eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
841 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
سردار شهید، علی بهزادی @defae_moghadas2
🐚💠🐚💠🐚💠🐚💠 🍃قبل از عملیات كربلاي 5 بود كه به منزل شهید بهزادي آمدم ، از در خانه بیرون آمد دیدم که لباس رزم پوشیده و قصد رفتن به منطقه دارد. 🍂 به او گفتم: کجا می خوای بری؟ گفت: می خوام بروم منطقه. حاج اسماعیل منتظر منه 1.(حاج اسماعیل فرجوانی فرمانده گردان کربلا در عملیات کربلای4 شهید شده بود و پیکر پاکش در میدان کارزار مانده بود). 🍃 آن روز جمله دیگری هم گفت: "در شلمچه (کربلای5) خیلی ها شهید می شوند و ما با عراقی ها می جنگیم و آخرش پیروزی با ماست. کلماتش دائما در گوشم طنین انداز است. شهید علی بهزادی ، اشتباه کسی رو مستقیماً تذکر نمی داد. 🍂 بلکه می گفت: رامین این کار رو نکن و منظورش کسی دیگر بود. و اگر هم می خواست امر به معروف کند باز به همین طریق عمل می کرد. بقول معروف به در می زد که دیوار بفهمد. رامین دریاییان گردان کربلا کانال حماسه جنوب -شهدا @defae_moghadas2 🐚💠🐚💠🐚💠🐚💠🐚💠🐚
☕🌹 😊 صبحتون به زیبایی دلهاتون نبینه روزگار اخم و غم هاتون🌹 یه روز زیبا، یه آغاز پر انرژی و یه دنیا خوشبختی✨ آرزو دارم براتون🌹🙏
❣ 🔻 خاطرات کوتاه 🔅 تکلیف شانزده سالش بود. گفتم برادر هات که جبهه هستن, تو دیگه نرو, بمان و درست را بخوان! چنان عصبانی شد که تا قبل از ان ندیده بودم. گفت:انها تکلیف خودشان را انجام می دهند, من هم تکلیف خودم را و الان تکلیف من بنا به فرمان امام جبهه است,نه درس خواندن! کربلای ۸ بود که شهید شد. هدیه به شهید غلامحسین دانشمندی صلوات @defae_moghadas2
🍃🌸 آنجا که #شهيدان همگي شاهد #عشقند جوشيدن #خون_شهدا را مبر از #ياد.. @defae_moghadas2
🍃🌸 دوستان مبادا در رختخواب ذلت بمیرید ، برادران حسین وار ، و خواهران زینب وار ، راهم را با عزم و اراده ، و ایمان مستحکم و با توکل به باریتعالی ادامه دهید ... نام و نام خانوادگی : عباس سعیداوی🕊🌹 تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۳/۱۳ تاریخ شهادت : ۱۳۴۸/۱۰/۱۰ عملیات : خیبر @defae_moghadas2
🌹شهید سید مرتضی آوینی🌹 خوشا آنانکه #مــردانـه می میرند و تو ای عزیز! خوب میدانی که تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند... #شهید_محمد_کیهانی🕊🌹 #شهید_عباس_کردانی🕊🌹 #شهید_علی_محمد_قربانی🕊🌹 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔻 من با تو هستم1⃣3⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان با بچه ها هم خیلی شوخی می کرد و سربه سرشان می گذاشت. به یکی از بچه ها که اسمش مریم بود، با زبان بچگانه مرتب می گفت: «بی بی میم ..... بی بی میم ...» و با او شوخی می کرد. بهش گفتم: «سید جمشید آنقدر ادا در آوردی و گفتی بی بی میم که دیگه توی حرف زدن عادی ات هم حرف «ر» را اصلا تلفظ نمی کنی.» بعضی ها فکر می کند کسانی که به جبهه می رفتند، و شهید می شدند. آدم های خشنی بودند که از دنیا بریده بودند و عشق و علاقه ای به زندگی نداشتند، ولی این طور نبود. او طبق فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در امور اخروی و وظایف شرعی آن چنان بود که گویی آخرین روز زندگی اش است و در امور دنیا بی هم به گونه ای بود که انگار همیشه زنده است. با عشق و علاقه زندگی می کرد، خانه اش را می ساخت، بنایی می کرد، تا روز آخر حساب و کتاب