eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 آخرین قاب پدری و پسری به سبک شهدای حزب‌الله ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
❣آب گرفتگی شلمچه، یک مانع مصنوعی بسیار پیچیده بود که از یک طرف پوشیده از انواع موانع از سیم خاردار، هشت پری و انواع مین ها بود، از طرف دیگر متوسط عمق آب 40 سانتی متر بود، یعنی عمقی که نه می شد در آن غواصی کرد، نه قایق رانی. مشکل اصلی ما حمل نیروها با قایق از این آب گرفتگی بود. قبل از کربلای ۴، من و برادرم "شــهید مجتبی شیخی" هر شب یک نوع قایق توی این آب گرفتگی می بردیم و آزمایش می کردیم. هر قایق باید هشت نفر را حمل می کرد. شهید حاج مجید سپاسی و حاج رسول استوار هم برای کمک می آمدند، ما بقی وزن را هم با ریختن سنگ در قایق پر می کردیم. شاید هشت نه مدل قایق را آزمایش کردیم و هیچ کدام جواب نداد و موتور همه با سنگین شدن، در گل و لای گیر می کرد. به این ترتیب عملاً امکان ترابری نیروها با قایق در این آب گرفتگی ممکن نبود. یک روز ظهر در پادگان شهید دستغیب اهواز بودم. برادرم مجتبی پیش من آمد و گفت: من مشکل را حل کردم! به سمت مقر یگان دریایی رفتیم. دیدم پاشنه قایق را با جوشکاری بالا آورده است و موتور را از جای معمول خود بالا تر نصب کرده است، به نحوی که به راحتی در عمق کم پروانه بدون گیر کردن به گل و لای حرکت می کرد. شب قایق را در آب گرفتگی شلمچه آزمایش کردیم خیلی خوب جواب داد. حالا مشکل این بود که ما برای شب عملیات 75 قایق نیاز داشتیم. خود مجتبی تیمی از بچه ها را جمع کرد و شبانه روز مشغول جوشکاری و اصلاح ساختار قایق ها شدند تا برای شب عملیات آماده شدند. ⭐️🌹⭐️ هدیه به سردار شهید مجتبی شیخی صلوات،،شهدای فارس @defae_moghadas2
ننوشت.. ✍🏿✍🏿 : یک روز گفت میخوام یک وصیت نامه خ خ خ وشگل برام بنویسی. با تعجب گفتم من برات بنویسم. گفت آره. گفتم حالا چی بنویسم . گفت از اون چیزهای خوبی که خودت بلدی. من هم عین وصیت نامه خودم رو براش نوشتم... بعد گفت بخون چی نوشتی. من هم خوندم و خیلی توی حال رفت و چند تا قطره اشک هم ریخت و آخرش گفت این سفارشات رو به خانواده ام بنویس و بدهی ها و طلب کاری هاش به مردم و خدا رو گفت و نوشتم و اون هم آخر زیرش رو امضاء کرد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شهدا را با ادامه دادن راهشان در سبک زندگی و ایستادن در مقابل شیطان نفس خشنود کنیم . @defae_moghadas2
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 خاطره از عملیات خیبر.. بود و با توی درگیری های کنار هم بودیم . توی محاصره تانکها در نزدیک دهکده داخل جزیره گیر افتاده بودیم.خاکریزی که پشتش بودیم باگلوله های مستقیم تانک هر لحظه داشت کوتاه تر میشد .