eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
به من زنگ زدند و گفتند: دکتر گفته موتورت رو سوار کامیون کن و بیا خوزستان که الآن لازمت داریم. من قبل از انقلاب قهرمان موتورسواری ایران بودم و به برادرم که هم‌رزم دکتر چمران بود، گفته بودم که در صورت نیاز حاضرم با موتورم که یک تریل ۴۰۰ بود، به جبهه بیایم. رسیدم به خوزستان و به ستاد عملیاتی در اهواز رفتم و پس از این‌که حکمم زده شد و مسلح شدم، به محور طرّاح که دکتر دو طرف آن را آب انداخته بود و تانک‌های عراقی در میان آب‌ها گیر افتاده بودند، رفتم. وقتی به دکتر ملحق شدم، متوجه تعدادی موتورسوار شدم که آن‌جا بودند. ۷_۸ نفر بودند که سرشان را کاملا تیغ انداخته بودند. وقتی دقت کردم، دیدم چند نفری از آنان را می‌شناسم. تعجب کردم که این‌ها این‌جا چه می‌کنند. چند نفر از آن‌ها خلاف‌کار بودند. به دکتر گفتم: آقای دکتر، این‌ها رو چرا به این‌جا آوردین؟ دکتر گفت: این جنگ مال همه‌ است. باید همه بیان کمک کنن. نمی‌تونیم فقط به یه قشر خاص فکر کنیم یا بنشینیم این و اونو گزینش کنیم، این‌ها از پس کارهایی برمی‌آن که بقیه فکرشو هم نمی‌تونن بکنن. گفتم: اما بعضی از این‌ها خلافکارن و من حتی خلاف‌هاشونو هم می‌دونم. گفت: خیلی خوب، من دیشب این‌ها رو طوری ساختم که همه رفتن حمام، کله‌ها را تیغ انداختن، غسل و توبه کردن و فقط برای شهادت می‌خوان خدمت کنن. در اوج جنگ و آتش و محاصره فقط آن‌ها بودند که داوطلب شدند آذوقه و مهمات یا سوخت را بردارند و ببرند به آن‌هایی که باید، برسانند. در واقع اگر آن‌ها نبودند، هیچ‌کس جراتش را نداشت که از اول جاده‌ی سوسنگرد تا انشعاب ‌های مختلف رود کرخه و تا پایین دهلاویه و تپه‌های آن، سوار موتور شود و آرپی‌جی‌زن‌ها را بردارد، ببرد جلو و بزنند به دل تانک‌هایی که داشتند جلو می‌آمدند. کسانی که توی شهر انگشت‌نما بودند و اگر جایی جمع می‌شدند، حتما با آن‌ها برخورد می‌شد، کارشان به جایی رسید که از همه‌ی ما جلو زدند. بیشترشان شهید شدند و بعضی از آن‌ها با همت دکتر، جذب سپاه شدند. البته ناگفته نماند، بعضی از آن‌ها هم نتوانستند تحمل کنند و برگشتند. به نقل از اسماعیل شاه‌حسینی، کتاب چمران مظلوم بود @defae_moghadas2
❣دانشجوی پزشکی بود, اما تمام و کمال در خدمت انقلاب. چه بسیار مجروحین انقلاب را که مخفیانه در خانه های مخفی درمان نکرد. پرونده قطوری در ساواک داشت, چند بار هم طعم شکنجه های ساواک را چشید. می گفت:در شکنجه گاه ساواک, زیر ناخنم سوزن فرو کردند و زیر ان اتش گرفتند. سوختم اما کلامی نگفتم. ناخنم را کشیدند سکوت کردم. شروع کردند با کابل و سیم شلاق زدن باز چیزی نشنیدند. تیمسار پهلوان مهره کثیف شاه, شخصا در باز جویی حاضر شد. گفت کار بیهوده می کنید. می خواهید با مشت سندان اهنی را خرد کنید! 🌷زره پوش جلو بیمارستان سعدی ایستاده بود. رفتم ببینم چه خبر است, چند سرباز مرا گرفتند و به زور سوار ماشین کردند. خبر به دکتر فقیهی رسید. به سمت ماشین دوید. اسلحه به سمتش گرفتند. سینه اش را چاک داد, لوله اسلحه فرمانده را روی سینه اش گذاشت و گفت اگر شیر اسلام خورده ای بزن! فرمانده خجالت کشید, من را ازاد کرد و با دکتر راهی! 🌷 ابراهیم یک بلند گو دستی داشت که با ان شعار می داد. یک روز بالای خوابگاه رزیدنت ها ایستاده و مرگ بر شاه می گفت. افسر هر چه فریاد زد, تیرهوایی شلیک کرد حریف ابراهیم نشد.دست اخر گفت:دکتر اصلا هم مرگ بر تو, هم مرگ بر شاه بس کن دیگه! دکتر خندت اش گرفت,اما همچنان فریاد می زد مرگ بر شاه! 🌷🌾🌷 هدیه به شهید دکتر سید محمد ابراهیم فقیهی صلوات @defae_moghadas2