ساخت خانه را دقیق انجام می داد و باذوق و شوق زندگی می کرد و هیچ گاه انگیزه اش برای کارهای دنیایی اش کم نشده، حتی وقتی که انتظار می کشید. برای شهادت زهرا از نه ماهگی راه افتاد و خیلی زود زبان باز کرد و بانمک بود. سید جمشید به شدت شیفته ی او بود. هر جا که میرفت زهرا هم ترک موتورش بود و او را با خودش به این طرف و آن طرف می برد. بعضی وقت ها هم سه تایی سوار موتور میشدیم و می رفتیم مسجد یا در مراسم مذهبی شرکت می کردیم. وقتی که خانه بود زهرا حتما در کنارش می خوابید. بعضی اوقات او را می خواباند روی سینه اش و می گفت: «دوست دارم صدای قلب من و او یکی بشه.» بعضی وقتها هم زهرا را می گذاشت روی دوشش و دور باغچه می چرخید و نوحه می خواند و زهرا آن بالا سینه می زد. بیشتر نوحه ی کربلا کربلا ما داریم می آییم...» را می خواند اما این را هم اضافه کرده بود «زهرا و مرتضی... ها دادیم.» مرتضی بچه ی خواهرش بود که تقریبا هم سن زهرا بود.یک بار که خوابش می آمد زهرا بهانه گرفت که باید برایم نوحه بخوانی. او هم زهرا را گذاشت روی سینه اش و خواب آلوده شروع کرد به خواندن نوحه. کمی می خواند، چرتی میزد و دوباره ادامه می داد.حواسش نبود و نوحه را طبق معمول می خواند یعنی مرتضی و زهرایش را نمی گفت. زهرا گفت: بابا! این جوری نه... درست بخون!» سید جمشید گفت: «خب بابا! دارم میخونم.» زهرا گفت: «پس چرا زهرا و مرتضاش رو نگفتی؟!» سید جمشید خوابش را فراموش کرد و نشست و شروع کرد به خواندن زهرا و مرتضی ها دادیم... کربلا کربلا ما داریم میاییم.» و زهرا هم با لبخندی نمکین نگاهش می کرد و سینه می زد. بچه های هم سن و سال زهرا، در خانواده ی ما همگی پسر بودند و زهرا هم بازی دختر نداشت. شاید به همین خاطر اصلا اهل خاله بازی و عروسک نبود و بیشتر به بازی های پسرانه مثل کشتی و تفنگ بازی علاقه داشت. به پدرش می گفت: «بابا! من میام این پادگانتون رو با تفنگم خراب می کنم. چرا این قدر میری پادگان؟» سید جمشید هم از این روحیه ی زهرا خوشش می آمد. با این حرف هایش کیف می کرد و سربه سرش می گذاشت. مرتب با او کشتی می گرفت. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas2http://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
.... آنان ڪہ یڪ عمر مرده اند! ، یڪ لحظہ هم شهید نخواهند شد ... شـہادٺ ، یڪ عمر زندگـے است ، یڪ اتفاق نـیست ... 🕊 🕊☘☘☘☘🕊
صبح یعنی که تماشای غزل چیدنتان🌹🍃 عاشقی چیست به جز لحظه تابیدنتان🌹🍃 #گردان_کربلا #شهدا #صبحتون_شهدایی🌺 @defae_moghadas2
🌺مجید از خوردن دوجور خوراکی در یک وعده غذا پرهیز داشت. مثلاً اگر گوشت و ماست در سفره گذاشته بود، یکی از آنها را کنار می گذاشت و به خوردن دیگری بسنده می کرد 🌺 <<مادر شهید بقایی >>
زنان ما اینگونه اند، خانواده شهیدان حزباوی ، از عشایر عرب آبادان سر سفره غذا بودند که خمپاره دشمن مهمانشان شد و‌خانواده شهید شدند ...به صلابت چهره این مادر بنگر.....سال شصت و‌یک