با شهادت و مفقود شدن فاصله مون کم شده بود. دیدم سر صدا میاد . نگاه کردم دیدم یکی از به چندمتری ما رسیده . به حاج قاسم اشاره کردم. دیدم تند تند داره حمد و سوره میخونه بهش گفتم داری فاتحه ی خودت رو میخونی. . دیدم داره با پیم نارنجک ور میره. گفتم: میخواهی چیکار کنی گفت مواظب من باش میرم سراغ تانک.. اگر تانک به خاکریز برسه دخل همه رو میاره در یک آن ، با همه ی توانش دوید سمت تانک و از شنی ها بالا رفت و برجک رو باز کرد و نارنجک رو داخلش انداخت. و تانک رو منفجر کرد. غلام میگفت : وقتی اومد پشت خاکریز تلو تلو میخورد. بهش گفتم برادر اصغری داشت قلبم میومد توی جورابم. گفت خدا بهم رحم کرد. یاد هر دو شون بخیر ۱۰آبانماه سال ۶۶ با انفجار مین والمر در منطقه عملیاتی سردشت پرکشید و هم در اسفند ماه ۶۶ در جبهه جنوب میهمان ابا عبدالله شد. @defae_moghadas2
13.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 دیماه ۱۳۶۶ ارتفاعات مشرف به شهر ماووت ❣ ✅موقعیت غار ، نقطه رهایی رزمندگان لشگر۱۰سیدالشهداء(ع) در این عملیات که در بارش باران و برف به عنوان سرپناه رزمندگان بود و حماسه سازان عملیات بیت المقدس ۲ در تاریکی شب و در حالیکه باران و برف میبارید و سرمای استخوان سوز آزار دهنده بود برای یورش به دشمن بعثی حرکت کردند @defae_moghadas2
❣تابستان سال 60 بود؛ یک سنگر کمین در دهلاویه داشتیم که فاصله آن تا عراقی‌ها حدود 700 متر بود و به‌راحتی می‌شد از آنجا حرکات دشمن را رصد کرد و هر شب باید دو نفر از ما حدود سه کیلومتر در تاریکی پیاده‌روی می‌کردیم و در این سنگر نگهبانی می‌دادیم. وضعیت سعید یک حالت استثنایی و دست‌نیافتنی بود. یک حالت تقدس و روحانیت ذاتی داشت. اعمالی انجام می‌داد که از توان ما خارج بود. تقید به نماز و دعا که یک چیز عادی در آن محیط بود که سعید در حد اعلای آن بود، اما سعید به طور عجیبی در آن شرایط که هم کار زیاد بود، هم گرمای زیادی وجود داشت، هم آب و غذای ما ثابت نبود، تقید به گرفتن روزه واجب و مستحبی داشت. نیت ده روز اقامت در آن سنگر می‌کرد و جز همان سنگر کمین دیگر به سوسنگرد یا جای دیگری نمی‌رفت. معمولاً بی سحری، روزش را با روزه به شب می‌رساند. نه اینکه روز را در سایه سنگر بخوابد و کاری نکند، بیش از همه دوندگی می‌کرد، کار می‌کرد. آن‌قدر به این روزه اصرار و تأکید داشت که یک روز دیدیدم، براثر گرما و تشنگی و ضعف بی‌هوش روی زمین افتاد. هر چه آب به سروصورتش زدیم و خنکش کردیم، فایده نداشت. با بی‌سیم به مقرمان در سوسنگرد خبر دادیم، آنها هم یک آمبولانس فرستادند و سعید را به بیمارستان بردند. همان روز یا روز بعد برگشت و باز روز از نو، روزه از نو. [سیروس ابوالاحرار می‌گوید: به‌جرئت سعید یک‌چهارم عمر بعد از سن بلوغش را روزه بود.] 🌹🌷🌹 هدیه به شهید سعید ابوالاحراری صلوات،، شهدای فارس @defae_moghadas2
❣امام خامنه‌ای: شرح حال شهدا را بخوانید؛؛؛؛ پرنده نغمه خوان قبل از اینکه ابراهیم متولد شود آرزوی داشتن پسری را داشتم! موضوع را با خانم سیده‌ای در میان گذاشتم! آن خانم سیده داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل را برایم گفت! من خوشحال شدم و با خدای خودم عهد بستم که اگر خداوند پسری به من عنایت کند او را همچون حضرت ابراهیم تربیت نمایم!! خداوند پسری به من عنایت کرد و نامش را ابراهیم گذاشتم و او را همانطوری که با خدا عهد بسته بودم ابراهیم‌گونه تربیت کردم! شبی که ابراهیم به شهادت رسید، نیمه‌های شب پرنده‌ای پشت بام منزل ما نشسته بود و نغمه‌سرایی می‌کرد! با دلهره و هراسان از خواب بیدار شدم و دست به دعا برداشتم که پروردگارا ابراهیم را سالم به من برگردان و گریه بسیار نمودم! اما هرچه بیشتر التماس خدا می‌کردم نغمه‌های پرنده هم بیشتر می‌شد! تا اینکه گفتم خدایا تو بزرگی و کریمی و رحیمی صلاح ابراهیم در دست توست و هرطور خودت صلاح میدانی من هم راضیم به رضای تو! این جمله را که با اخلاص بیان نمودم پرنده نغمه‌خوان هم به پرواز درآمد و رفت و من هم تا صبح راحت خوابیدم! فردای آن روز خبر شهادت ابراهیم را برایم آوردند و من هم خدای را شکر کردم و راضی شدم به رضای خدا!!! «خاطره مادر شهید ابراهیم آبروشن از شهید نوجوانش» این شهید ۱۵ ساله در سال ۱۳۴۶ متولد و در سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید. @defae_moghadas2
نهم رمضان سالروز شهادت اولین شهید شهرمان،شهید حبیب الله جوانمردی گرامی باد. شهیدی که در اوج آزادی لذائذ دنیوی، خودش را از آلودگی ها حفظ، و به خودسازی واقعی دست زد... او می دانست که برای شناخت پروردگارش، ابتدا باید از خودش شروع کند، می دانست؛ برای رسیدن به اوج انسانیت و پیوند با خالقش، چه خط و مشی را دنبال کند، شهید قبل از زمزمه انقلاب اسلامی، خودسازی و آزادگی را کلید زده بود، او با مجالس روضه و انس با قرآن و اهل بیت، خودشناسی را از خودش آغاز کرده بود. او با بندگی و عبادت خالصانه ا ش نسبت به حضرت حق، با نماز های واجب که هرچند برایش تکلیف نشده بود، شروع کرد. شهید جوانمردی خیلی جلوتر از زمان، گام بر می داشت، رویایش زندگی در جهان ابدی و زیبایی به غیر از عالم خاکی، بود.! غیرت ناموس، حمیت و جوانمردی در وجودش موج می زد و با زمزمه های انقلاب اسلامی برای رسیدنش به آرمان و آرزوهایش، برای ورود به دنیایی که قابلیت زندگی جاودانه برایش آرزو داشت، را بهانه کرد. انتخاب این شهید بعنوان سرچشمه شهادت شهرستان، اتفاقی شکل نگرفته. انسانیت، متانت، ادب، غیرت، ظلم ستیزی، کمک به همنوع،و مدافع حریم ناموس،از شبکه های اصلی،بافت وجودی شهید حبیب الله جوانمردی را تشکیل می داد .او از دسته انسان‌های کاملی بود؛ که با شهادتش راه حقیقت را برای دیگر جوانان طالب شهادت،هموار ساخت. *شهید جوانمردی* از طرف خداوند نخستین جوان اسطوره‌‌ی شهید شهرستان بهبهان انتخاب شد ؛و در عصر گمنامی،جوانمردی، را به دیگر جوانمردان،هدیه داد و باب شهادت را فتح نمود و موجب شد هزاران آلاله دیگر، متشکل از سرداران نامی، در این شهرستان شکل بگیرد؛و افتخار آفرین استان و ایران باشند. روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات بر محمدوآل محمد. @defae_moghadas2
⭕️سمت چپی رتبه‌ی ۴پزشکی به دعوت دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد سمت راستی دانشجوی ممتازه دانشگاه تورنتو بود برگشت ایران استدلال همشون این بود در حال حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره! نسل امروز رو باید با این اعجوبه‌ها آشنا کرد کم‌کاری کنیم جاشونو امثال علی‌کریمی میگیرن . @defae_moghadas2