eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (9) علیرضا معینیان چند روزی که در پروژه های محل اسکان گردان در پادگان بودیم، نیروهای مان تکمیل شد. خواستیم به طرف گروهان پل ، نزدیک اهواز حرکت کنیم. علی بهزادی آمد گفت حالا که من تا اینجا آمده ام، تا گروهان پل هم با شما می آیم. مرا هم باید با خودتان ببرید. (گروهان پل، محل اجتماع و سازماندهی نیروها در دشت مسیر اهواز خرمشهر بود.) در آنجا حدود دو یا سه شب بودیم. علی بهزادی هم همراه ما آمده بود. به او گفتم تا اینجا بیشتر نمی برمت، تا همین جا که آمدی کافی است. چند روزی گذشت. تا اینکه باز آرام آرام، بحث آمدن خط را مطرح کرد. حاج مهدی شریف نیا را هم واسطه قرار داده بود تا به اصطلاح مخ ما را بزند و ما را راضی کند! توجیه علی این بود که بیشتر بچه هایی که آمده اند،بچه های گروهان نجف هستند. اجازه بدهید تا فرماندهی آنها را نیز خودم به عهده بگیرم. برای روحیه آن ها هم که می بینند در کنارشان هستم بد نیست. به هر شکلی بود مرا راضی کرد که بیاید. گفتم نگران نباش، تو بیا اما در کنار من بعنوان معاون باش. قبول نکرد، می گفت من می خواهم بالا سر گروهان باشم، تا از هم پاشیده نشود. در روزهایی که در گروهان پل بودیم، برای آشنایی با منطقه عملیاتی، به آنجا رفتیم. البته قبل از آن هم دو بار به همراه برادرم که اطلاعات لشکر بود، به منطقه رفته بودم. در سایه پنج ضلعی هم نشسته بودیم و مرتضی قربانی هم در آنجا سنگری داشت و او را می دیدیم. نماز مغرب و عشا را که خواندیم، به علی گفتم تو دیگر مأموریتت تمام شده، کنار می روی و بجای شما اقبال منش یا صالح زاده را برای فرماندهی گروهان، به بچه ها معرفی می کنم. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas2 🍃❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (10) علیرضا معینیان مدتی نگذشته بود که باز حاج مهدی شریف نیا آمد و گفت که علی چنین می گوید و چنان؛ اینکه آدم تواناییه، تا اینجا آمده اجازه بده به منطقه هم بیاید. به دردت هم می خورد، ظاهراً چیزیش هم نیست، فقط سرش بسته است، بگذار خودش فرمانده گروهان باشد. ما هم با حاجی رودربایستی داشتیم. قبول کردیم بیاید. البته به منطقه هم آمد. به خاطر اینکه بانداژ سفیدش در تاریکی مشخص نباشد، یک چفیه سیاه به سرش بست. ولی حالش خیلی خوب نبود و هم چنان لنگان لنگان راه می رفت. به هرحال وارد منطقه شدیم و روی دژ مرزی ایستادیم. شکل منطقه به صورتی بود که دشمن در سنگرهای نونی شکلی مستقر شده بود که دارای ابعاد بزرگی بودند. بیش از 22 نفر نیرو را که با فاصله از هم قرار بگیرند، در خود جا می داد. این خاکریزها شبیه به خاکریزهای کربلای 4 بود. این ها را در منطقه عمومی شلمچه ایجاد کرده بودند. پشت همان دژ مرزی که قبلاً از عراق گرفته بودیم و خودمان روی آن مستقر شده بودیم. در مرحله اول عملیات، تا نون 18 توسط دیگر تیپ و لشکرها گرفته شده بود. پشت آنها خاکریز هم زده بودند. شبی یکی دو نون را می گرفتند. ولی از نون 19 به بعد، دشمن مستقر بود و باید این خاکریزها به ترتیب آزاد می شد. طبق برنامه قرار بود ،گردان جعفر طیار، نون های 19 و 20 را بگیرد. ما هم به عنوان پشتیبان و کمک دهنده به گردان جعفر، در برابر پاتک ها، در گرفتن این نون ها ، زدن خاکریز جدید و اتصال آن به خاکریزهایی که چند شب قبل گرفته شده بودند، عمل کنیم. گردان جعفر طیار قبل از ما وارد منطقه شد و روبروی این نون ها مستقر شد. بعد از آنها، ما هم با کمک یکی از بچه های شناسایی لشکر حرکت کردیم . مسئولین محورهای ما و گردان جعفر، شهید حاج عظیم محمدی و شهید شمایلی بودند. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas2 🍃❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (11) علیرضا معینیان همراه با نیروی اطلاعات لشکر، از میان نخلستان تا نزدیکی نهر جاسم آمدیم. یه دفعه دیدم او توقف کرد و گفت به من گفته اند شما را تا اینجا بیاورم و جلوتر نروم. می دانستم که باید جلوتر برویم و تا خاکریز برسیم، متوجه شدم ترسیده است. در همین حین، علی بهزادی با آن وضعیتش، او را سینه خاکریز خواباند که با او گلاویز شود. دخالت کردم و گفتم که چه کارش داری؟ خب ترسیده است. خودش هم اقرار کرد. گفتم اشکالی ندارد خودمان با احتیاط راه را ادامه می دهیم تا نیروها را پیدا کنیم. من جلو افتادم. مقداری از راه را رفتیم که به ما ایست دادند. گفتیم شما کدام گردان هستید، گفتند ما جعفرطیار هستیم. گفتیم به ما گفته بودند که محل استقرار گردان جعفر طیار، سمت راست خاکریز، پشت یک بی ام پی است. شما باید به سمت چپ آن ها بروید. ما هم دقیقاً همانجا مستقر شدیم . بعد هم، هماهنگی های لازم را با مسئولین محور انجام دادیم. حاج اسماعیل همیشه می گفت، «شکستن خاکریزساده تر از نگه داشتن خط» است. قسمت عمده هر عملیات، مقاومت در برابر پاتک های بعد از آن است. ما به عینه در کربلای 5 این را دیدیم. چراکه هنگامی که یک خط شکسته می شود، فقط نیروهای خط اول مقابل شما هستند و غافلگیر می شوند. ولی بعد از آن نیروهای خطوط دیگر دشمن، هوشیارتر وارد عمل می شوند. لذا با توجه به مراحل اول عملیات، دشمن می بایستی هوشیارانه منتظر عملیات ما باشد. ولی با عنایت خدا آنها ترسیده بودند. این از حجم آتشی که روی منطقه می ریختند، معلوم بود. این آتش به حدی بود که ما در هیچ عملیاتی این حجم آتش را ندیده بودیم. نه در والفجر8 ، نه در کربلای 4 و نه در بدر. به طوریکه امکان هر گونه تردیدی را از ما گرفته بود. این در حالتی بود که عقبه ما، در نخلستان های کنار نهر جاسم بود. گردان جعفر طیار و کربلا با توجه به توجیه خوبی که به منطقه شده بودند، خوب می دانستند که چه باید بکنند. چگونه حرکت خود را شروع کنند. من از بالای دژ به صورت نیمه ایستاده اوضاع را زیر نظر داشتم. متوجه شدم گردان جعفر به خط دشمن زده است. آتش درگیری هم بالا گرفته بود. تا حدود یک ساعت تبادل آتش را می دیدیم . جالب آنکه خبری هم از آتش توپ و خمپاره نبود. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas2 🍃❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (12) علیرضا معینیان در بین دو خاکریز نونی شکل، شکافی وجود داشت که به یک جاده شنی می¬رسید. در آنجا قرارگاه دشمن قرار داشت. ما گروهان بهزادی را به آنجا فرستادیم تا با تسلط پیدا کردن روی مقر نیروهای دشمن ، جلو الحاق و کمک رسانی عراق به نیروهای درگیرش را بگیرند. تا مشکلی برای گردان جعفر طیار به¬وجود نیاورد. با توجه به تجربیات مان، می دانستیم عراق از شب بسیار ترس دارد. اگر بخواهد نیرویی اعزام کند، معمولاً صبح این¬کار را می¬کند. حدس ما این بود که نیرو نخواهد فرستاد. همین¬طور هم شد. لذا به نیروها گفتیم که برگردند تا صبح ببینیم چه خواهد شد. در همان شب طالب مستاجران آمد، گفت که ما شهید و زخمی زیاد داده ایم. نیروهایتان را برای کمک به ما بفرستید، تا از نون¬های آزاد شده محافظت کنند. چرا که گرفتن نون¬ها خیلی سخت بود، ولی از آن سخت تر نگه داشتن آن ها بود. لذا دو دسته از گروهان مکه را به کمک جعفر طیار فرستادیم. دسته دیگر را همراه اقبال منش برای تأمین لودرهای جهاد که در حال تکمیل خاکریز بودند فرستادم. این در حالی بود که هوا در حال روشن شدن بود. از آنجائی که ما نیرویمان را برای کمک به گردان جعفر طیار داده بودیم، عراق موفق شده بود از سمت قرارگاه، نیرو وارد کند و برای لودرها مزاحمت ایجاد کند و مرتب به طرف آنها تیر اندازی کند. تا آن لحظه هنوز نتوانسته بودیم نمازمان را بخوانیم. سنگر ما بالای دژ مرزی بود که روبروی نون 20 قرار داشت. پیگیر باشید ⏪ @defae_moghadas2 🍃❣