🌿🌺🕊🌿🌺🕊🌿🌺🕊🌿 روايتي از شهيد عبدالمحمد سالمي : ✍دو نفر از بچه‌هاي ما به نام‌هاي «سيد ناصر سيدنور» و «عبدالمحمد سالمي» كه در خيبر شهيد شدند، در طي همين شناسايي‌ها تا نجف و كربلا ‌رفتند و برگشتند. حتي كنار پل بغداد عكس گرفته بودند و آورده بودند؛ اين شوخي نيست. 🌺🌺🌺 سال‌ها قبل، تلويزيون ما فيلم «ارتش سري» را كه يك سري اقدامات ساده در آن انجام مي‌شد، نشان داد و مردم هم از آن استقبال كردند. اما آن اقدامات در مقابل فعاليت‌هاي شناسايي ما صفر بود و متأسفانه كاري برای معرفي اين فعاليت‌ها نشده است. 🌺🌺🌺 شهيد ناصر سيدنور، اولين كسي بود كه عمليات‌هاي شناسايي برون‌مرزي را در جنگ، راه انداخت و ثابت كرد كه اين كار شدني است. 🌺🌺🌺 اين كارها در زماني كه همه دستگاه‌هاي اطلاعاتي دنيا به عراق كمك مي‌كردند، خيلي ارزشمند بود. اين‌ها مي‌رفتند و هر بار، يكي دو ماه در آن‌جا مي‌ماندند و شناسايي مي‌كردند. بعد از اين اقدامات بود كه بدر و گروه‌هاي ديگر تشكيل شدند.   🌺🌺🌺 ✍  رجزخواني شهيد سالمي صبح يكي از روز‌هاي عمليات، شهيد سالمي را ديدم. گفتم: «بيا برگرديم عقب.» گفت: «فلاني! چرا برگردم عقب؟! سيد نور شهيد شد، برگردم عقب چه كنم؟!» خيلي به سيدنور علاقه داشت. 🌺🌺🌺 شهید عزیز وگرامی سید ناصر نور در شب عملیات زخمی شدند وبنده به همراه برادر یونس شجاعی ایشان را به وسیله قایق موتوری به عقب برده وتا اهواز به همراه ایشان بودم ولی بعلت وضعیت زخمی بودنش به تهران انتقالش دادند ولی متاسفانه بعد از چند روز به برادر شهیدش وهمرزمهای شهیدش پیوست. 🌺🌺🌺 لازم به ذکراست ایشان برای عملیات خیبر به همراه شهید سالمی خیلی زحمت کشیدند. روحش شاد. حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌿🌺🕊🌿🌺🕊🌿🌺🕊🌿
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی‌گیرم سراغی 🌷 رقیه بودن زمان و مکان نمی‌شناسد، هر دخترک یتیمی طلب بابای شهیدش را دارد... 🌴🌾🌷🌴🌾🌷 🏴السلام علیک یا رقیه بنت الحسین🏴
1_30303804.mp3
624.2K
📢 صوت | روضه و نوجه‌خوانی حاج در فراق شهدا و حال و هوای جبهه‌‌ 🌴دوکوهه اَلسَّلام ای خانه ی عشق 💦 دوکوهه" گو تو گردان ها کجایند 🌷مگر نزد شهید کربلایند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔻 من با تو هستم2⃣3⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ✨بعضی مواقع که در خانه تمرین ورزش های رزمی می کرد، زهرا هم می ایستاد و نگاهش می کرد. دنبالش میدوید و حرکاتش را تقلید می کرد.از یک طرف شیفته ی دخترش بود و از طرف دیگر عاشق بچه هایش در جبهه. ✨وقتی مدتی در شهر می ماند، می گفت: «چند روز برم جبهه پیش بچه ها، کمی انرژی بگیرم و برگردم.» آنقدر عشق و علاقه به این بچه ها داشت که قابل توصیف نبود. هیچ وقت نمی گفت نیروهایم. می گفت بچه هایم. طوری می گفت که انگار واقعا بچه هایش هستند. همیشه می گفت: «من یک گردان پسر دارم و یک دختر.» البته بچه های گردانش هم می مردند برایش. ✨ بچه هایش او را سید صدا می کردند. بعضی مواقع می آمدند دم در منزل و می گفتند باسید کار داریم. مادرش به آنها می گفت: «ما چهارتا سید داریم با کدومشون کار دارید؟ ✨سید جمشید به مادرش می گفت: «مامان! تو که میدونی منظورشون با منه، خب چرا این بچه ها رو اذیت می کنی؟» سید به راستی عاشق بچه هایش بود و بچه ها هم شیفته ی او بودند. این عشق و علاقه را یک بار هم از زبان زندایی ام شنیدم که نقل می کرد: یک روز سید جمشید اومد دم خونه مون و با برادر کوچکم کار داشت، یکی از برادرهام در رو باز کرد و اومد به برادر کوچکم گفت: برو دم در، بازهم سید جمشید اومده!... برادر کوچکم که علاقه ی زیادی به سید جمشید داشت از طرز حرف زدن برادرش، خونش به جوش آمد. ✨ خودش را به او رساند و چنان یقه اش را گرفت که داشت خفه اش می کرد. برادر بزرگترم همین طور مات و متحیر مانده بود که چی شده؟! در حالی که یقه اش را فشار