eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 السلام علیک یا بقیه الله یکی از جمعه ها جان خواهد آمد.. به درد عشـق درمان خواهد آمـد.. غبار از خانه های  دل بگیرید...  که بر این خانه مهمان خواهد آمد.. أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج  🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🇮🇷گرامی باد چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 🌹آغاز جشن های 40 سالگی انقلاب اسلامی مبارک باد.🌹
4_5798832266285154631.mp3
3.56M
بوی گل و سوسن ویاسمن اید... 🌼🌼🌼🌼🌼 4⃣0⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با برادر مهدی عادلیان 5 🔰بیسیم چی سردار حاج اسماعیل فرجوانی 〰🔹〰🔹〰🔹〰 🔻🎤 روحیه بچه ها بعد شهادت حاجی چطور بود ? بچه ها با فریاد الله اکبر به سمت خط، یورش بردند. همه بچه ها از کنار ما مجروحین و شهدا، رد می شدند و با هر سلاحی که داشتند شلیک کنان از سیل بند عراقی ها بالا رفته وخط را شکستند. 🔻🎤 بعد زخمی شدن شما بیسیم چی چه کسی شد ? در این اثنا علی رنجبر رادیدم آمد رد شود که گفت مهدی چی شده؟ گفتم تیر خورده ایم. یا علی! برو جلو. علی رفت که ناگهان سعید جهانی را دیدم. گفتم سعید این بیسیم ارتباط ما باعقب است رمز ما با بچه های داخل قایقها فشار3 بار دکمه بیسیم بدون صحبت کردن است. بیسیم را به سعید دادم وگفتم آقای معینیان منتطر پیام ماست. بچه های مخابرات گردان به این شکل تقسیم شده بودند: آقا مصطفی نجفی چون متاهل بودند با بیسیم کنار برادران شاطریان و پویا قرار داشتند.برادر حاج مجید شاه حسینی هم معاون گردان، پیش برادران شاطریان و پویا بودند. شهیدان مرغیان، ضیایی، فیروز شاهیان، کامجو و ماپار درکنار حاج علیرضا معینیان و شهید صادق نوری پور و حاج رحیم قمیشی جلو آمده بودند. 🔻🎤 منظورتون کجاست؟ آنها توی قایق ها منتطر بودند تا ما خط را بشکنیم و با پیام ما جلو بیایند و عملیاتِ رفتن به عمق را انجام دهند. من کنار حاج اسماعیل بودم و به سعید جهانی گفتم که باید به آقای معینیان پیام بدهی تا با دریافت رمز 3 دکمه بقیه گردان را که در قایق ها هستند, جلو بیاورد.سعید بیسیم را از من گرفت و به صورت کاملا کشف گفت: "از اسماعیل به علی از اسماعیل به علی! علی جان سفره آماده است. بفرمایید سر سفره" این پیام را مرتب می داد و از پیش من رفت. همه بچه ها روی سیل بند رفتند و مشغول پاک سازی سنگرها شدند. ما با مجروحین و شهدا کف زمین باتلاقی مانده بودیم. چرا که بقیه مشغول تصرف سنگرها شده بودند. گه گاهی گلوله خمپاره ای داخل چولان ها نزدیک ما منفجر می شد. من به بچه های مجروح گفتم بیایید کشان کشان خود را به خط برسانیم. راه افتادیم و از کنارشهید حاج اسماعیل و اطلاعات و تخریبچی لشکر رد شدیم. شهید حاج اسماعیل در حالی که سه تیر به صورتش اصابت کرده بود به حالت سجده روی زمین قرار داشت. بعد از مقداری حرکت, به اتفاق دیگر مجروحین به نزدیک سیل بند رسیدیم که برادران عزیزم (که از صمیم قلب از ایشان تشکر می کنم جناب حاج سید صدر و علی عمیره و تا جایی که یادم می آید شهید اکبر شیرین و بقیه) زحمت کشیده و ما مجروحین و شهدا را به روی سیل بند عراقی ها منتقل کردند. 〰🔹〰🔹〰🔹〰 ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