. ❣خدایا‌ مرا بسوزان استخوان‌هایم‌ را خرد ڪن خاڪسترم را به باد بسپار ولے لحظه‌ای مرا از خود وامسپار..؛))✨ 🌿 @defae_moghadas2
❣یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های محمدحسین سواد و تجربه در اکثر زمینه‌ها بود. به خصوص در بحث زناشویی و ازدواج. وقتی برای متاهل‌ها در مورد مسائل زناشویی صحبت می‌کرد، همه ساکت به حرف‌های محمدحسین گوش می‌کردند حتی کسانی که بیست سال از ازدواجشان می‌گذشت! در زندگی خانوادگی هر کسی امکان اختلاف و دعوا وجود دارد. من با همسرم برای یکسری مسائل به اختلاف رسیدیم، طوری که همسرم قهر کرد و به خانه پدری‌اش رفت. به این نتیجه رسیدیم که جدایی تنها راه حل زندگی ماست. به همین خاطر بعد از پایان ساعات کاری به خانه نمی‌رفتم. در محل کار استراحت می‌کردم. بعضی از روزها خیلی دیر می‌رفتم خانه. محمدحسین کنجکاو شد. چند باری پرسید که چرا اینقدر اعصابت خورده؟ تا دیر وقت در محل کار هستی؟ من چیزی نگفتم. سعی کردم که با خبر نشود. بالاخره با اصرار او قضیه را تعریف کردم. بلافاصله گفت بلند شو بریم! گفتم کجا؟ گفت: بریم سراغ خانواده‌ی خانمت. خلاصه با اصرار محمدحسین رفتیم. توی مسیر خیلی با من صحبت کرد. رفتیم منزل خودش و خانمش را هم آورد. بعد رفتیم منزل پدر خانمم. محمدحسین و خانمش رفتند با مادر خانمم و همسرم صحبت کردند. خانمم راضی شد برگردد. وقتی سوار ماشین شدیم فکر کردم ما را می‌برد منزل! مستقیم رفت جلوی یک گل‌فروشی نگه داشت. از طرف من از خانمم عذرخواهی کرد و رفتیم و یک دسته گل گرفت و به من داد که به همسرم تقدیم کنم. در مسیر برگشت به خانه، خیلی صحبت کرد، هر دوی ما را نصیحت کرد. یک جمله به من و یک جمله به خانمم می‌گفت. محمدحسین به ظاهر خودش را کوچک کرد اما در عمل خودش را بزرگ کرد. یک زندگی که در حال متلاشی شدن بود را نجات داد. این لطف محمدحسین ماندگار شد. 🌹شهید: محمدحسین بشیری تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۴/۲۹ محل تولد: همدان تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۸/۲۲ محل شهادت: حلب سوریه محل دفن: گلزار شهدای همدان @defae_moghadas2
❣توی باشگاه، یکی از بچه ها خیلی اهل دعوا و اذیت کردن بود. همه ی بچه ها از دست او شاکی بودند. تا اینکه یک بار حین تعویض لباس، یک دفعه از جیبش یک پاکت سیگار روی زمین افتاد! همه ی ما منتظر برخورد خشونت آمیز استاد مجید بودیم. خوشحال از اینکه بالاخره یک سوتی بزرگی دست استاد دارد و همین می توانست ما را از شر این هم باشگاهی شرور نجات بدهد! استاد مجید آنجا هیچ واکنشی نشان نداد. توی خلوت، با او چند جلسه صحبت کرد. تمام مشکلات بچه ها با آن بنده خدا حل شد. نفس مسیحایی استاد بار دیگر کار خودش را کرد. 🌹شهید: مجید صانعی تاریخ تولد: ۱۳۵۸/۳/۲۸ محل تولد: همدان تاریخ شهادت: ۱۳۹۴۷/۲۳ محل شهادت: حلب سوریه نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو محل مزار: گلزار شهدای همدان @defae_moghadas2
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد. قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود. یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند‌. به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژه‌ای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد. 🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قهرمان جنگ، ابر مرد ارتش ایران امیر سرتیپ غضنفر آذرفر به یاران شهیدش پیوست. ▫️امیر سرتیپ غضنفر آذرفر که به یکی از اسطوره های ارتش مشهور است به همراه لشکر ۶۴ ارومیه در شرایطی عملیات کربلای۷ را در اسفندماه ۱۳۶۵ به پیروزی رساند که منطقه حاج عمران در شمالغرب کشور علاوه بر مواضع دفاعی مستحکم دشمن دارای زمستانهای سخت همراه با کولاک و سرمای کشنده است که ارتفاع برف در این منطقه به چند متر می رسد، رزمندگان ارتش توانستند طی یک نبرد سخت ارتفاع ۱۹-۲۵ را در این عملیات به تصرف کامل خود درآورند، بعدها فرمانده ارتش بعثی که در در منطقه حاج عمران از ارتش ایران شکست خورده بود به دیدار امیر رفته و به او گفت: من افتخار میکنم که از لشکری شکست خوردم که تو فرمانده اش بودی! @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣همین یک دقیقه کلیپ کافی هست برای اینکه متوجه بشید تیمسار آذرفر چه شخصیت بزرگ و کم‌نظیری داشت! 🖤روحش شاد @defae_moghadas2
❣به دخترش گفته بود اگه یه گره بزرگ به کارت افتاد ببر در خونه حضرت زهـــرا سلام‌الله‌علیها تا او گره رو وا کنه ...! اگه هم گره ها و مشکلات کوچیک داشتید ؛ دست به دامن شهیدا بشید...! @defae_moghadas2
31.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دوکوهه تو بیا با دل من حرف بزن با نوای حاج صادق آهنگران مرثیه‌ای دلنشین در فراق دوستانی که دیگر در كنارمان نیستند... التماس دعا
❣مادر شهید: بچه‌هایم همگی قانع بودند و درخواست‌های زیادی از پدرشان نمی‌کردند. هیچ‌وقت ندیدم که یکی‌شان از پدرشان یا از من چیزی بخواهد که در توانمان نباشد. خودم هم همین‌طور بودم. حاجی همیشه می‌گفت: خانوم، شما خودت قانعی. برای همین، بچه‌ها هم به شما نگاه کردن و این‌طور قناعت می‌کنن. @defae_moghadas2
عملیات خیبر، با آن اوضاع سخت، در منطقه‌ای که عراق فکرش را نمی‌کرد که ما به آن فکر کنیم، شروع شد. طرح عملیات، این بود که جاده‌ی اصلی طلائیه باز بشود و بتوانیم به خط مهمات برسانیم. در واقع جزایر مجنون بشود نقطه‌ی شروعی برای عملیات؛ که نشد؛ یعنی همه‌ی حسابی که برای رساندن تدارکات به جلو و حتی انتقال مجروحین از روی جاده‌ی خشکی کرده بودیم، اشتباه از آب درآمد. بچه‌ها، روی آب و در ساحل مجنون درگیر بودند و پشت سر هم خبر شهادت فرمانده‌گردان‌ها و مسئول‌دسته‌ها را پشت بیسیم می‌گفتند. مهدی هم نشسته بود پای بیسیم، و یکی یکی خبرها را می‌شنید. معاون‌ها را به جایشان می‌گذاشت، و آن‌ها هم شهید می‌شدند. توی چنین وضعی، روحیه‌ی بقیه‌ی بچه‌ها هم دست کمی از مهدی نداشت. دوباره مهدی جمع‌شان کرد در سوله‌ی بتنی که عراقی‌ها روی پَد اصلی جزیره ساخته بودند و حالا دست بچه‌های ما بود. جو یأس و نومیدی را که در شروع آن جلسه حاکم بود، یادم هست. زین‌الدین، آیات ۲۱۳ و ۲۱۴ سوره‌ی بقره را خواند. آیه‌ها، درباره‌ی سختی‌هایی بود که پیامبر و اصحاب، در یکی از جنگ‌ها کشیده بودند و شکی که در دل بعضی از اصحاب افتاده بود. آخر آیه‌ها، وعده‌ی نصرت الهی بود برای مومنین، و بعد از تحمل فشارها. جلسه که تمام شد، آن فضای دلگیر تبدیل شده بود به احساس شور و شوقی که توی صورت تک‌تک‌مان معلوم بود. بعضی‌ها، سرشان پایین بود و گریه می‌کردند. بعد از جلسه، هیچ‌کس نیامد سراغ مهدی تا از مشکلاتش حرفی بزند. 📚به نقل از کتاب تو که آن بالا نشستی @defae_moghadas2
❣سعی کنيد که يکی از افرادی باشيد که هميشه سعی در زمينه سازی برای ظهور صاحب الامر عجل‌الله فرجه دارند و بکوشيد اول خود و بعد جامعه را پاک سازی کنيد و دعا کنيد که اين انقلاب به انقلاب جهانی آقا امام زمان عليه السلام متصل شود. پس اگر ميخواهيد دعاهايتان مستجاب شود به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازيد. @defae_moghadas2
