❣ دو شهناز
"شهناز حاجی شاه" و
"شهناز محمدی زاده"
نمونه ای از زنانی هستند که مانند کوهی استوار در درگیری های مسلحانه با دشمن جام شهادت را نوشیدند و به آرام گاه ابدی شتافتند.
یکبار «حاجی شاه» به دوستش «محمدی زاده» گفت: «دیشب خواب دیدم هر دومون لباس سفید پوشیدیم.»
محمدزاده به او گفت:
«یعنی هر دو باهم شهید می شویم.»
و فردا هردوشان با هم در حالی که ترکش خمپاره به قلب و دست هایشان اصابت کرده بود، کنار فلکه گلفروش در خرمشهر، به شهادت رسیدند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ لباس عروسی
شهناز گاهی با بچه ها شوخی می کرد. لباس شیری رنگی داشت که آن را به بچه ها نشان می داد و می گفت: «لباس عروسیها»
نامزد داشت...
وقتی به سردخانه رفتم دیدم
«شهناز» ها کنار هم در سردخانه خوابیده اند.
«شهناز حاجی شاه» لباس شیری رنگش را پوشیده بود.»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻 خــنده_ملیح
روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.
شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐
کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
بیسیمچی تماس گرفت و گفت
الو الو..... خر روشن شد......
😂😂😂
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
❣ ازدواج
اوایل جنگ بود. فکر می کردم من که زن هستم، تکلیفم چیست؟ احساس کردم که باید با یک جانباز ازدواج کنم |
به همین خاطر با جانبازی که از هر دو چشم نابینا و از داشتن پا محروم شده بود ازدواج کردم.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مشکل ما اینه
که بعضی از حرف ها را
نه میشه گفت نه میشه نگفت
باید آنها را
در یک بغض و نم اشکی
بروز داد.
دل های مستعد، خواهند گرفت
#استاد_حسن_عباسی
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻از وصیت نامه شهید:
#شهید_ابراهیم_اسکندری
بعد از شهادتم چشمانم را باز کنید تا کوردلان بدانند که ابراهیم با چشمهای باز راه خود را انتخاب کرد و دل از این دنیا کند و بسوی پروردگار پرواز کرد.
دست هایم را باز کنید تا کوردلان بدانند که ابراهیم برای [امتیاز] به جبهه نرفته است بلکه عاشق خداوند بوده است.
به مردم باغملک خواهشی دارم که شهیدان را فراموش نکند و راه آنها را ادامه دهند و امام را تنها نگذارند. امام این پدر همه ما را فراموش نکنید و از دستورهای او سرپیچی نکنید.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#شهادت می دهند
اما به "اهل درد"
نه بی خیال ها
فقط دم زدن از #شهدا
افتخار نیست
باید
زندگیمان،
حرفمان،
نگاهمان،
لقمه هایمان
و رفاقتمان
بوی شهدا را بدهد
عطر بندگی خالص برای #خدا
سرباز خدا که شدی
#شهیدی!!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
❣همیشه لباس کهنه میپوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانشآموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه داییاش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت. مادر عباس، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو را نشانش داد. گفت عباس میگوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد.
#شهید_عباس_بابایی
شیر خروشان آسمان
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید #امیر_امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
کیهان فرهنگی
به نقل از کتاب وصال،
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ توسل
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#یادش_بخیر
یادش بخیر زمان جنگ
زیارت عاشورا ها و دعاهای کمیل غوغایی بود.
توی دلها پر بود از یاد خدا
تلنگری کافی بود تا دلها به جنبش آید و
اشک ها جاری شود
و حسرت های عقب افتادن از شهدا سر باز کند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻 اعتراف نامه و قانوننامه
شهید سید مجتبی علمدار
🔻 قانون اول:
بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و
به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.
تاریخ اجراء 4/5/69
🔻 قانون دوم:
پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم.
حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .
تاریخ اجراء 11/5/69
🔻 قانون سوم:
خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.
تاریخ اجراء 26/5/69
🔻 قانون چهارم:
خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .
تاریخ اجراء 16/6/69
🔻 قانون پنجم:
خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.
تاریخ اجراء 13/7/69
🔻 قانون ششم:
حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.
تاریخ اجراء 18/8/69
🔻 قانون هفتم:
حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.
تاریخ اجراء 30/9/69
🔻 قانون هشتم:
هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .
تاریخ اجراء 19/11/69
🔻 قانون نهم:
در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .
تاریخ اجراء 14/1/70
🔻 قانون دهم:
در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.
تاریخ اجراء 15/3/70
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ آمده بود بیمارستان،
کپسول اکسیژن می خواست؛
امانت، برای مادر مریضش.
سرباز بخش را صدا زدم، کپسول را ببرد؛نگذاشت!
هر چه گفتم:
«امیر،شما اجازه بفرمایید.؛
قبول نکرد!، خودش برداشت...»
گفت:
«نه! خودم می برم، برای مادرمه.»
خاطره از امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ (جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣بهش گفتم:
«توی راه که بر میگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت:
«من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛
برداشتمشان تا چیزهایی که میخواستم، برایش بنویسم،
یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»
جاخوردم،
نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود! گفتم:
«مگه چی شده؟!»
گفت:
«اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.»
گفتم:
«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت:
«نه!!.»
خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ذکر شهید محمد شهسواری
در کلام حاج قاسم سلیمانی
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ مرغابی امام زمان( عج)
از شهید یوسف قربانی پرسیدن غواص یعنی چه؟
گفت: مرغابی امام زمان(عج)
به یاد همه غواصان دریا دل
سه صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ در گوشه ای از دفتر خاطراتت شعر زيبای حافظ را به خط خوش نوشته بودی، يادت آمد: آذر ماه 1364
روز مرگم نفسی وعده ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
من كه خبر نداشتم پدرت آن را چون جان شيرين نگهش داشته بود و به من نشان داد.
شايد اگر خودم نديده بودم باور نمی كردم تو به جای عبارت « فارغ و آزاد» با خط خود نوشته بودی
«خرم و دلشاد»
حالا شعر حافظ اندكی تغيير كرده بود
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تابلحد خرم و دلشاد ببر
بسیجی شهید
«محمد رضا حقیقی»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ عدد «یک» در جبهه عجب اکسیری بود:
یک خدا،
یک هدف،
یک وسیله،
یک سلیقه،
یک شکل،
یک رنگ لباس،
یک قبله،
یک غذا،
یک دل،
یک فرمانده،
یک صف،
یک حرکت.
یادش به خیر......
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید ۱۶ ساله پیدا شد که گناهان هر
روزش را در آن یادداشت می کرد،
گناهان یک روز او این ها بود:
1- سجده نماز ظهر طولانی نبود
2- زیاد خندیدم
3- هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
براستی! ما چقدر از این پسر ۱۶ ساله کوچکتیرم...؟
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