برای نماز که می ایستاد ، شانه هایش را باز میکرد و سینه اش رو میداد جلو
یک بار بهش گفتم:«چرا سر نماز
اینطوری می کنی؟؟»
گفت:«وقتی نماز میخوانی مقابل
ارشد ترین ذات ایستاده ای.
پس باید خبر دار بایستی و سینه
ات صاف باشد»
#شهید_مصطفی_چمران
🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
#حجاب
زینب اولین نفر از خانوادهاش بود که با حجاب شد.
اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد.
و همین چادرش باعث کینهی دشمن شد ؛ منافقین تو یه کوچه بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گرهی روسریش رو کشیدند تا به شهادت رسید درحالیکه فقط ۱۴ سال سن داشت.
🌹 #شهیده_زینب_کمایی
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🍂
📖 چند خط از کتاب
عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا
✍️.. یک لحظه احمد سگوندی با تأکید گفت: «جعفر، روی کاست فیلمها بنویس مرکز صدا و سیمای اهواز. اگر خودمان طوری شدیم، حداقل امشب روی آنتن تصویری داشته باشیم.»
و در همین زمان محل تجمع ما هدفِ تیر مستقیم تانک عراقی قرار گرفت و کسانی که در آنجا حضور داشتند همه شهید و مجروح شدند. وقتی به هوش آمدم، خودم را از زیر جیپ موشک تاو، که در حال سوختن بود، بیرون کشیدم و دیدم دستگاه دوربین و ویدئو در حال سوختن است.
خونرویِ شدیدی داشتم. نگاه کردم و دیدم هیچکدام از نیروها سالم نیستند و تانکهای عراقی هم از طرف پل مارد به دویست متری ما رسیدهاند.
در همان لحظه به یاد سفارش احمد افتادم و به طرف جنازة احمد رفتم و کولهپشتیاش را، که کاستها در داخل آن بود، درآوردم. جنازة شهید از طرف سینه به زمین افتاده بود و به علت ضعف جسمانی نتوانستم جنازه را برگردانم.
ترکِ احمد برایم مشکل بود. دوباره خواستهاش یادم افتاد و تصمیم گرفتم رسالت احمد را، که تهیة گزارش و پخش از شبکه بود، با هر قیمتی به پایان برسانم. کولهپشتی را برداشتم و با زحمت زیاد به عقب رفتم و جریان شهادت احمد را به مجتبی عالمشاه گفتم.
مجتبی چند بار سعی کرد که جنازه را به عقب انتقال بدهد، اما عراقیها به آن نقطه رسیده بودند؛ تا اینکه بعد از چهار ماه در عملیات شکست حصر آبادان جنازة مطهر شهید به اهواز منتقل شد.
صفحه۳۰۸#کتاب_دین
@defae_moghadas2
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸شروع صبحی پُر برکت
با صلوات بر حضرت محمد (ص)
و خاندان مطهرش 🌸🍃
🍃🌸الّلهُمَّ
🍃 🌸صلّ
🍃 🌸علْی
🍃🌸محَمَّد
🍃 🌸وآلَ
🍃 🌸محَمَّدٍ
🍃🌸وعَجِّل
🍃🌸 فرَجَهُم
تمثال نورانی #شهید_صادق_یارمحمدی
بخشی از زندگی نامه شهید:
در سال ۱۳۴۵در روستای برآفتاب قرعلیوند از توابع شهرستان کوهدشت لرستان دیده به جهان گشود سال۱۳۶۰ در لباس بسیج به جبهه اعزام شد،ولفجر مقدماتی اولین عملیاتی بود که شرکت میکرد در سال ۱۳۶۱ به عضویت سپاه پاسداران درآمد،ایشان در عملیات کربلای ۴و کربلای ۱۰به عنوان مسئول بهداری کار می کرد در عملیات حاج عمران و ولفجر۹شرکت نمودند،در سال ۱۳۶۶برای گزراندن دوره آموزشی پزشک یاری به دانشگاه شهید فیاض بخش تبریز رقت.ایشان در دو سنگر علم و جهاد تلاش میکردند سرانجام در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۳ در عملیات پیروزمندانه مرصاد به درجه رفیع شهادت نائل آمد ودر گلزار شهدای کوهدشت به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
حامی رهبرو نگهبان خون شهدا باشید،شهیدانی که از همه چیز گذشتن و فقط به فکر پیروزی خون ب شمشیر بودند واین که یاد امام حسین (ع)سالار شهیدان را زنده نگه داشتند و رهرو راهش باشید.پنج شنبه برای یاد آوری خاطره شهیدان سعی کنید به مزار آنها بروید برای تجدید خاطره و تجدید بیعت...
#وصیتنامه
#شهدای_لرستان
#بوستان_شهدای_لرستان
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطره
حاج هادی ظهراب زاده
داماد شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
با ماشین حاجی داشتیم میرفتیم شوشتر. تقریباً ظهر شده بود. به دو راهی رسیده بودیم که حاجی سرعتش را کم کرد. فکر کردم فراموش کرده از کدام مسیر باید برود. گفتم: «از راست باید بروی» بدون اینکه چیزی بگوید آرام کنار جاده توقف کرد. دکمه رادیو را فشار داد. نغمهی اذان ظهر در فضا پیچید. حاجی گفت: «پیاده شویم و نماز ظهرمان را بخوانیم.»
کمی بعد در روستایی در همان نزدیکی که حدوداً صد متر با محل توقفمان فاصله داشت بودیم. دَربِ اولین خانهای که به آن رسیدیم را زد و از اهالی اجازه خواست وضو بگیرد. در همان روستا پشت سر حاجی نماز ظهر و عصر را خواندم.
فقط در این سفر نبود که چنین اتفاقی میافتاد. بلکه در سفرهای متعدد حاجی به شوشتر یا بهجاهای دیگر با خانواده یا بدون خانواده، تا وقت نماز میرسید حاجی توقف کرده و نمازش را در اول وقت میخواند. خانوادهاش هم به او اقتدا میکرد.
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