حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸
🍃مدت زیادی بود که خبری از عملیات نبود، گرمای هوا همه را کلافه کرده بود؛ بر و بچههای تیپ 25 کربلا، هر کدام خودشان را مشغول میکردند تا گرما رو کمتر حس کنند، یک عده نامه مینوشتن، یک عده فوتبال و والیبال بازی میکردن عدهای هم به کارهای دیگر سرگرم بودند؛ یک عده هم طبق معمول مشغول راز و نیاز بودند؛ سید عبدالرضا جزو این دسته بود؛ عابدین (شهید سیدعابدین حسینی) همیشه به همین خاطر سر به سر عبدالرضا میگذاشت و میگفت «عبدالرضا! این همه نماز نخون یک وقت نورانی میشی بعدش شهید میشیها؛ من حوصله گریه برای تو رو ندارم. اصلاً وقتی شهید بشی یادت که بیفتم به جای گریه خندهام میگیره».
معمولاً سید عابدین به اینجاهای صحبتش که میرسید بقیه هم با او همصدا میشدند و سر به سر عبدالرضا میگذاشتند ولی عبدالرضا دستبردار نبود.
🍃یکی از این روزها سید عابدین داخل سنگر آمد و دید که عبدالرضا مشغول نماز خواندن است؛ یک لحظه مکث کرد فکری به ذهنش رسید و سریع از سنگر خارج شد؛ هندوانههای زیادی که کمکهای مردمی بود یک قسمت از محوطه تیپ جمع شده بود و از بس زیاد بود بعضی از آنها تو این گرمای زیاد پلاسیده و لزج شده بودند.
عابدین به طرف هندوانه رفت و نگاهی به هندوانهها انداخت؛ جلوتر رفت و یکی از هندوانهها را که کاملاً پلاسیده و لزج بود را برداشت و خیلی آرام داخل سنگر آمد و رفت پشت عبدالرضا ایستاد؛ به بچهها اشاره کرد که صداتان درنیاید، عبدالرضا در این لحظه به قنوت نماز رسیده بود؛ چشهایش را بست و شروع کرد به خواندن یک قنوت جانانه.
🍃سید عابدین هم معطل نکرد و با هندوانه پلاسیده محکم کوبید پشت سر عبدالرضا و فرار کرد؛ هندوانه پشت سر عبدالرضا پخش شد و کمی از آن هم ریخت تو دستای عبدالرضا؛ بچهها که صدای خندهشان توی سنگر پیچید، دیدند که عبدالرضا نقش زمین شد؛ همه ترسیدند و به طرف عبدالرضا رفتند؛ عبدالرضا بیهوش شده بود، عابدین هم که نگران شده بود آهسته داخل سنگر سرک میکشید؛ سریع آب آوردن و عبدالرضا را بههوش آوردن، به هوش که آمد دستی به سرش کشید و گفت «من زندهام!!، من شهید نشدم؟ چطور من زندهام؟ مگه ترکش به سرم نخورد؟ حال عبدالرضا که بهتر شد»، همسنگرا گفتند «عبدالرضا خجالت نمیکشی؟ با یه هندوانه به این روز افتادی؟ چرا غش کردی؟ عابدین با یه هندونه تو رو به این روز انداخت؟!»
🍃عبدالرضا که تازه ماجرا رو فهمیده بود زد زیر خنده و گفت «خدا بگم عابدین رو چی کار نکنه؛ من بارها در مورد کسانی که شهید میشدند، شنیدم که وقتی تیری به اونها میخوره اصلاً دردی احساس نمیکنن و سریع شهید میشن؛ وقتی اون ضربه به سرم خورد و هندونه ریخت تو دستام، چون خیلی لزج بود، یه لحظه خیال کردم که مغزم ریخته کف دستم و دارم شهید میشم».
🍃با این جمله بود که شلیک خنده بچهها فضا را پر کرد؛ یک لحظه نگاه عابدین که داشت داخل سنگر سرک میکشید با نگاه عبدالرضا تلاقی کرد؛ عبدالرضا، خنده عابدین رو که دید جستی زد و افتاد دنبال عابدین، جیغ و داد عابدین و کمک خواستن او در هیاهو و خندههای بچهها گم شد.