۱۴ تیرماه ۱۳۶۱ دقایقی بعد از ربوده شدن و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می‌کند: ژنرال احمد متوسلیان طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس در پست بازرسی “برباره” به اسارت گرفته شد. این نشان می‌دهد که او را خوب می شناختند! مغز متفکر آزاد سازی خرمشهر و فرمانده نیروهایی که عراق را به خاک سیاه نشاندند و داغ “محمره” را بر دلش گذاشتند. حاج احمد متوسلیان : «ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد، هرکس با ماست بسم الله! هر کس نیست خداحافظ!» @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (12) علیرضا معینیان در بین دو خاکریز نونی شکل
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (13) علیرضا معینیان برنامه این بود که پس از روشن شدن هوا، به خاطر اینکه آنتن بی سیم ها از سمت دشمن شناسایی نشوند، آنها را پایین بفرستم. از طرفی خود من، هم باید منطقه را زیر نظر می گرفتم و هم باید در کنار بی سیم ها می بودم. ارتفاع آنجا در حدود شش متر می شد. لذا تصمیم گرفتیم بی سیم ها همان جا بمانند و تنها آنتن ها را بخوابانند. آنجا علی بهزادی به همراه دو بی سیم چی گردان، شهید مرغیان و ضیایی حضور داشتند. برای نماز قرار گذاشتیم یک نفر یک نفر، نمازمان را بخوانیم. همین کار را هم کردیم. من در کناری بودم، بهزادی روبروی من قرار داشت. دو بیسیم چی هم در طرف دیگر بودند. در حین بیرون آمدن از سنگر دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی چشم باز کردم، دیدم در یک درمانگاه هستم. دستم پانسمان شده است و سرم به شدت درد می کند. باز بی هوش شدم. مرحله بعد که به هوش آمدم، احساس کردم، کسی پیراهنم را دستکاری می کند. بلافاصله دستش را گرفتم، گفتم چه کار می کنی. گفت چیزی نیست، می خواهم بادگیرت را از تنت خارج کنم. گفتم نمی شود من نقشه در جیبم دارم. گفت به من بده. مانع شدم، گفتم یک نفر اطلاعاتی باید بیاید، تا به او بدهم. پیگیر باشید ⏪ کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2 🍃❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (14) علیرضا معینیان چند باری بی هوش شدم. ولی با هر بار دست زدن بیدار و مانع می شدم. تا این که یکی آمد گفت حالا ما نمی دانیم اطلاعاتی باید از کجا بیاوریم. شما نگران نباشید، ما می خواهیم از دستت عکس بگیریم. من هم اجازه دادم . سوال کردم که کجا هستم. گفتند اینجا بیمارستان شهید بقایی است. بعد از صحبت کردن متوجه شدم، ایشان هم از کارکنان صنایع فولاد هستند و از همکاران ما. باز از هوش رفتم و این بار که به هوش آمدم در بیمارستان امام بودم. احساس کردم خانمی بالای سرم ایستاده و برایم آشنا بود. وقتی پرسید منو می شناسی، گفتم شما مادر حاج اسماعیل هستید. گفت نه . وقتی خودش را معرفی کرد، فهمیدم مادر علی بهزادی است. گفتم راستی از علی چه خبر؟ گفت شکر خدا، جاش خوبه. گفتم، من به او گفته بودم با این وضعیت به منطقه نیا ولی گوش نکرد. باز گفت که موردی نیست، جاش خوبه. البته ظاهراً خودش از شهادت علی با خبر بود و نمی خواست به من بگوید. جریان انفجار را که بعداً تعریف کردند، متوجه شدم عراقی ها بر اثر همان آنتن های بی سیم به سنگر ما حساس شده بودند. بوسیله مالیوتکا همان جا را هدف قرار داده بودند. این اتفاق، منجر به شهادت علی بهزادی، ضیایی و مرغیان شده بود. من هم با کتف به بیرون پرت شدم. کتفم شکسته بود. بعداً تصاویر جنازه ها را دیدم که همه سوخته بودند. برای شادی روح امام شهدا و شهدا کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2 🍃❣
شهید حمید ضیایی
دستنوشته شهید علی بهزادی
