eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 من با تو هستم 6⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ❣ لحظه شماری می کردم که برگردم. دو روز بعد از ازدواج، سید جمشید به جبهه رفت؛ یعنی وقتی فامیل برای مراسم پاتختی می آمدند داماد نبود. من هنوز به خود سید جمشید هم درست و حسابی عادت نکرده بودم؛ حالا باید با خانواده اش زندگی می کردم و با آنها سر یک سفره غذا می خوردم. سید جمشید سه برادر و یک خواهر داشت و خیلی برایم سخت بود که بدون هیچ شناخت قبلی کنار آنها زندگی کنم و سر یک سفره بنشینم. از طرفی تازه عروس بودم و دلم می خواست شوهرم کنارم باشد. در طول روز معمولا از اتاق خارج نمیشدم. تلویزیون هم نداشتیم که لااقل با آن مشغول شوم. سه روز گذشت اما سید جمشید از جبهه برنگشت. این نه روز برای من شاید به اندازه ی نه سال طول کشید. چند کیلو از وزنم کم شد. حضورش در جبهه برای خانواده اش خیلی عادی بود و می گفتند: ممکنه به این زودی ها برنگرده. گاهی تا یکی، دو ماه در جبهه می مونه.» روز نهم دیگر صبر و تحملم تمام شد. از دستش حسابی ناراحت بودم. دم اتاق نشسته بودم و فکر می کردم. از غصه داشتم دیوانه میشدم که ناگهان صدای زنگ در بلند شد؛ سه بار پی در پی با صدای زنگ، پدر و مادر و دو برادرش که خانه بودند یک دفعه گفتند: «اه... سید جمشید اومد.» و به طرف در دویدند. من هم از جایم بلند شدم و با تعجب نگاه می کردم. بعدا متوجه شدم که این مدل زنگ زدن سید جمشید است که سه بار پشت سرهم و بریده بریده زنگ می زند و همه مدل زنگ زدن او را می شناختند. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از شهید بهنام محمدی، دانش آموزی که بجای رفتن روز اول مهر بر سر کلاس، لباس رزم پوشید و درس خود را یکجا فرا گرفت و پا به پای مردان بزرگ از کشورش دفاع کرد. مردان کوچک این دیار همچنان ایستاده اند @defae_moghadas
🍂 🔻 یادش بخیر ایستگاه های صلواتی وقتی خسته و خاک گرفته از عمق جبهه به عقب می آمدیم و یا زمانی که از شهر به جبهه می رفتیم، دلمان خوش بود به لختی استراحت در چادرهای محقر ایستگاههای صلواتی بین راه تا با شربتی، سیب پخته ای، نان خشکی و یا در بهترین حالتش،آشی، نیرویی بگیریم و صورتی از آب صفا دهیم. ..و کل مادیات ما همین بود و بس و دوستانی که با هیچ چیز عوض نمی کردیم. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 روز اول جنگ ⚡️دوران جنگ مثل الان نبود که هرسال تحصیلی دو ترم باشد. ⚡️هر سالی از سه ثلث تشکیل میشد. امتحانات ثلث سوم شروع شده بودند وما مشغول درس خواندن بودیم ⚡️شبی که فرداش امتحان داشتیم آژیر خطر رو زدن ⚡️دوران جنگ بیشتر خونه ها شبستان داشتن و موقعه ای ک آژیر به صدا در می آمد. ⚡️ مردم به شبستان ها می رفتن بعضی از خانه ها که شبستان نداشتن به خانه های همسایه ها میرفتن ⚡️آژیر به صدا در آمد و من هم کتاب به دست با بقیه اعضای خانواده وهمسایگانی که به خانه ی ما آمده بودند به شبستان رفتم ⚡️همه جاراتاريکي فراگرفته بودودرحاليکه نورشمع تاريکي رابرهم ميزد، ⚡️به سختي بانورشمع مشغول درس خواندن شدم. ⚡️ فرداصبح که برای امتحان رفتیم متوجه شدیم موشک به مدرسه اصابت کرده ومدرسه تخریب شده و درس و مشق موقتاً تعطیل شود. ✨راوی:خانم طاهری✨ @defae_moghadas 🍂
گلى گم كرده ام مى جويم او را... لاى به لاى سيم هاى خار دار زير مين هاى كار شده بين گل و لاى مرداب ها و تالاب ها تو را مى جويند... معنى مُرَمَّل بِدِماء را وقتى فهميدم كه استخوانهاى تفت ديده نوجوانى را از عمق كربلاى فكه بيرون مى آوردند... حقيقتا تفحص امر زينبى است @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas.mp3
364.9K
🏴🏴 🔴 نواهای ماندگار جنگ ❣ غلام کویتی پور اجرای زیبای 👌 ❣ آنقدر در میزنم تا در برویم واکنی رخصت دیدار رویت را به من افشا کنی کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔻 سالگرد هفته دفاع مقدس در اسارت در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثي‌ها نگهبان‌ها را دو برابر مي‌كردند تا ما و امكان برگزاري هيچ برنامه‌اي نداشته باشيم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زياد، مراسم رژه در يكي از اتاق‌ها برگزار شد. فضا محدود بود و امكانات خيلي كم ولي برافراشته شدن پرچم سه رنگ ايران و رژه اسرا با لباس و جوراب‌هاي مشكي كه به شكل پوتين درآمده بود و شنيدن صداي طبل و مارش نظامي خيلي روحيه‌بخش بود. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 @hemasehjonob1 🔻 شهر کودکی 🌿 خرمشهر شهر کودکی های من است . شهر دخترانه هایم. الان هم که با همسرم می نشینیم و به یاد آن روزها می افتیم، در کنار تلخی هایش، شیرینی هایش را هم به خاطر می آوریم. همسرم از مبارزین خرمشهر بود. ما در جنگ بزرگ شدیم و رشد کردیم. درس عشق و محبت را در جنگ آموختیم. سختی ها و تلخی هایش را که کنار بگذاریم، موفقیت هایمان، دوست هایمان وعشق هایمان را از همان دوران داریم. همیشه آنها را یاد می کنیم، از درگیری مسلحانه در کوچه ها گرفته تا پرستاری و پانسمان، آشپزی، مرده شوری، حمل مهمات و نگهبانی از مسجد جامع خرمشهر و..... هنوز با آن روزها و خاطراتش زندگی می کنم. نزدیک ماه مهر که می شود قلبم تندتر می زند. خواب آن روزها را می بینم. خواب دوستانم را. بچه هایی که شهید شدند، بچه هایی که مثل گل مظلومانه پرپر شدند. یاد همه شان، گرامی 🍃 افسانه قاضی زاده 🔸کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
📸تصویرهوایی حضور حماسی مردم اهواز در مراسم تشییع شهدای حادثه تروریستی و خوزستان @defae_moghadas 🍂