷      ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 فروغ جاودانی که قرار بود جاودانه بماند... در غبار کفر و جنون گم می‌شود، و مرصاد، در حافظه تاریخ جاودانه می‌ماند. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas    ࿐❀ᭂ•حماسه جنوب•❀ᭂ࿐
🍂 سلااااام و صد سلام به یاران همراه یادش بخیر سنگر کمین؛ جایی که دعاها بی‌واسطه بالا می‌رفتند می‌گفتند بعضی پست‌ها، مثل پست بانک نیست که بشینی چای بخوری و قبض بگیری. نه جانم! بعضی پست‌ها، مثل سنگر کمین، خودش یک سفر معنوی بود. رفتنش با خودت بود، برگشتنش با خدا! سنگر کمین یعنی جایی که اگر یک بند انگشت دیگر بالا می‌رفتی، می‌رسیدی به عرش.😍 جایی که اگر دعا می‌کردی، فرشته‌ها می‌گفتند: «بفرما، مستقیم وصل شدی!» برای همین، به نگهبان سنگر کمین می‌گفتند: «اگه دیدی سرت رو گذاشتن روی سینه‌ات، یه دعا هم برای ما بکن!» یا اینکه با لحنی شیرین و جدی می‌گفتند: «اگه شهید شدی، یه زنگ بزن بیایم جمعت کنیم، بی‌خبر نذاری ما رو!» 😂 نه که شوخی باشد، نه. این‌ها شوخی‌هایی بود که از دل واقعیت‌های تلخ می‌جوشید. طنزی که از ایمان می‌آمد، از دل‌هایی که با خطر رفیق بودند و با خدا هم‌صحبت. در سنگر کمین، دعاها نه فقط مستجاب می‌شدند، بلکه انگار خدا خودش منتظر بود که صدای دل کسی را بشنود. و نگهبان‌ها؟ آن‌ها فقط نگهبان خاک نبودند، نگهبان دل‌ها و دعاها هم بودند. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 🔻  عبور از دجله - ۲۹ خاطرات سرباز اسیر عراقی   مترجم:  حمید محمدی ࿐࿐༺◍⃟჻ᭂ༺࿐࿐ ༺◍⃟჻ᭂ༅༺◍⃟჻ᭂ࿐ 🔸 خاطره سوم ¤ در طول این ماموریت سخت و بحرانی، با این که ما نیروی پیاده نبودیم ولی هرگز رنگ آسایش را به خود ندیدیم؛ چون مجبور بودیم بی وقفه ایرانی‌ها را گلوله باران کنیم ،خستگی، واقعاً ما را از پا درآورده بود؛ ولی چاره ای نداشتیم جز تن دادن به دستور فرماندهان. چندی بعد، سیل تیپ‌هایی که شجاعت و کارآیی افرادشان زبانزد خاص و عام بود، به سوی منطقه سرازیر شد؛ از جمله تیپ‌های ۶۶ و ۶۸ نیروهای ویژه و تیپ‌هایی از گارد ریاست جمهوری. بار دیگر کاروان کامیونهای مهمات، محوطه موضع توپخانه را از گلوله های توپ آکنده کردند. لشکر کشی این بار با مرتبۀ قبلی خیلی تفاوت داشت؛ زیرا حالا آن قدر نیرو و تجهیزات وارد منطقه شده بود که من فکر کردم غیر از پس گرفتن گردمند، اشغال بخش‌هایی از سرزمین ایران هم جزء اهداف حمله است. با این که حجم آتش توپخانه ایران نسبت به آتش ما کمتر شده بود ولی نمی دانم چرا گلوله هایشان کمتر خطا می رفت و بیشتر درست به قلب هدف می نشست و ضربه سختی بر ما وارد می کرد. همزمان با آمدن هلی کوپترهای توپدار و گاهی واحدهای جدید، پای جنگنده های خودی نیز به منطقه باز شد. آنها هم همپای توپخانه کارشان را از اوایل صبح شروع می‌کردند و یکسره تا دمدمای غروب، موضع ایرانی‌ها را با توپ و موشک و راکت به آتش می کشیدند. در یکی از همین روزها هلی کوپتری در کنار موضع ما به زمین نشست و افسری با رتبه سرهنگ ستاد از آن پیاده شد. ما به سرعت خودمان را به هلی کوپتر رساندیم تا ببینیم اوضاع از چه قرار است. سرهنگ که انگار منتظر ما بود، گفت: - يالاً . سریع آن جعبه ها را خالی کنید. هلی کوپتر پر از جعبه هایی شبیه جعبه مهمات بود؛ اما هیچ کدام از ما نمی دانستیم درونشان چیست به هر حال جعبه ها را از هلی کوپتر تخلیه کردیم و یکی از همراهان ما دل به دریا زد و پرسید؛ داخل این جعبه چیه؟ سرهنگ هم خیلی آهسته و محتاط، انگار می خواست رازی را فاش کند، گفت: اینها گلوله شیمیایی هستند. برای اولین بار بود که چنین چیزی می‌شنیدم و می‌دیدم به خاطر همین کنجکاو شدم تا مطالب بیشتری راجع به آن بشنوم. در این لحظه، سرهنگ خطاب به فرماندهمان که تازه خود را به جمع ما رسانده بود گفت: فعلاً این پانزده صندوق را تحویل بگیرید، بقیه اش را هم با ماشین برایتان می‌فرستیم؛ شاید هم الان توی راه باشد. این را که گفت، رفت طرف هلی کوپتر؛ اما همین که خواست سوار شود، با صدای بلند گفت در ضمن یادتون باشد تا دستور از لشکر نرسیده، گلوله ای پرتاب نکنید. چند ساعت بعد همان طور که سرهنگ ستاد وعده کرده بود، دوازده کامیون ویژه حمل مهمات از راه رسید. محموله آنها هم گلوله های شیمیایی بود که یکی پس از دیگری تخلیه شده، رفتند. 👈 ادامه دارد ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas      ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
🍂 خبر آزادی رسول بابایی- اردوگاه ۱۴ ࿐❀ᭂ❀ᭂ࿐ زمانی که می‌خواست تبادل انجام شود، ما داشتیم فوتبال بازی می‌کردیم. یکسری از بچه‌ها در آسایشگاه بودند و یکسری هم داشتند فوتبال نگاه می‌کردند. می‌دیدیم که خیلی شلوغ شده است و همه هورا می‌کشند! گفتیم لابد به خاطر ما این کار را می‌کنند و نمی‌دانستیم جریان چیست، چون در زمین گرم بازی بودیم. این وسط کسی داد می‌زد. ما فکر می‌کردیم ما را تشویق می‌کند، اما بعد فهمیدیم بنده‌خدا می‌گفت که: «تلویزیون اعلام کرده از چند وقت دیگه تبادل انجام میشه»، ولی ماها متوجه نمی‌شدیم. بعد خود عراقی‌‌ها آمدند و بازی را نگه داشتند. تیم روبه‌روی ما عراقی‌‌ها بودند. عراقی‌ها گفتند خوشحال باشید تبادلتان از چند روز دیگه انجام می‌شه ... عطای فوتبال را به لقایش بخشیدیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas    ࿐❀ᭂ•حماسه جنوب•❀ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 جنگ عراق و ایران از دیدگاه فرماندهان صدام ۱۹ ● سپهبد عبيد محمد الكعبي ترجمه: عبدالمجید حیدری ✾࿐༅◉༅࿐✾ ▪︎ وودز: ممکن است جریان حادثه ناو استارک، برخی جزییات آن و آنچه را پس از این حادثه در عراق اتفاق افتاد برایمان بیان کنید؟ ظاهراً معتقدید که ناو استارک احتمالاً در خط مرزی منطقه ممنوعه بوده است. در برخی گزارش ها خوانده ام که در زمان حادثه یک کشتی تجاری هم در نزدیکی ناو استارک بوده است. کعبی: از موقعیت دقیق ناو استارک در آن حادثه اطلاعی ندارم ولی خلبان ما دقیقاً ناو استارک را هدف قرار داد. وودز: ناو استارک را به صرف اینکه بر روی صفحه رادارها نمایان شده بود هدف قرار دادید یا آن را به طور خاص شناسایی کرده بودید؟ کعبی: فکر می‌کردیم استارک یکی از کشتی‌های درحال حرکت به سوی ایران است. وودز: چیزی در مورد خلبان [مهاجم] یادتان می‌آید؟ از خلبانان واجد شرایط و کاملاً ورزیده بود؟ کعبی: از توان خلبانان عراقی برای پرواز بر فراز آبهای آزاد مطمئن نیستم. اما خلبان مزبور اگر خلبان ماهر و ورزیده ای هم بوده باشد، باز نمی توانسته برای تشخیص دوست از دشمن بر توانایی شخصی اش تکیه کند. وودز: وقتی مطلع شدید که جنگنده عراقی ناو استارک را هدف قرار داده ستاد فرماندهی عراق چه واکنشی از خود نشان داد؟ کعبی: نیروی دریایی که واکنشی از خود نشان نداد زیرا این مشکل نیروی هوایی بود. خبر مربوط به این حادثه را از اخبار رادیو شنیدم و بی درنگ گفتم اشتباه از خلبان بوده است. وودز: پیش بینی خاصی در مورد آنچه ممکن بود پس از این حادثه اتفاق بیفتد هم داشتید؟ کعبی: خیر. وودز: صدام یا فرماندهی عالی عراق چه واکنشی نشان دادند؟ کعبی: تلاش کردند مشکل را از طریق دیپلماسی حل کنند. این همه آن چیزی بود که اتفاق افتاد. وودز: آیا روش هدف یابی‌تان پس از حادثه استارک تغییر کرد؟ کعبی: خیر چون در منطقه عملیاتی خودمان عمل می‌کردیم. وودز: پس از این حادثه رژیم عراق یا نیروی هوایی اش شیوه های هدف یابی را بازنگری نکردند و محتاط تر نشدند؟ کعبی: خیر، شیوه های هدف یابی همانند گذشته بود و هیچ تغییر عمده ای نکرد. وودز: این احتمالاً به ماهیت مأموریتهایتان بر می گردد. شما پیش از آن درمورد چگونگی اجرای این عملیاتها در جنگ تصمیم گرفته بودید و تا آن مقطع هم در اجرای آنها موفق بودید. با توجه به اهدافتان از این عملیاتها که ایجاد اختلال در خطوط کشتیرانی ایرانیان بود، احساس موفقیت می کردید و دلیلی نداشت که تاکتیک خود را تغییر دهید درست است؟ کعبی: البته همین طور است که می‌گویید. وودز: ممکن است در مورد طرح ریزی عملیات بازپس گیری فاو در سال ۱۹۸۸ م [١٣٦٧ش] برایمان بگویید؟ نیروی دریایی عراق تا چه حد در طرح ریزی عملیات بازپس گیری این شبه جزیره مشارکت داشت؟ کعبی: نقش عمده ای در این عملیات برای نیروی دریایی در نظر گرفته نشده بود. عملیات عمدتاً با استفاده از نیروهای آب خاکی انجام شد. در زمان تنها دو تیپ تفنگدار دریایی ٤٤٠ و ٤٤١ را داشتیم که در این عملیات زیر فرماندهی گارد ریاست جمهوری عمل می‌کردند؛ زیرا نیروهای تفنگدار بهتر از نیروهای گارد ریاست جمهوری به منطقه آشنا بودند. معاون پدافند ساحلی من ژنرال عبود قنبر (Abboud Qanbar) فرماندهی یکی از این تیپ ها و ژنرال مؤيد عبدالغفور (Muayid Abdul Ghafour) فرماندهی تیپ دیگر را برعهده داشتند. مورای: اما ژنرال حمدانی در مورد تیپ‌های تفنگدار دریایی و اینکه در این عملیات زیر فرماندهی گارد ریاست جمهوری بوده اند چیزی کعبی: دیروز نگفت. ژنرال مکی هم اینجا بود وقتی مقاله ام را به او نشان دادم و نظرش را جویا شدم گفت از بسیاری از مطالب این مقاله بی اطلاع است و نظر خاصی هم درباره عملیات فاو ندارد. به هر حال ما از طريق شط العرب [اروندرود] و از دو محور به [فاو] حمله کردیم. یک محور از جلوی [فاو] و محور دیگر از بخش جنوبی ام القصر بود. از ام القصر با حدود ۲۰۰ نیروی غواص وارد عمل شدیم که از شط العرب [اروندرود] عبور کردند و از پشت استحکامات دشمن حمله کردند و با این اقدام مسیری انحرافی برای نیروی زمینی فراهم آوردند تا از جلو به استحکامات ایرانیان حمله کند. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