مهدی عادلیان ، بیسیم چی حاج اسماعیل فرجوانی که در اثر مجروحیت به سنگر 106 منتقل شدند. @defae_moghadas 🍂
"تا رمز عملیات رو گفتم دیدم داره آب قمقمه اش رو خالی میکنه روی خاک! با تعجب گفتم : پانزده کیلومتر راهه...! چرا آب رو میریزی...؟! گفت:مگه نگفتی رمز عملیات " #یاابوالفضل_العباس علیه السلام..."؟! من شرم میکنم با اسم آقا برم عملیات و با خودم آب ببرم...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 آخرین شب در خرمشهر 3⃣ 🔸خاطرات سرهنگ عراقی، کامل جابر ▫️▪️▫️▪️ ستاد فرماندهی عراق دست به اقدام تازه ای زد؛ از نیروهای ذخیره مستقر در شلمچه خواست به منطقه عملیاتی اعزام شوند. لشکر هفت با تجهیزاتی که شامل زرهی و توپخانه بود، به منطقه اعزام شد. با وجود شدت درگیری و تلفات زیاد توانستیم به کمك لشکر هفت، خاکریز میانی را در تصرف خود نگه داریم؛ اما شب ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۱ ، نیروهای اسلامی با پشتیبانی تانك تا صبح با ما درگیر شدند. جنگ شدید تانكها شروع شد. هواپیماهای ما مواضع نیروهای اسلامی را بمباران کردند. از گروهان من سیزده نفر کشته شدند. فرمانده گردان با من تماس گرفت و خواست موقعیت را برای او دقیق بازگو کنم. به او گفتم: «ما می جنگیم؛ بی این که از پشت سرمان اطلاعی داشته باشیم!» در این هنگام، ایرانی ها از پشت سر ما به خاکریز میانی حمله کردند و نیروهای ذخیره و امداد ما را گلوله باران کردند. آنها يك گروه شهادت طلب بودند که بیست نفر می شدند غير از تعدادی سرباز، ده نفربر هم در این حمله نابود شد. این گروه، نیروهای ما را که در حال پیشروی بودند، با آتش سلاحهای "BKC" نابود کردند و جز تعدادی : سرباز که فرار کردند، چیزی باقی نماند. البته افراد این گروه ایرانی، در درگیری با تیپ ۶۶«که به سوی خاکریز میانی پیشروی می کرد، شهید شدند. واحدهای گشتی ما - در ساعت ده - تحرکاتی را از نفربرهای ایرانی در منطقه عبوری شماره يك واقع در منطقه ممنوع خاکریز میانی مشاهده کردند. فرمانده گردان تماس گرفت و گفت: «فکر میکنم امشب درگیری شدیدی در پیش داشته باشیم؛ چون ایرانی ها دوباره تجمع نیرو کرده اند و از راه عبوری شماره يك به منطقه آمده اند.» من نیروهای خود را مرتب و اسلحه و مهمات را بازرسی کردم. با این که ساعت نزديك دوازده بود، فکر کردم شاید فرمانده شوخی کرده است ؛ چون ایرانی ها نیمه شب حمله نمی کردند. با وجود این، سنگرها را بازرسی کرده و اسلحه پخش کردیم. ساعت يك نيمه شب درگیری پراكندهای صورت گرفت و در پی آن، درگیری شدیدتری رخ داد. فرمانده گردان دوباره تماس گرفت و مرا از وضعیت موجود و تعداد نیروهای پیشرو مطلع کرد. من از آتش سلاحها توانستم تعداد نیروهای ایرانی را تشخیص بدهم. درگیری شدت گرفت. نزديك من ده نفر کشته شدند. با این که مواضع ما پشت