eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣یادم هست در نیمه‌شب‌های سرد و تاریک اسفندماه، بعضی وقت‌ها که از خواب می‌پریدم، می‌دیدم حاج محمود یک پتوی سربازی را مثل عبا روی دوش خود انداخته و در راهروی ساختمان، مشغول به خواندن نماز شب و اقامه‌ی نافله است. تهجد، مهم‌ترین خصلت شخصیتی ایشان بود. @defae_moghadas2
❣شهید عبدالحسین برونسی 🔹خدا عبدالحسین ‏برونسی را بیامرزد، هرچند که او آمرزیده‌‌ است. خانواده برونسی نمی‌دانستند او فرمانده گردان شده است. خبر نداشتند و فکر می‌کردند که او کارگر است و در صفر کیلومتری آنجا احتمالاً جعبه جابه‌جا می‌کند. نمی‌دانستند عبدالحسین ‏برونسی کسی است که رادیوی عراق و صدّام اسمش را می‌برد و از شهادتش اظهار شادی کرد. اینطور او را می‌شناختند، منتها بلد نبودند بگویند برونسی، می‌گفتند بروسلی. 🔸جالب است زمانی که برونسی فرماندۀ گردان بود، به او فرمانده لشکر می‌گفتند، گنده‌اش می‌کردند که بگویند ما از یک لشکر شکست خوردیم. یک روز برونسی از جبهه برگشت دید یک فرشی در خانه‌اش انداختند، پرسید: «این از کجا آمده است؟» گفتند برای فرمانده‌ها نفری یک فرش می‌دهند. فرش را جمع کرد و گفت: «آن را بیرون ببرید، پول بیت‌المال به خانۀ من بیاید؟!» برونسی‌ای که با یک موتور گازی این طرف و آن طرف می‌رفت و ماشین خودروخدمت سوار نمی‌شد. این مشی شهدای ما بود. ای کاش ...... @defae_moghadas2
❣فراموش نکنید امامِ زمانِ شما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. لحظه‌ای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید. گرفتاری‌های خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید. با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرماید. اطلاعات و معرفت خود را به امام زمان زیاد کنید و سعی کنید دلتان با محبت به امام انس بگیرد. @defae_moghadas2
❣ما باید قدر نعمت ولایت فقیه را بدانیم. به شفاعت شهدا امیدوار نباشید. ❌ شهید با کسی قوم و خویشی ندارد، اگر راه شهدا که همان راه اسلام است را ادامه دادید از ما هستید و گرنه خیر. من از جانب خودم و دوستانم می گویم: از یکایک شما بازخواست می‌کنیم که با خون ما چه کردید، آیا در مقابل کفر، منکرات و فساد فاسدان ایستادید یا گذشتید و گفتید به ما چه؟ اگر بی تفاوت بودید منتظر غضب ما باشید. اگر اشکی دارید، بر مظلومیت خاندان اهل بیت (علیهم‌السلام) و سالار شهیدان بریزید». @defae_moghadas2
!! 🌷....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی می‌رفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشه‌ای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زده‌ای بود که سیاه شده بود. نان کپک زده‌ای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا این‌جا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند! 🌷آب روی سرمان می‌ریختند، اما به ما نمی‌دادند! در زدم، سرباز با آن لهجه‌ی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آن‌قدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالی‌که اطرافش را می‌پایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغال‌هاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، می‌خواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمی‌دانست من یک تکه نان گیر آوردم. 🌷یک‌جوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغال‌های روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچ‌وقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آن‌جا به یاد یکی از فیلم‌های خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمی‌داشت و می‌خورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر می‌آوردم، می‌خوردم... : جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز @defae_moghadas2