🍃❣ 🤔یادش بخیر شهید علی بهزادی شب عملیات کربلای 4 بود که گفتمش "علی بیا دم اخری یه نصیحتم کن آویزوه گوشم باشه" خندید و گفت:" توکل بر خدا یادت نره "🙏 سالهاست که تو سختی ها معنی حرفش رو تجربه کردم. هر جا کم آوردم خدا دستم گرفت. حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 ❣🍃
؛*✨﷽✨* " اللهــــــــــــــــــــم اجعل صباحنا صباح الصالحین وقلوبنا قلوب الخاشعيــــــــن واعمالنا اعمال المتقيــــــــن واررزقنا توبة التائبيـــــــــــن وادخلنا الجنة يارب العالميــن ؛✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *🌴صبــــــاح الخیــــــــر🌴 🍂
‍ 🍂🌸🌸🍃 شهیده عزیزه اویژه 🍁تاریخ تولد : 1341 🌷تاریخ شهادت :1359/6/31 🍁محل شهادت : آبادان 🌷نحوه شهادت :بمباران و موشک آبادان ➰🔹➰🔹➰ خانواده صمیمی ، مهربان و دلسوز که مقید و معتقد به فرائض دینی و اسلامی بودنددر یکی از خیابان شهر آبادان زبانزد خاص و عام بودند ،مادر این خانه که عزیزه اویژه نام داشت سابقه حضور فراوانی در تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه و سنگر سازی علیه آنان را داشت. او زنی پارسا بود که علاوه بر اظهار علاقه به نماز و روزه فرائض دینی در تبلیغ آن در بین دیگر خانواده ها از هیچ کوششی دریغ نمی نمود . در واپسین دقایق روزی شوم که دشمن قصد براندازی رژیم نوپای جمهوری اسلامی را کرده بود او همراه فرزندانش به خانه پدرش می رود که همانجا به همراه فرزاندان و پدرش به شهادت می رسند این شهادت دسته جمعی اگر چه همه را عزادار می کند اما هنگامی عمق فاجعه ، درد دیگری را تازه می کند که متوجه می شوند عزیزه فرزند ی را در بطن خود داشت که هیچگاه متولد نشد شهادتی قبل از تولد . #با_ن ما به دوستان خود ما را در نشر فرهنگ دفاع مقدس یاری کنید 💐 حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🍃Ÿ🌸🌸Ÿ
بوے صبح می‌دهے و گنجشڪ‌ ها در خنده‌ هایت پرواز مے‌ ڪنند حسودے‌ ام می‌ شود بہ نخل هایےڪہ هر صبح... بدرقه‌ ات می‌ ڪنند
❣🍃 🍂شهید درویش استحقاق شهادت را داشت چون کسی که تا این حد کارنامهء درخشانی درجهاد درراه خدا دارد قطعا" شهادت باید پاداشش باشد . هرآنچه که درمورد شهید درویش گفته ایم وبایستی بگوئیم خیلی اندک و ناچیز است . مصداق قطره ای از اقیانوس است .شهید درویش از جمله فرماندهانی هستند که کمتر کسی میتواند تمام خصوصیات ایشان را بصورت جامع و کامل بیان کند . آنچه که مایهء تاسف است این است که شهید درویش ناشناخته ماند حتی برای جوانان شهر شوش . که ایشان میتواند الگو ویک شاخصی باشند برای تشخیص مرز خدائی بودن و غیرخدائی بودن که بنظرم تاحدی مجهول مانده است . لذا ما هم وظیفه ورسالت داریم که حتما" در مورد این شخصیت بزرگ بعنوان کارنامه وعملکرد وبعنوان حسن خلق و ویژه گی های اخلاقی منحصر بفرد ایشان که کمترکسی تاکنون به آن پرداخته است بپردازیم . حسن یک شخصیت چند بعدی داشت که قبلا به آن اشاره کردم . امیدوارم منبعد بتوانیم دین خود را به این شهید بزرگوار ادا کرده باشیم . سردارحاج احمد غلامپور کردن ما به دوستان خود ما را در نشر فرهنگ دفاع یاری کنید 🌹 @defae_moghadas2 🍃❣
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روے #سربند شهیدان سلام ما بہ #گمنامانِ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان هایے ڪہ عمرے نذرڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند @defae_moghadas 🍂
