eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
#گمنامے یعنی درد... دردے شیرین... یعنے با #عشق یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے معشوقت گذشتے... یعنی فقط #خدا را دیدی و رضای او را خواستی نه تعریف و تمجید مردم را. گمنامی یعنی ڪلے #آرزو ... ڪه #رها کنی... اے کاش همه ے ما #گمنام باشیم @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
💞 👈 💞برای عـروسی اش علاوه بر میهمانان ،یڪ دعوت برای (ع) نوشته بود ڪه فـرستـادش مشهـد، 💞یڪ هم برای (عج ) ڪه انداخت تو مسجـد جمڪران...، 💞یک دعـوت هم برای (س) و حضرت معصومه (س) مینویسـد و به ضریح حضرت معصومه می اندازد. 💞شب حضـرت زهــرا (س) را در میبیند ڪه به عـروسی اش آمده ،شهید ردانی پور به ایشان می گوید: خـانـم جـان قصد مـزاحمـت نداشتم ،فقط می خواستم احتــرام ڪنم. 💞حضرت زهرا (س) می دهند؛ چـرا باید دعـوت شما رو رد کنیم...؟ مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نباشیم به ڪجا برویم...؟ 💞شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبـح نخـوابیـد ،نمـاز می خواند، دعـا می ڪرد، گریه می کرد، میگفت من شهیـد می شوم. 💞دوستش گفته بود ایـن همه گـریه و زاری میڪنی، میگی می خـوام شهیـد بشم ؟ 💞جواب داد؛ میخـوام (س) بشم، خانمـم سیـده، میخوام اون دنیـا به حضرت زهـرا (س) باشم، شاید خانم به صـورتـم نگاه ڪنه؟... 💞امام خطبه را خواند. مصطفی گفت: آقا ما را نصیحـت ڪنید. امام (ره) به عـروس نگاهی کرد و گفت: از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد. 💞تازه سه روز از عـروسی اش گذشته بود که دسـت زنش را گذاشت تو دست مـادر، سرش را انداخت پایین و گفت دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی 🍁بعـد هم آرام و بی صـدا رفت منطقـه. بـدون عمـامـه، بدون سمـت، مثل یک بسیجـی، اول ستـون راهی عملیـات شد...و برای همیشه پــر ڪشید همان طور که کرده بود، پیڪر پاڪش هـرگـز پیـدا نشد.... شادی روح امام شهدا و شهدا
🔸چند روایت کوتاه از زندگی شهید محمود مظاهری 🌼 |یکی از آشناها که اتفاقاً از مأمورین رژیم شاه بود، اومد خونه‌مون. محمود رو صدا زدم و بهش گفتم: این آقا مأمور رژیمه؛ مراقبِ حرف‌زدنت باش... بی‌اعتنا به حرفام رفت پیششون. بابام پرسید: محمود کجا بودی؟ گفت: رفتم تظاهرات! تیراندازی شد؛ منم فرار کردم. مأمور رژیم گفت: اومدم بگم خیال نکنی من یه مأمورم و اگه دستگیر شدی کاری برات انجام میدم، نه! اصلا از این صحبت‌ها نیست. محمود هم رو به رویش ایستاد و با شجاعت گفت: ما هدفمون بالاتر از این حرفاست؛ خدا با ماست و دلمون نمی‌خواد آدمایی مثل شما کمکمون کنید. 🌼 |داشتم قرآن می‌خوندم، که چشمم خورد به برگه‌ی لای قرآن. محمود روی برگه نوشته بود: دوست دارم شهید بشم و در رکاب امام زمان (عج) باشم... بالاخره هم به آرزوش رسید... 🌼 |مادرم می‌گفت: می‌ترسم! دشمن به مردم رحم نمی‌کنه. محمود خندید و گفت: اگه ما کردستان نریم بخاطر خطرناک بودنش، یه جوون دیگه میره؛ اون جوون مادر نداره تا براش دلتنگ بشه؟ مادرم اشکاش رو پاک کرد. محمود ادامه داد: خودت دوست داشتی مثل مادرِ حُر جوونت رو بفرستی جبهه، مگه یادت رفته؟ محمود با صحبت‌هاش همه‌مون رو راضی کرد و رفت جبهه... 🌼 |سر مزار محمود گریه می‌کردم، که یهو خانومی اومد و بهم گفت: چرا گریه می‌کنی؟ منم شهید دادم. مگه پسرت رو از ته دل نفرستادی؟ هر چه گشتم دیگه ندیدمش. حتی دخترم که کنارم بود، هم می‌گفت: اون خانوم رو ندیده... منبع: نویدشاهد " بنیاد شهید و امور ایثارگران" نکته : به یقین شهادت را به بها دهند ، نه به بهانه و شهادت مزد شهید گونه زیستن است . ای برادر یا خواهر عزیزی که در این زمان می خواهی به قدر و قیمت خود پی ببری ، قدر و قیمت انسان بهشت نیست ؛ بلکه رضایت پروردگار عالم است از تو . پس یا علی گویان به ریسمان الهی چنگ زنیم تا خداوند ما را به بهشتِ رضایت خود در آورد . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2