❣خیلی از رفقایم را می دیدم که به خاطر دوستانشان از خدا دور شده بودند و دستورات خدا رو زیر پا می گذاشتند. تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای دوستانش خیلی دل می سوزاند و برای هدایت آن ها تلاش می کرد. چند نفر از دوستانش شب ها سر کوچه آتش روشن میکردند و دور آن جمع می شدند و سر و صدای آنها مردم را اذیت می کرد. ابراهیم شب های متوالی کنار آنها می‌نشست و آن ها را راهنمایی می کرد‌. و این کار کم کم باعث شد دیگر آنجا ننشینند و پایشان به مسجد باز شود. @defae_moghadas2
❣هر شهید یک فانوس است میسوزد و نور میدهد و از کنار او بودن تو هم نورانی می شوی با شهدا که رفیق شدی شهید می شوی ! @defae_moghadas2
ولایت را وفاداری بسیجی تو دین را بهترین یاری بسیجی چه فخری بیش از این که با حضورت به چشم دشمنان خاری بسیجی هفته بسیج گرامی باد
❣شهادت بہ خون و تیر و ترڪش نیست... آن روز ڪہ خدا را با همہ چیز و در همہ چیز دیدیم شهید شده ایم... @defae_moghadas2
❣می‌خواست بیدارش کند؛ نمی‌گذاشتم. بحث‌مان گرفت. گفتم: مگه تو نمی‌دونی اون چقدر کم می‌خوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟‌ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، می‌گه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمت‌ام. طرف، خیلی خون‌سرد گفت: راستش می‌خواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا می‌خوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش این‌طرف و آن‌طرف تا سرانجام عکس‌اش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش این‌ور و اون‌ور؟ سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم. @defae_moghadas2
❣این حقیر که یک فرد مسلمان و معتقد به جمهوری اسلامی هستم و با عشق به شهادت عازم جبهه های جنگ بر علیه کفار می شوم. چون همانطور که خداوند می‌فرماید: ما امانتی در روی زمین از طرف او هستیم و هروقت لازم باشد باید این امانت به صاحبش مسترد گردد. و الآن در این برهه از زمان که کفار و جهان‌خواران شرق و غرب به مقابله با اسلام و نظام اسلامی شتافتند ما نیز باید به این وظیفه اسلامی عمل کنیم و به مقابله با کفار برویم و امانتی که نزد ما است نیز ادا نمائیم. پیام من به ملت ایران این است که راه امام کبیرمان خمینی، آن اسطوره مقاومت و فضیلت را ادامه دهند؛ و منتظر فرمان امام در هر کار و امری باشند؛ و همیشه در صحنه حاضر باشند تا با یاری الله و رهبری اماممان انقلاب را به سر منزل مقصود برسانیم. پیام دیگر به خانواد‌ه‌ام این است که هیچگونه نگرانی نداشته باشند؛ و افتخار کنند که فرزندشان را در راه خدا هدیه داده اند؛ مبادا ضجه و ناله یا عجزی از خود نشان دهید که دشمن شاد گردد. چون من و تمامی برادران مبارز دیگر، راهمان را با آگاهی انتخاب کردیم و در این راه گام نهادیم. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سیدمحمدطاهر طاهرزاده تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۲/۱۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۵/۲۳ محل شهادت: شوش @defae_moghadas2
❣با حقوق ناچیزی که سپاه می‌داد، کفش و جوراب و لباس می‌خرید و به مدارس می‌برد. بچه‌های کُرد را می‌بوسید و بین‌شان تقسیم می‌کرد. گفتم: برادر، بعضی از این بچه‌ها، پدرشون کومله‌ست؛ همان‌هایی که به خون ما تشنه‌اند و بچه‌های ما را سر می‌بُرند. گفت: پدرشون، این کار را می‌کنه. بچه که گناهی نداره. ما این بچه‌ها را به چشم پدرشون نگاه نمی‌کنیم. خدا می‌داند همین رفتار حسین، چقدر از نیروهای کومله و ضدانقلاب را به انقلاب و نظام متمایل کرد، و شدند نیروی جان بر کف حسین قجه‌ای. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سردار پابرهنه، شهید حاج علی اکبر رحمانیان از لشکر المهدی(عج) فارس و در پاتک سنگین بعثیون در جنب کارخانه نمک فاو....(عملیات والفجر۸) لهجه ی زیبای جهرمی و لذت اصابت گلوله به هدف و قلب بعثیون را دقت و گوش کنید... روحش شاد... اکسیر ادب و اخلاق و اسطوره ی تکرار ناپذیر.... کجایندمردان پرافتخار @defae_moghadas2 ❣ هفته ی مقدّس بسیج مبارکتان🌸💫🌸