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 گوشه ای از وصیت نامه، عارف شهید #سید_رضا_پورموسوی: مرا عهد و پيماني بود با ولايت علي بن ابيطالب علیه‌السلام در غدير خم و آه و ناله‌ای از بيت الاحزان فاطمة زهراءقره العين الرسول در سينه. صداي فراخواني رسول اكرم براي بيعت با ولايت علي علیه‌السلام در غدير و فریادخواهی حسين علیه‌السلام در كربلا در گوشم طنین‌انداز بود و حالا فرزند فاطمة زهراي اطهر مرا براي تجديد بيعت با ولايت علي علیه‌السلام می‌خواند. آیا اجابت نكنم؟ نه و الله كه اجابت نمايم. بر طريق خونين ولايت علي علیه‌السلام كساني بودند كه بر عهد و پيمانشان وفا نمودند و ايستادگي كردند و حالا ما ميراث دار آن شهيدان شده‌ایم، پس باهم اقتدا به راه سرخ شهيدان می‌کنیم و دست برنمی‌داریم. ۱۳۶۶/۸/۲۱ ماووت عراق #حماسه_جنوب_شهدا @defae_moghadas2 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔵 شهید محله ما ⚡️جوان خوش سیما و متین محله ما بود . آرام و سر بزیر ☺️ یه ارتباط متقابل↔️ با همسایه ها داشت . همسایه ها او را دوست 💞داشتند و او هم احترام ❣همسایه ها را داشت ... دوران خدمت مقدس سربازی اش👮 فرا رسید... وقت اعزام شد ... نبود او تو محله خیلی احساس💕 میشد... عملیات فتح المبین💥 شروع شد یکهو خبر شهادتش🌷 در محله پیچید.... همه محله در غم 🌟💔فرورفت... چه تشییع باشکوهی ... اولین شهیدی که درقطعه جدید زیارتگاه💠 شهدا اندیمشک آرام گرفت شهید #علی_رضا_سرخه بود ✳️روحش شاد راوی : برادر جانباز محمد صادق جمشیدی @defae_moghadas2 🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ای شهیدان... در قنوت عاشقیتان... این بکاء خوف را از کجا میاورید... که ما حتی نمیتوانیم ارزوی ان را به دل بپرورانیم.. 🔸پنجشنبه است و جای خالی را دوباره میکنیم ... 🔸يادي از و و كنيم با خواندن يك حمد و سه قل هو الله... 🌹🌹🌹
‍ 🌹✔️ دیگر نیازی به صابون نبود شهید مسعود شادکام یک شب بیدار شدم دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولا" صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ناگهان یکه خوردم. پشت کارتن های تغذیه قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم😔 رفتم داخل. زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس🙏 بلنده شده مسعود شادکام نمایان شد. مدتی نشستم و با صدای ناله گریه مسعود همنوا شدم. در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند و اشک میریخت.😔😭 دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک ...!!! حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹✔
فرق ما این بود، تو نماز را ناز میخوانے و ما با ناز... همین شد ڪہ نصیب تو شھادت شد و نصیب ما یڪ دلِ تنگ سلام صبح بخیر👋🌺 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂@hemasehjonob5 #بسـم_رب_الشهدا 💠نــــــام:جبار 💢نام خانوادگي: قلاوند 💠تاريخ تولــد: 1/1/1341 💢تاريخ شـهادت: 29/4/1361 💠تــاهـــل: مجرد 💢عملــــيات:رمضان 💠شـــــغـل:پاسدار حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌸🔶🌸🍃🌺🍃 🔶 چلو پتو 🔹 قبل از عملیات والفجر هشت( دی ماه ۶۴) توی پلاژ اندیمشک مستقر بودیم و مشغول آموزش غواصی برای عملیات بودیم. 🔹 یه روز در زمان استراحت در بین چادر ها و محوطه پلاژ بودم که #شهید_مهدی_حسین_زاده نزد من آمد و دست انداخت دور گردنم واحوال پرسی کرد و بطور غیر منتظره من رو باخودش برد بسمت یکی از چادرها که اتفاقا چادر تبلیغات گردان بود . 🔹و به محض رسیدن به چادر با اصرار من رو تعارف کرد که اول باید شما بروید داخل ; و همچنین از داخل چادر دو تا از بچه ها هم خیلی گرم تعارف کردند ؛ ما هم که تشنه این تعارفات بودیم یا علی گفتیم و وارد شدیم . 🔹 اما چشمتون روز بد نبینه که یکدفعه همه جا تاریک شد و تا به خودمون آمدیم دیدیم توی پثو پیچیده شدیم و مشت و لگد است که نوش جان می کنیم و آنجا بود که معنی #چلو_پتو رو بخوبی درک کردیم .و پس از صرف این پذیرایی مهدی دوباره رفت سراغ طعمه بعدی و من نیز همراه آنها آماده پذیرایی از نفر بعدی شدیم… .. 🌺یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد … راوی : فرهاد مریدی @defae_moghadas2 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا