eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 قدرت عشق به امام حمیدرضا رضایی (حمید بنا) غروب، نزدیک آمار و موقع رفتن به آسایشگاه «شعبان برقکار» خبر داد که «امام خمینی» رحلت کرده است! وقتی «شعبان» خبر رحلت « امام » را داد منتظر واکنش تلویزیون عراق هم شدیم. تلویزیون عراق که جلوتر خیلی کوتاه یک‌ بار یا دوبار خبر کسالت شدید « امام » را اعلام کرده بود این بار هم با یک خبر کوتاه گفت: خمینی فوت نموده است! معلوم شد « شعبان » خبر را درست شنیده است. با قطعی شدن خبر، گویی نفس، یارای بیرون آمدن نداشت، هر کدام گوشه‌ای نشستیم و در خود فرو رفته و آرام آرام گریه می کردیم. فردای آن روز از مرحوم «مهندس اسدالله خالدی» و تنی چند از بزرگان اردوگاه مثل حاج آقا « علیرضا باطنی» کسب تکلیف کردیم که چه باید بکنیم. سکوت بر اردوگاه حاکم شده بود. تصمیم بر این شد که بچه‌ها لباس های پشمی سبز تیره ای که عراقی‌ها قبلا جهت استفاده در زمستان داده بودند را به جهت عزاداری در گرمای تابستان بپوشیم و با این‌ کار اعلام عزا و مصیبت نمائیم. حتی قرار شد در هر آسایشگاه مراسم ختم و قرائت قرآن برپا شود. پوشیدن لباس تیره و سکوت ما، عراقی‌ها را نگران مسائل بعدش کرد. لذا یک‌ روز بعد از رحلت « امام » فرمانده اردوگاه وارد بند ۳ و ۴ شد و بچه‌ها همه به خط شدند. فرمانده اردوگاه، «مهندس خالدی» را فراخواند و علت را جویا شد. مهندس هم توضیح داد: چون رهبرمان رحلت کرده و عزادار هستیم به احترام رهبرمان سکوت کرده و لباس تیره پوشیده‌ایم. فرمانده اردوگاه گفت: شما تابع قوانین کشور عراق و اسیر ما هستید. اگر به این غائله خاتمه ندهید مسئولیت جان اسرا با شماست و تهدید شدیدی کرد. من شاهد بودم که تانک‌ها و نفربرها و نیروهای پشت سیم خادار و حتی نگهبانان بالای برجک‌ها را مسلح و دو نفر، دو نفر، کردند. بعد از دو سه روز مرحوم «مهندس خالدی» از بچه‌ها خواستند که لباس‌های تیره را در بیاورند و همان لباس زرد همیشگی را بپوشند و به عنوان کمترین نشانه عزا حداقل سکوت خود را حفظ کنیم. اما عراقی‌ها که باز هم نگران بودند ریختند و بچه‌ها رو مورد ضرب و شتم قرار دادند که چرا سکوت کرده‌اید!؟ 🔹 تکریت ۱۱ ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نوحه خوانی ارتحال امام خمینی رحمه الله علیه 🔹 با نوای حاج صادق آهنگران 🔹 شبی تو خواب دیدم در بهشتی.. عبای سبز پیغمبر به دوش‌ت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۳۹ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ پزشکی خواندن در کشوری مثل آلمان بدون پول غیر ممکن بود. کار کم پیدا می‌شد. من هم آدمی نبودم که خانه نشین بشوم و از جیب داداش قاسم بخورم. به هر دری می‌زدم. خیلی وقت‌ها کارهای متفرقه می کردم. اولین کارم شوفاژ سازی بود. یک کارگر واقعی! رفتن توی گودال سی متری کار آسانی نبود. تو گودال مرطوب و تاریک باید خاکی را که برای ریخته گری بدنه شوفاژ به کار می‌رفت سرند می‌کردم و بالا می‌فرستادم. کار سخت و طاقت فرسایی بود. تمام تنم خیس عرق می‌شد. کف دست‌هایم تاول می‌زد. عضلاتم با دردی وحشتناک کشیده می‌شد. ستون فقراتم مثل تنه درخت قطع شده‌ای خشک می‌شد؛ ولی مثل بلدوزر کار می‌کردم و صدایم در نمی آمد. - مگر مال پدرت است که این قدر خودت را می‌کشی؟! - بابتش پول می‌گیرم. باید خوب کار کنم. باید حلال باشد. - این‌ها حلال و حرام حالی‌شان نیست .... خودت را نکش نباشد ... - من که می‌فهمم دستمزدم حلال است یا حرام. - جانماز آب می‌کشی؟... این کارها مال ایران است نه فرنگ - برای من ایران و فرنگ فرق نمی‌کند کارم را می‌کنم. - قرار است سه مارک برای هر ساعت بدهند. پول کمی نیست. - پس خودت را نفله کن. از کارکردن ترسی نداشتم به حرف این و آن هم اهمیت نمی‌دادم. سرم به کار و درسم بود. شب‌ها دیر می‌خوابیدم و صبح ها آفتاب نزده از خواب بیدار می‌شدم. سر هر ماه بیشتر پس اندازم را برای خانواده ام می‌فرستادم. این بیشترین لذتی بود که در آن غربت بی‌در و پیکر می‌بردم. برای این که پول بیشتری به دست بیاورم مجبور شدم گواهینامه آمریکایی بگیرم و برای آنها کار کنم. در آن زمان آلمان مثل کیک جشن تولد بزرگی به چهار قسمت شده بود، هر یک از چهار قدرت بزرگ مثل آمریکا و روس و بلژیک و فرانسه سهم خود را می‌خوردند. با بنز خاور سرپوشیده ای که شرکت آمریکایی در اختیارم گذاشته بود، صبح به صبح شیرهایی را که از آمریکا می‌رسید در خانه آمریکایی‌های مقیم آلمان توزیع می‌کردم. - این قُلتشن‌ها در این سن و سال هم از شیر گرفته نشده اند. عجب فیس و افاده ای دارند؛ فقط شیر آمریکایی را کوفت می‌کنند. - به تو چه مربوط. سرت به کار خودت باشد و اگر نه کاری را که با هزار زحمت بدست آورده ای از دست می‌دهی. - آره تو راست می‌گویی. اصلاً به من چه. بگذار هر غلطی می‌خواهند بکنند. مال پدرم که نیست دلم بسوزد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 روایت فتح از سیل خوزستان و با جهاد دیگری در خدمتگذاری به مردم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد ۱۶) خاطرات علی مرادی عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 در ادامه بحث تعداد زیادی در پشت میکروفون هایی که حسب المعمول برای بادمجان دور قاب چین ها و حمد و ثنا گویان در راهرو های سالن واقع شده بود صف کشیده بودند تا هرچه سریعتر اعلام موضع نمایند و سرسپردگی خود را به رجوی اعلام نمایند. در حقیقت نیز این‌طور بود و بسیاری واقعا به رجوی و مریم سرسپرده بودند و امیدوار بودند که راه پیشبرد اهداف و اعتقادات آنها از طریق این رهبری عبور می‌کند و البته این هنوز نیمه های راه مبارزه بود و داستان با امروز که همه خیانت های رجوی در کنار صدام و بعدا در کنار آمریکا و اسرائیل بر همگان آشکار شده، بسیار متفاوت بود. بحث طلاق ایدئولوژیک بمدت ۵ روز ادامه داشت و رجوی سرمست از اینکه از طرفی مریم را به چنگ آورده است و خودش از این انقلاب ایدئولوژیک سبیل خود را حسابی چرب کرده است و از طرفی همه زنان و مردان متاهل را نیز مجبور به طلاق نموده و خود را از شر عشق و عاشقی و مغازله ، روابط دست و پاگیر متاهل های درون تشکیلات و حسرت به دلی مجرد های تشکیلات راحت نموده است و روی قانع کردن و حقنه کردن بحث انقلاب ایدئولوژیک تمرکز نموده است. بعد از پایان بحث ۵ روزه نیروها که هنوز همه در شک طلاق بودند با روحیات مختلف، برخی خود را پیروز و رهایافته می‌پنداشتند که از این پس از قید و بندهای دنیوی و زندگی طلبی رهایی یافته و برای مبارزه آماده شده اند. برخی درست مانند کدو تنبل وارفته و زن باخته در گوشه و کنار آسایشگاهها لمیده بودند و صبح ها برای صبحگاه باطری تمام کرده و با هل روشن می‌شدند. برخی نیز خود را به بی خیالی و باری به هرجهت زده بودند و به مصداق از این ستون به آن ستون فرج هست روزگار را سپری می‌کردند و منتظر اقدامات بعدی بودند. تعدادی نیز هنوز مست عشق بودند و فراق یار را باور نداشتند. تعدادی نیز به صراحت اعلام مخالفت کرده بودند که به‌تدریج مراحل تنبیه و اخراج و بازداشت موقت آنها در دستور تشکیلات قرار گرفت. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد.. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 از چایخانه تا ستاد شهید علم الهدی زهرا شمس ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 جایی نیست لباس های رزمنده ها رو بشورن. لباس و پتو و ملافه رو می برن آن طرف سه راه آتیش می‌زنن. - چرا حاج بی‌بی؟ - می‌گن هر جا لباس ها رو ببری بوی خون همه جا رو برمی داره. این‌طور نمی شود. همراه حاج‌بی‌بی علم الهدی به لب شط رفتیم. قسمتی را که سطحی صاف داشت انتخاب کردیم. به سرباز ها گفتم یک تخت آهنی هم بیاورند تا روی آن بایستیم. آنجا شد محل شست‌وشوی لباس ها. جریان شدید آب باعث می‌شد خوب شسته شوند. اما دو بار نزدیک بود خانم ها را آب ببرد. یک بار هم خانم عموچی در آب افتاد که گرفتنش. به سرباز ها گفتم قسمت پایینی تخت را بپوشانند، اگر کسی هم افتاد در رودخانه نرود. کمی بعد با کمک آقای عادلیان و خدیجه علم الهدی توانستیم مکان چایخانه را بگیریم. چایخانه پیش از انقلاب مکانی برای خوش‌گذرانی بود. وسایل قدیمی اش را جمع کردند و با کمک آقای عادلیان تشت، تاید و وایتکس برایمان آورد. نامش شد "ستاد پشتیبانی شهید علم الهدی" و از آن به بعد فقط گاهی برای شستن پتو یا موکت به لب شط می‌رفتیم. •┈••✾○✾••┈• از کتاب زنان جبهه جنوبی کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮ 🍂 روزشمار سالهای دفاع مقدس جمعـــــــــــــــــــــــه ۱۳۶۱ خــــــرداد ۱۵ ۱۴۰۲ شعبــــــان ۱۲ 1982 ژوئــــــن ۵ ┄❅✾❅┄ در چنین روزی 👇 🔸 هنگام راه پیمایی مردم ایلام در سالروز قیام ۱۵ خرداد هواپیماهای ارتش عراق این شهر را بمباران کردند که براثر آن عده ای از مردم شهید یا مجروح شدند. ارتش عراق نیز به طور رسمی خبر این بمباران را اعلام کرد. به گزارش اداره اطلاعات شهربانی جمهوری اسلامی ایران ساعت ۰۹:۳۰ امروز، هنگامی که مردم ایلام به مناسبت سالروز قیام مردمی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در حال راه پیمایی بودند، ۵ هواپیمای ارتش عراق در آسمان این شهر ظاهر شدند و پس از شکستن دیوار صوتی، ۶ منطقه مسکونی و یک پایگاه پدافند هوایی را بمباران کردند که در نتیجه آن ۱۱ منزل مسکونی ویران، ۳۹ نفر شهید شدند و ۲۰۷ نفر مجروح. خبرنگار روزنامه کیهان در ایلام نیز در گزارش اولیه خود از این حمله هوایی اعلام کرد: هواپیماهای متجاوز دشمن ابتدا قسمتی از خیابان سعدی ایلام را به گلوله بستند و پس از آن حدود ۲۰ راکت در خیابان ۲۴ متری خیابان واسطی، خیابان یزدانی، کوچه منشعب از خیابان سعدی، پشت مغازه مبارکی و خیابان مسجد والی فرو ریختند و قسمتی از حسینیه مرحوم حائری را تخریب کرد. در همین حال رادیو صوت الجماهير عراق در بخش خبری ساعت ۱۲:۳۰ خود، به نقل از سخنگوی نظامی این کشور گفت: "بامداد امروز جنگنده های نیروی هوایی پرقدرت ما هدف و تأسیسات مهمی(!) را در شهر ایلام در غرب ایران بمباران و خسارتهایی بزرگ به این اهداف وارد کردند." @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ ╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯ ‎‌‌‌‌‌‎