❣فكرش را بكن. دور تا دور، همه فرمانده لشكر، نشسته‌اند. من فقط فرمانده گردان بودم آن وسط. همه حرفشان را زدند. مأموريت من را هم گفتند. حاج حسين رو كرد به من. گفت: «خب تو چى میگى؟» گفتم: «چه عرض كنم؟» گفت: «يعنى چى چه عرض كنم؟ میگم نظرت چيه، چه طور میخواى عمل كنى؟» گفتم: «حاجى! من میگم اين يگان كنار ما يا زودتر، يا هم زمان با گردان ما عمل كنه بهتره.» ديگران گفته بودند من با فاصله، زودتر بزنم به خط. يكى گفت: «تو چى كار دارى به اين حرفا. تو كارى رو كه بهت میگيم بكن.» ساكت شدم، سرم را انداختم پايين. حاجى دست گذاشت روى شانه‌ام گفت «نه! چرا؟ اتفاقا نظرش خيلى هم درسته. اين میخواد بره اون جا عمليات كنه، نه ما.» رو كرد به من. گفت: «خب، میگفتى. چى كار كنيم بهتره؟» @defae_moghadas2
❣یک بار با محسن سوار ماشین بودیم. گرم حرف بودیم که یک توپ بادی افتاد جلویمان. نتوانستم بکشم کنار. رفت زیر ماشین و ترکید. محسن گفت: بزن کنار! پیاده شد رفت سمت بچه ای که سر کوچه دمغ شده بود. دست کشید روی سرش و گفت: ناراحت نشو! برو با دوستات یه بازی دیگه بکن تا من برات توپ بخرم. جلوی یک مغازه ترمز کردم. دو تا توپ بادی خرید؛ مثل همان توپی که ترکیده بود. خوشحال بود که در این دوره و زمانه هنوز بچه هایی پیدا می شوند که دست از موبایل و بازی کامپیوتری بکشند و بیایند در کوچه خودشان را سرگرم کنند. @defae_moghadas2
❣هر كدام از دوستانش شهيد مى‌شدند يك نكته از زندگى‌شان مى‌شد سرلوحه كارهاى مرتضى. مثلاً شهيد نجفى كه در عمليات تل‌قرين شهيد شد، سفارشش شده بود برنامه هر روز مرتضى. شهيد نجفى گفته بود حتى اگر شده روزى چند دقيقه براى خودتان روضه امام حسين عليه‌السلام بخوانيد. نجفى اولين دوستِ شهيدِ مرتضى بود. شهادتش بدجور مرتضى را به هم ريخت. 📸 عكس‌نوشت: شهيدان مدافع حرم و (ابوعلى) @defae_moghadas2
❣حسین عرب عامری ، فرمانده گردان کربلا بود. یکی از بسیجی‌ها توی تب می‌سوخت. با هذیان‌هایش همه را بیدار کرد. چند نفری آمدیم بالای سرش. حسین وارد سنگر شد. بلافاصله چفیه را خیس کرد و گذاشت روی پیشانی‌اش. به ما گفت: برید بخوابید. من مواظبش هستم. موقع خوابیدن، نگاهم به رخت‌خواب حسین افتاد که هنوز دست نخورده بود. هر چه اصرار کردم، گفت: بیدار موندن برای من که هنوز نخوابیده‌ام، راحت‌تره. بسیجی تب‌دار، یک آن سر جایش نشست و پرسید: ساعت چنده؟ من باید الآن سر پست باشم. با پرس‌وجو معلوم شد درست می‌گوید. نوبت نگهبانی‌اش شروع شده بود. حسین، او را به من سپرد و به جای او رفت سر پست. @defae_moghadas2
❣اکبر تعریف می کرد: این اواخر یک بار آمدم پایگاه و دیدم آشپز پادگان خیلی ولخرجی کرده! دو جور غذا تهیه کرده بود. چلومرغ و چلوقیمه، مرغ برای خلبان ها و قیمه برای سرباز ها. وقتی فهمیدم، ناراحت شدم و گفتم: حالا که دوجور غذا درست کردی مرغ را بگذار برای سربازها و قیمه برای خلبان ها. تا یاد بگیری بین بندگان خدا فرق نگذاری. خدا همه را یک جور آفریده. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | آن سوی معبر/ شیر غرنده میدان و عابدان شب 🔺نقل قول رهبر انقلاب از راهکار شهید شدن 🔺۴ آذر ۱۳۶۶؛ سالروز شهادت شهید علی چیت‌سازیان @defae_moghadas2
❣🌾خاطرات فاطمی🌾 🌷عملیات کربلای ۸بود, گروهان را برای حرکت به سمت خط اماده می کردم. دیدم سید ابوالفضل, محجوب و سر به زیر کنارم راه می امید. گفتم شاید ترسیده می خواهد برگرده.گفتم سید چیزی می خوای؟ گفت:اقا من یه خواب زیبا دیدم! گفتم:زودتر بگو, باید بریم. گفت:نیم ساعت پیش, قبل از اینکه فرمانده دسته صدایمان بزند, دیدم مادرم زهرا(س) وارد سنگر شد, ما را بیدار کرد, با شیرینی ما را بدرقه کرد و گفت: برید ان شاالله پیروزید! راهی اش کردم, ساعتی بعد خبر شهادتش را شنیدم. کاش بیشتر او را نگه می داشتم تا بیشتر از خوابش, از مادرش بگوید,... 🌷🌾🌷🌹🌷🌾🌷 هدیه به شهید سید ابوالفضل شریف حسینی صلوات,,شهدای فارس @defae_moghadas2