❣اگــر دو چیـز را رعـایت بکـنی خـدا شهــادت را نصیبت می کند. 👈 پـُـرتلاش باش و مخلــص این دو تـا را درسـت انجـام بدی خـدا شهادت را هم نصیبت می کند. 🌷 شهـید حـسن باقــری @defae_moghadas2
❣خدایا به حق امام کاظم (ع) توفیق کظم غیظ در لحظات سخت امتحان را به همه ما عطا بفرما شهادت باب الحوائج امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد🖤 @defae_moghadas2
❣خيـلی عصبـانی بود؛ سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضان آمده بود و او بی سروصدا گفته بود:«هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری اش بامن.» ولی يك هفته نشده، خبر به گوش سرلشكر ناجی رسيد.او هم سرضرب خودش رو رسانده بود. دستور داده بود همه‌ سربازها به خط شوند و بعد يكی يک ليوان آب به خوردشان داده بود كه: «سربازها را چه به روزه گرفتن!» 🔸 حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت؛ برگشته بود آشپزخانه. ابراهيم هم با چند نفر ديگه، كف آشپزخونه رو تميز شستند و با روغن، موزاييك‌ها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خدا خدا كردند سرلشكر ناجی یه سر بیاد آشپزخونه. اتفاقا ناجی اومد و جلوی درگاه ايستاد؛ نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشت داخل؛ تا ته آشپزخونه چنان رو زمین كشيده شد كه مستقیم كارش به بيمارستان كشيد. پای سرلشكر شكسته بود و می بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. 😊 بچه‌ها هم با خيال راحت تا آخـر مـاه رمضان روزه گرفتند. 📚 برگرفته از کتاب: « يادگاران ۲ »شهيد همت بقلم مريم برادران/ نشر روایت فتح @defae_moghadas2
شب از ماموریت برمی گشتند، گفت: حالا که این جا هستیم، برویم و به مادر شهید سربزنیم. وقتی دید چراغ خانه خاموش است، شب را در سپاه شهرماهان خوابید تا صبح زود خودش را به مادر شهید برساند. @defae_moghadas2
ما در زمانی بودیم که فساد و بیهودگی و ارزشهای کاذب همه جا را فراگرفته بود و زمانی بودیم که نمی‌دانستیم که چه هستیم؟! از کجا آمده‌ایم؟! به کجا می‌رویم؟! و مخصوصا نمی‌دانستیم سعادت ما در چیست؟ در این زمان شخصی به نام امام خمینی ما را بیدار کرد و ارزشهای واقعی را جایگزین ارزشهای کاذب کرد. و تحولاتی شگرف در جامعه بوجود آورد. پس درپی این تحولات عده‌ای که منافعشان در خطر افتاده بود خواستند و می‌خواهند که این انقلاب را نابود کنند. پس وظیفه شرعی و عقلی من و توست که از آن پاسداری کنیم. (مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِی فَقَدَ مَنْ‌وَجَدَك... آن‌کس که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن کس که تو را يافته، چه‌ ندارد؟) قسمتی از دعای عرفه «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سید غلامرضا نصرالله پور تاریخ تولد: ۱۳۴۳ محل تولد: بهبهان تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ محل شهادت: شیب میسان نام عملیات: پدافندی والفجر مقدماتی محل مزار: گلزار شهدای بهبهان @defae_moghadas2
❣پدر و مادر مهربانم می‌دانم که دوری از فرزند چقدر مشکل می‌باشد. ولی شما باید بدانید که نجات اسلام بالاتر از همه چیز حتی جان من است و من می‌خواهم با شهید شدنم دین خود را به اسلام ادا کنم و از شما می‌خواهم که برای شهید شدن من گریه نکنید. چون شهید شدن گریه ندارد. بلکه شکست اسلام گریه دارد و ما باید مواظب باشیم اسلام شکست نخورد و از شهید شدن من ناراحت نشوید زیرا من سعادت خود را در شهادت دیدم و به دنبالش رفتم. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سید عبدالصاحب امیر بلادی تاریخ تولد: ۱۳۴۴ محل تولد: بهبهان تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ محل شهادت: شیب میسان نام عملیات: والفجر مقدماتی محل مزار: گلزار شهدای بهبهان @defae_moghadas2
