🍂🌱🍂🌱🍂🌱
☑️زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟
🎙️همسرم آن زمان درس طلبگی ميخواند و ميگفت: من طلبه هستم و مالی از دنيا ندارم. دارايی ام همين كاپشنی است كه پوشيدهام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اينطوری هستم اگر ميتوانيد قبول كنيد. ميدانم كه ارزش شما بيش از اين حرفها است. ان شاءالله بعدها اگر توانستم جبران ميكنم.😓
الان من درس ميخوانم و حقوقی ندارم. دوست دارم همسرم سادهزيست باشد. اگر قرار است نان خالی يا غذای خوب هم بخوريم بايد با دل خوش باشد. زندگی بالا و پايين دارد، تلخی هست، سختی هست. همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد ميكرد.
*برای خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود.دوست داشتم مرد زندگی ام مؤمن و استاد اخلاق من باشد.آنقدر همسرم از لحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد.*
واقعاً هم عبدالمهدی در مدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود.
امروز كه می بينم عبدالمهدی در كنارم نيست گويی از بهشت بيرون آمده باشم.
من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم ميدانم.
ادامه دارد .....
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂
#عشق یعنۍ
بنویسۍ #غزلۍ از چشمش
درهمان
#مصرع اول
قلمت #گریه ڪند💔
#شهید_موسی_اسکندری🕊
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌸🍃🌺🕊🌺🍃🌸
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍂🍃🍂🍃🍂🌺🍂🍃
❣وقتی شهید رضا پورعابد قرآن میخواند
🗣راوی: حاج محمدعلی صبور
یک روز که با گروهی از برادران پاسدار از یک مأموریت برمیگشتیم رو به بچهها کردم و پرسیدم: میخواهید یک تلاوت جانانه با صدای استاد منشاوی برایتان پخش کنم؟ بچهها گفتند: خیلی دوست داریم، ولی شما که ضبط صوت ندارید. گفتم: شما کاری نداشته باشید.
میخواهید یا نه؟ گفتند: بله که میخواهیم. در این غروب چقدر صدای منشاوی میچسبد!
بلند شدم و خودم را به صندلیهای عقب اتوبوس رساندم و نشستم پشت سر رضا. کمی که گذشت آرام آرام شروع کردم به تلاوت سوره یوسف به سبک استاد منشاوی. رضا که صدایم را شنید با من همصدا شد. من صدایم را پایین آوردم و صدای رضا اوج گرفت. سرش پایین بود و میخواند. تقلیدش از استاد منشاوی و اجرای فراز و فرودهایش حرف نداشت.
بچهها سکوت کرده و به رضا گوش سپرده بودند. برای چند دقیقه حال بچهها منقلب شد. این را میتوانستم از سکوت آنها دریابم. ناگهان رضا سرش را بلند کرد و به بچهها نگاه کرد. دید که هم غرق تلاوت او هستند. شرمنده شد. حاج صادق آهنگران که با صدای رضا بیدار شده بود، برگشت و پرسید: این صدای چه کسی است؟
رضا عرق کنان نگاهی از روی ناراحتی به من انداخت که یعنی تو مرا دست انداختی!
آن روز بچهها دریافتند که رضای شاد و شنگول و لطیفه گوی جمع رزمندگان صدایی زیبا و محزون دارد که میتواند دلها را منقلب کند.
چند سال بعد در مراسم تشییع رضا صدای تلاوت استاد منشاوی که از بلندگو پخش میشد دلها را به آتش میکشید.
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
🍃🍂🍃🍂🍃🌺🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سردار شهید حسن درویش
🔅 جانشین فرماندهی محور شوش
🔅 پایه گذار و فرمانده تیپ ۱۷ قم
لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)
🔅 مؤسس و فرمانده تیپ ۱۵ امام حسن (ع)
🔅 مشاور فرماندهی کل سپاه پس از والفجر مقدماتی در جنگ
🔅موسس اولین یگان آبی ،خاکی سپاه در جنگ
🔅 اولین فرمانده نیروی دریائی سپاه
🔅 فرماندهی نیروهای سپاه در سوریه و لبنان
#کلیپ
#گمنام
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🍃🍂🌱
☑️در زندگی پيش آمده بود حرفی از شهادت پيش بكشد؟
*🎙️اتفاقا عبدالمهدی يك بار يك خوابی ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكی از علمای اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود برای تعبيرش بايد بروی قم با آيت الله بهجت ديدار كنی.*
همسرم به محضرآيتالله بهجت شرفياب ميشود تا خوابش را به ايشان بگويد.
*آقا هم دست روی زانوی عبدالمهدی گذاشته و ميگويند جوان شغل شما چيست؟!*
*همسرم گفته بود طلبه هستم.*
*ايشان فرموده بودند: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی.*
*آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ايشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. آيتالله بهجت فرموده بودند: شما در تاجگذاری امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع ميكنيد😯.*
وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خيلی سريع اقدام به تعويض اسمش كرد.
با هم رفتيم گلستان شهدا و سر مزار شهيد جلال افشار گفت ميخواهم يك مسئلهای را با شما در ميان بگذارم كه تا زندهام برای كسی بازگو نكنيد بين خودم، خودت و خدا بماند.
عبدالمهدی گفت شما در جوانی من را از دست ميدهيد. من شهيد ميشوم.
گفتم با چه سندی اين حرف را ميزنيد. گفت كه من خواب ديدم و رفتم پيش آيتالله بهجت و باقی ماجرا را برايم تعريف كرد.
من خودم را اينگونه دلداری ميدادم كه انشاءالله امام زمان (عج) ظهور ميكند.ايشان در ركاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) خواهند بود.
امروز كه جنگی نيست كه شهادتی باشد. اين حرفها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدی كاظمی با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.😟
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌱🍂🌱🍂🍃🍂🌱
🍂🌱🍂🌱🍂🍃🍂🌱🍂
☑️پس عاشق شهدا و شهادت بود؟
🎙️بله، هر جا می نشست از شهدا ميگفت.
پيش مادرش كه ميرفت از شهدا تعريف ميكرد و ميگفت كاش همه با حالت شهدا به ديدار خدا برويم.
ميگفت مادر دعا كن من شهيد شوم وقتی شهيد شوم رويتان پيش حضرت زهرا(س) سفيد ميشود.
مادرش ميگفت هر شب از شهادت ميگويی، اما عبدالمهدی ميگفت يك مادر شهيد بعد از سالها انتظار آمدن فرزندش، دلخوشی اش تنها به يك تكه استخوان است.
وقتی استخوان شهيدش را می آورند چقدر خوشحال ميشود و ميگويد اين هديه من به اسلام است و ناقابل است. شما هم بايد اينطور باشيد.
ادامه دارد ....
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🌱🍂🌱🍂🍃