❣خبرنگار تو هفت تپه ازش پرسید: «برادر بلباسی ببخشید، ما شنیدیم شما خیلی تو جبهه‌ها بودین، میشه برامون بگین چند ماه حضور داشتین تو جبهه‌ها؟» علیرضا لبخندی زد و گفت: «از من نپرس چند ماه تو جبهه ها بودم. از من بپرس چه مدت نبودم اینجا که به تکلیفم عمل کنم...» @defae_moghadas2
همانند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) حجاب خود را حفظ كنيد؛ فاطمه(سلام الله علیها) زني كه زندگي ساده و بي آلايش او، شخصيت والاي او، روحيه انقلابي او بايد سرمشق شيرزنان و شيردختران مسلمان قرار گيرد تا زن ايراني از فرهنگ مصرفي و مرده غرب بيرون بيايد و دنباله رو[ی] فرهنگ اصيل اسلامي باشد. @defae_moghadas2
تویی که نمی‌شناختمت نمی‌شناختمش. یعنی هیچکدام را نمی‌شناختم. به همراه دیگر نیروها تازه به گروهان ابوالفضل آمده بود. فرمانده گروهان سردار حاج یدالله مواساتی بود و بنده معاونش. من عضو سپاه آغاجاری بودم. در عملیات بیت‌المقدس و پدافندی والفجر مقدماتی با بچه‌های آغاجاری جبهه رفته بودم. با روحیات بسیجی‌های آغاجاری آشنا بودم. اما او و دیگر بسیجی‌هایی که به گروهان ما دادند بهبهانی بودند. اولین بار بود که قرار بود در کنارشان بجنگم. با روحیاتشون آشنا نبودم. برای خودمونی شدن فرصت لازم بود. باید آنها را بهتر می‌شناختم. ولی او از همون اول با من گرم گرفت. مرتب به سراغم می‌آمد و صحبت می‌کرد. خوش سیما و خوش سیرت بود. صورتش غرق در نور تقوا و معرفت بود. همیشه لبانش مزین به لبخند بود. نورانیت خاصی داشت. با تجربه و شجاع بود. من ابتدا کمی غریبی می‌کردم. با وجود اینکه بهبهانی بودم با نیروها فارسی صحبت می‌کردم. در پلاژ اندیمشک آموزش آبی خاکی می‌دیدیم. آنجا هم او مدام با من هم صحبت می‌شد. آخر یک روز حرف دلش را زد. گفت شما که بهبهانی هستی چرا بهبهانی صحبت نمی‌کنی؟ گفتم هیچی همینطوری. گفت نه بهبهانی صحبت کنی بهتره. گفتم چشم. از آن به بعد با نیروها بهبهانی صحبت کردم. نه تنها او بقیه نیروهای گروهان همه ناب بودند‌. یکی از یکی بهتر. خیالم راحت شد. نیازی به فرمانده نداشتند. خود یک پا فرمانده بودند‌. اصلا بسیجی یعنی ناب بودن. یعنی مخلص و بی‌ریا بودن. فرقی ندارد که اهل کجا باشی. ناب بودن خصلت هر بسیجی است. چند ماه کنار هم زندگی کردیم. آموزش دیدیم. در کنارشان لذت می‌بردم. خیلی باهم خودمانی شدیم. فرمانده و بسیجی فرقی باهم نداشت. عملیات خیبر رسید. همه گروهان را در یک لندیگراف چپاندند. به علت خرابی لندیگراف شب اول به عملیات نرسیدیم. صبح روز بعد با فرمان شهید غلامی فرمانده تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی با تعداد ۳۵ نفر از نیروهای گروهان به خط عملیاتی رفتیم. شجاعتش را آنجا دیدم. مردانه و بی‌پروا می‌جنگید. ترس برایش معنایی نداشت. در هنگام پاتک دشمن نوحه سر می‌داد و تیراندازی می‌کرد. «آب فرات گریه کن تا که مثال خون شوی.» از روحیه او من هم روحیه می‌گرفتم. خمپاره‌ای پای یکی از نیروهای گروهان را از مچ قطع کرد. ناله‌اش بالا رفت. باز او بود که زخمش را مرهم نهاد و روحیه داد و به عقب فرستاد. نیروی کلیدی گروهان بود‌. هرکاری می‌گفتم نه نمی‌گفت. مرد کارهای سخت و دشوار بود. در روز هشتم اسفند موقع عقب‌نشینی دسته آنها در محاصره دشمن افتاد. تعدادی اسیر و تعدادی شهید شدند. او لیاقتش شهادت بود. صد حیف که فقط یک عملیات در کنارش بودم. این گل خوشبو، گل سرسبد گروهان ابوالفضل شهید سرافراز عطاالله سلمان‌رضایی بود‌. یاد و نامش تا ابد جاودانه باد. ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
نفر اول سمت چپ شهید سرفراز عطاالله سلمان‌رضایی
❣هرڪس سراغ خدا را گرفت و دلش تنگ بود.. آدرس شُهدا را به او بدهید :)   ‌@defae_moghadas2