میداد، گفت: بار آخرت باشه که اسم سید جمشید رو این طوری به زبان میاری و با این لحن حرف میزنی هان! باید بگی آقا سید جمشید کارت داره... خیلی محترمانه!» همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas2 http://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید شوشتری با دیدن این عکس گفت: عکس عجیبی است. نشسته‌ها پرواز کردند، ولی ما ایستاده‌ها، هنوز هم ایستاده‌ایم! کاشکی من هم توی این عکس، آن روز می‌نشستم، بلکه تا امروز شهید شده بودیم! ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســـــلامی به زیبـــــایی نـــــگاه لبخند شهیـــــدان ســـلام بر عـاشـقـان"شـہـدا ســـــلام صـبـحـتان زیـبا مـثـل لـبـخـنـد زیـبـاے"شـہــدا" #صبحتون_شهدایی @defae_moghadas2
🔴 سلام 👋 دوستان می خوام امروز رو با یه مصاحبه مجازی و تمثیلی شروع کنیم...... اونم با یه شهید با حال و خوش اخلاق و دوست داشتنی بذاریم خودش، خودش رو معرفی کنه 👇👇
❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 🕊قرار عاشقی 🕊 سلام✋ بر شما دوستان با حال و همیشه همراه می خوام مژده😊 بدم که امروز مهمان یه شهید بسیار با حال هستیم که تو رفتارش یه حلاوت خاصی موج می زنه. کاشکی تو دوران جنگ💣 و جبهه کنارش بودید و از نزدیک درکش می کردید. خب چه میشه کرد حالا می تونیم پای کلامش بشینیم و در حد وسعمون فیضش رو ببریم. @defae_moghadas2 ❣❣❣
اینم عکس خوشگلش 👈 آقا محمدرضای آزادی از شهدای عملیات بدر 😍
❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 🎤 خب، محمدرضا جان بسم الله کن و خودت رو معرفی کن. فقط برای رفتن عجله 🏃نکن خواهشن 😄 ❣ خب طبق معمول خودت بریدی و دوختی و رفت. 😉 من 💠 محمد رضا آزادی💠 هستم. فرزند هادی که 22 اسفند 63 تو عملیات بدر و در جزیره 🚣مجنون به آرزوم که شهادت 🕊باشه رسیدم. قسمت همگی بشه بهترین مردن ها. بما که خیلی چسبید. 😊😍 🎤 خب! گوارای وجود. 👇👇👇
❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 🎤 اجازه بده همین اول کار نری تو شکسته نفسی و این حرفا. نسل جوون عزیزمون 👬می خوان همه چی رو بدونن از زندگی یه جوون موفق زمان جنگ. حالا دیگه تکلیف داری همه چی رو بگی. ❣ عجب ما رو گیر انداختی، باشه، رو چشمم. هر چند برام خیلی سخته 😔 @defae_moghadas2 ❣❣❣
❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣ راستش اصلیت ما آبادانی🌴 هستیم و با شروع جنگ 💣به هفتگل رفتیم و خانواده 👨👩👧👦رو گذاشتیم و به اهواز اومدیم تا با گردان های اهواز به جبهه بریم. البته همزمان به دانشکده💼 نفت هم می رفتم و درس📖 می خوندم. تو دوران دفاع مقدس یکی از سخت گیرترین جاها برای گزینش دانشجو همین دانشکده بود ولی ریا نشه🙈 بنیه علمی خوبی داشتم و تونستم تو این دانشکده پذیرش بشم. @defae_moghadas2 ❣❣❣
❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣ همیشه سعی می کردم با خوشرویی😊 و خوش برخوردی همه رو جذب کنم. خصوصا کسایی که برای بار اول به جبهه می اومدن. نمی خواستم احساس 😔غریبی کنن و بازم بیان. ما تو مسجد زین العابدین(ع) کمپلو فعالیت می کردیم. اونجا پر بود از بچه‌هاي 👬با صفا و جبهه‌ای که معمولا با هم میرفتیم. وقتی هم جبهه نبودیم از خونه های خالی مردم و شهر حفاظت می کردیم. ❣خب، بسه یا هنوز بگم 🎤 نه آقا چی بسه! از تعبد و شب زنده داریت نگفتی هنوز. ❣ عجب حکایتیه امروز 😂 @defae_moghadas2 ❣❣❣