❣از خانواده‌ام می‌خواهم که اگر ناراحتی و بدی از من دیده‌اید مرا ببخشید و حلال نمایید و افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا شهید شده است. و شاید بعداز عملیات برگشتم و بتوانم خوبی های شما را جبران نمایم. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سید قاسم پولادرگ تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۷/۱۳ محل تولد: بهبهان تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۸ محل شهادت: شیب نیسان نام عملیات: والفجر مقدماتی محل مزار: گلزار شهدای بهبهان @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«نور نبوت» چهل ساله بود و در غار حرا مشغول عبادت بود که درهای آسمان باز شد و جبریل امین از آسمان فرود آمد و بر او نازل شد و دست او را گرفت و گفت: ای محمد بخوان! گفت: خواندن نمی‌دانم چه بخوانم؟ گفت: بخوان بنام پروردگارت که هستی را آفرید! بخوان بنام او که انسان را از خون بسته آفرید! بخوان که پروردگارت از همه گرامی‌تر است! هم او که با قلم تعلیم داد! و آنچه را نمی‌دانست به او آموخت! سپس جبریل هرآنچه می‌بایست بر او نازل کرد و بسوی آسمان رفت. پیامبر از کوه سرازیر شد در حالی که شوق دیدن جاه و جلال و عظمت پروردگار او را مدهوش کرده بود و دچار تب و لرز شده بود و بیشتر ترس از این داشت که قریش او را تکذیب و دیوانه خطاب کنند؛ اما پرودگار اراده کرده بود که قلب او را شجاع و گرامی دارد لذا از کوه که پایین می‌آمد از کنار هر سنگ و درختی که رد می‌شد می‌گفتند السلام علیک یا رسول الله ، وقتی به خانه رسید همسر گرامی‌اش حضرت خدیجه پرسید ای محمد این چه نوری است که در تو نمایان است، گفت نور پیامبری است بگو: لااله الاالله محمد رسول‌الله! خدیجه فوراً شهادت داد و به او ایمان آورد و بعداز او امام علی (ع) هم به او ایمان آورد؛ بعداز آن مأموریت یافت که همه جهان را خداپرست گرداند و از کفر و بت پرستی نجات دهد. مبعث پیامبر نور و رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) برهمه شما عزیزان مبارک باد ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
❣می گفت آدم ها سه دسته اند: ـ خام ـ پخته ـ سوخته. خام ها که هیچ. پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند. سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق. خودش هم سوخته بود در عشق به اباعبدالله ..... @defae_moghadas2
❣هرکس به مدار مغناطیسی علی‌ابن‌ابیطالب نزدیکتر شد، این مدار بر او اثر می‌گذارد او کمیل ابن زیاد می شود او ابوذر غفاری می‌ شود او سلمان می‌ شود... ♥️ @defae_moghadas2
❣خدایا می‌دانم که کم‌کاری از من است. خدایا می‌دانم که من بی‌توجهم. خدایا می‌دانم که من بی‌همّتم. خدایا می‌دانم که من قلب امام زمان را رنجانده‌ام. امّا خود می‌گویی که به سمت من بازآیید. آمده‌ام خدا کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. به من هم مثل شهدا شیوه گذراندن این فانی و محل گذر را بیاموز. به من هم معرفت امام زمانم را عنایت فرما... @defae_moghadas2
❣وقتی تو کار بهمون فشار می‌اومد یا خسته می‌شدیم، بهمون می‌گفت:ثواب کار رو هدیه کنید به یکی از اهل بیت(ع)؛ اونوقت خستگی بهتون غلبه نمیکنه و شما بهش غلبه می‌کنید. @defae_moghadas2
❣‏«از دامنِ زن، مرد به معراج می‌رود» یعنی این ...☝️ @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اروند هرچیزی را با خودش می‌برد، حتی دل را ... پس دلت را به او بسپار 🕊شادی ارواح طیبه شهداء صلوات🌹