#یادشان_بخیر😊
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🔹با کاهش تعداد هواپیماها، این حملات تا یک ساعت و چهل دقیقه ادامه یافتهاست. اگرچه تعداد کشتهها و زخ
🔹در این حمله علاوه بر بمباران پایگاه چهارم شکاری و مناطق مسکونی، میدان راهآهن و ایستگاه راهآهن اندیمشک، بازار روز کالا و ترهبار، پادگان دوکوهه، ، دبیرستان شریعتی ، سد و نیروگاه دز اندیمشک، رادار موشکی سد دز، پادگان سفینه النجاه، ایستگاه بالارود، اداره پست و مخابرات و بیمارستان شهید بهشتی بمباران شدهاند.
🌷یاد و خاطره شهدای مظلوم این واقعه خونباررا گرامی می داریم🌷
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
#خاطره
💠 جبهه ای به وسعت آسمان
📍بمناسبت سالروز چهارم آذر ۱۳۶۵ اندیمشک طولانی ترین بمباران تاریخ
🔹آن روز، روز دیگری بود، سپیده اش برنگ خون بود، آفتاب دژم مینمود، چرایش را تاوقوع حادثه نمیدانستم.
🔹کربلاهای بسیاری درجبهه های دفاع مقدس دیده بودم، کربلای والفجرمقدماتی با خیل عظیمی ازشهدا، کربلای۴، کربلای۵، کربلاهای فتح المبین درکرخه ودر گستره ء جبههها ی ازکرانه های خلیج فارس، گسبه، اروند، کرخه تا کردستان.
🔹 اما نه به رنگ و لون این کربلا که شعله های حریقش راصدام بجان مردم شهرم گشوده بود.
🔹دشمن را تا آنروز بدینگونه جری وجرار ندیده بودم هرگز ازیادم نمیرودمیدان راه آهن اندیمشک تبدیل شده بودبه مقتل الشهدا، مبدل شده بودبه قتلگاه کربلا، پراز پیکرهای پاره پاره سربازان، بسیجی ها، مردم از زن ومرد، خردوکلان.
🔹 بر درختان سدر پاره های دست وسر وجگر آویزان شده بود. تصویرخیابان شهیدکرامت؛کوی شهدا همیشه روزگار درمقابلم مصوراست، درمیان خرابههای ناشی ازبمباران اجسادکودکان مدرسه دخترانه روی زمین افتاده بود.
تاریخ اینگونه جنایتی راثبت نکرده کهدر یک روز کند هزار خورشید غروب ...
🔹هیچ کجای شهر ازتیررس میگهای دشمن درامان نبود، هرجا که برای امدادمیرفتی، جای دیگری به آتش وخون کشیده می شد. بیش ازیک ساعت حمله شصت خفاش آهنین بال ظلم مضاعفی بودبه مردمی که هرروزفرزندانشان غوطه ور درخون ازجبهه ها برروی دوش ها به عرش پروازمیکردند.
🔹بی شک صدام به زعم خودش از این مردم کین کشی کرده بود
مردمی که حماسه های مکررشان آوازه ای تا فراسوی مرزهای تاریخ وجغرافیا یافته بود
و تنها پیرجماران آنان رابخوبی شناخت که در ثنایشان فرمود:
*اين انديمشك است كه مورد تجاوز واقع بشود، دنباله اش جنگ جنگ تا پيروزی می گويد. (صحيفه امام ج ۱۸- ص۵۵)*
🔹عقده های متراکم دشمن ازمردم اندیمشک آنگونه سر باز کردکه مبدل شد به بمب های آتشین که حماسه چهارم آذر۱۳۶۵ را درتاریخ اندیمشک رقم زد.
🌹 یاد وراه #امام ره و #شهیدان مستدام باد🌹
🔰علی علیپور- آذر ۹۷
🍃🍃🌷🍃🍃
@defae_moghadas2