خط دفاعی اول بود، ایرانی ها توانستند از خط دفاعی اول بگذرند و روبه روی گردان ما قرار بگیرند. گردان ما هم درگیر شد تا این که فرمانده گردان، فرمانده گروهان يكم - سروان خزعل منامی - فرمانده گردان سوم، سروان رعد عبدالقادر زباری - و معاون گردان، سرگرد فلاح مطلك جبوری کشته شدند. با نابودی این گردان، شکافي در خط دفاعی خاکریز میانی به وجود آمد و نیروهای اسلامی توانستند خود را به ما برسانند. سپس نیروی زرهی ایرانی شروع به پیشروی کرد. زره پوش های ایرانی توانستند به قسمت عقب خاکریز میانی، در قسمت راست نیروهای ما پیشروی کنند. من با مقر گردان یکم تیپ ۲۲ تماس گرفتم و نیروی ذخیره آن را به كمك طلبیدم. این گردان نیز پس از چند درگیری با نیروهای ایرانی شکست خورد و فرماندهاش اسیر شد، دیگر افسرانی که زنده مانده بودند هم اسیر شدند.. ▫️▪️▫️▪️ دنبال کنید... @defae_moghadas 3 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با برادر مهدی عادلیان 6 🔰بیسیم چی سردار حاج اسماعیل فرجوانی 〰🔹〰🔹〰🔹〰 🔻🎤 بچه ها مجروحین را به کجا انتقال دادند ? بچه ها، ما و دیگر مجروحین را به سنگر 106 که از همان سنگری که به ما تیراندازی شده بود، منتقل کردند. علی بهزادی را هم آوردند و شهدا را به سنگر بغلی انتقال دادند. سنگر 106 سنگری بود که عراقی ها با بلوک سیمانی روی سیل بند ساخته بودند و کاملاً روی رودخانه اروند مسلط بود. 🔻🎤شما از چه ناحیه ای مجروح شدید و وضع عمومی شما به چه شکل بود؟ من از ناحیه دو پا، سه تیر خورده بودم. 🔻🎤در سنگر 106 کدام مجروحان دیگر هم بودند؟ این سنگر دریچه بزرگی رو به آب و دری در پشت داشت و یک قبضه توپ 106 میلیمتری در آن نصب کرده بودند که به سمت آب نشانه رفته بود. برادران غلامرضا نادری، محمد مسعودمنش، امیر مکتبی، سعید سرخانی، علی بهزادی، من و چند نفر دیگر از بچه ها همگی درسنگر 106 شب را به صبح رساندیم. سعید سرخانی کنار من نشسته بود که نیمه های شب در اثر شدت جراحت و خونریزی به شهادت رسید. پتویی را روی او انداختیم. یکی از برادران بهداری آمده بود و محل جراحت بچه ها را پانسمان می کرد. ولی این کافی نبود. انصافاً باید از زحمات برادران غواصی که از شب تا صبح از ما مجروحین که درسنگر 106 بودیم محافظت می کردند تشکر ویژه ای کرد. چون منطقه تازه تصرف شده آلوده بود و روبروی درب پشتی سنگر نیزار بود و احتمال داشت عراقی ها لابلای آن مخفی شده باشند و به داخل سنگر نارنجک بیندازند. کما اینکه چون سنگر پر از مجروح بود دیگر جایی برای استراحت برادران سالم غواص نبود. 🔻🎤خاطره ای از آن اجتماع خاص به یاد دارید ? در همان شب دو نفر از برادران رفتند تا روی پتویی که پشت سنگر ما بود ، بنشینند و مراقب ما باشند، ناگهان متوجه می شوند زیرپتو سه نفر عراقی خود را به خواب زده اند. با داد و فریاد آنها را جلو درب پشتی سنگر آورده و با یک محاکمه انقلابی، محکوم شدند و همانجا حکم را اجرا نمودند. 〰🔹〰🔹〰🔹〰 ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
شهید سعید سرخانی در سنگر 106