eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺 🌹شهیدعلی محمد خروسی نژاد🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۱/۰۱ تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۰۶ محل تولد:دزفول محل شهادت:شلمچه مزار:گلزارشهدای بهشت علی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🌺🍃🌺
📜🕊📜🕊📜 🕊🌹 🌺براي ما دعا كنيد تا راه كربلا را به روي تمام مسلمانان باز كنيم . قبر شش گوشه ، امام حسين را همگي زيارت كنيم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
قسمتی ازوصیت نامه شهید غلامرضا بره فروش: امت بزرگوار امام را تنها نگذاريد. مردم عزيز، ما رفتيم و شما را با كوله باري از مسئوليت بر جاي گذاشتيم و مردم با امام باشيد كه عزت ما و افتخار شما با امام است مردم اگر دنيا مي خواهيد، امام اگر آخرت مي خواهيد خميني. اگر شرف مي خواهيد امام. گوش به فرمان امام باشيد و اين نعمت بزرگ را تنها نگذاريد. امت غيور قرآن را فراموش نكنيد در راه اسلام و خدا چه رنجها كه كشيدم چه كشته ها كه داديم و چه نونهالاني كه تقديم اسلام نموديم همه اينها به خاطر قرآن بود. قرآن را انيس خود در مشكلات بدانيد قرآن را كه رسال خداست بخوانيد و عمل بكنيد بر مشكلات چون كوه مقاوم باشيد و تحمل بكنيد كه خداوند ياور شماست كه (ران مع الصرميرا) خدا را به شما قسم مي دهم كه راه اين شهيدان را ادامه بدهيد و اين نيست مگر به اطاعت از خدا رسول و اولياء خالص خداوند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🍂❣🍂❣🍂❣🍂 ۴ ولی اصرار ما از یک طرف و تأیید چهره مظلوم و غریب شهید بر دشمن از طرف دیگر موجب شد که دشمن به شرط رعایت نظم و مدت زمان محدود قبول کند شهید در حالی که روی برانکارد قرار گرفته بود در روی دستان یاران به محوطه اردوگاه تشییع و جمعیت بر سر و سینه می زدند و گریه میکردند صدای الله ا کبر فضای اردوگاه را پر کرده و شعار عزا عزا است امروز روز عزا است امروز، غوغای محشری بر پا بود که زبان از وصفش عاجز و با شکوه ترین تشییع نسبت به شهید محمد انجام شد و بالاخره پیکر پاک او را تا پشت درب زندان تشییع کردند. دشمن شدیدًا تحت تأثیر این شهید عزیز قرار گرفت و از دیدن ابزار احساسات شدید یاران شهید بلافاصله برنامه رادیویی خود را قطع نمود و به پاس احترام شهید صوت قرآن پخش نمود و برای اولین بار در تاریخ اسارت ما سه روز پیاپی شاهد پخش قرآن از بلندگوهای اردوگاه بودیم با وجودی که شهدای زیادی داده بودیم شهادت محمد تأثیر زیادی در روحیه و رفتار و حرکات همه گذاشت و یاد مرگ را در دلها زنده کرد خیلی ها راضی به مرگ شده بودند و این تأثیر نشأت گرفته از اعمال و رفتار و اخلاق و اخلاص کامل او بود و مراسم ختم برگزار شد و دشمن هم در آن شرکت کرد و حتی تعدادی از سربازان نگهبان عراقی به یادش گریه میکردند و در این مدت بیش از 250 ختم دوره قرآن چه به صورت جمعی و شخصی برقرار شد. از دشمن خواسته شد تا جنازه به ایران فرستاده شود و در مرحله اول موافقت گردید و گفتند بایستی از مقامات بالا کسب تکلیف بکنیم و این موضوع به مدت 11 روز به طول انجامید و در پایان مخالفت بالا را اطلاع دادند و گفتند باید هرچه زودتر دفن گردد ما هم دیگر دستمان به جایی نمی رسید. 4 نفر از برادران طبق وصیت جهت غسل و کفن و دفن آماده شدند و بدن شهید را تحویل و پس از انجام مراسم مربوطه از طرف این یاران خوب در روز 8 مرداد ماه مصادف با هشتم محرم و شب تاسوعای حسینی که متعلق به علی ا کبر بود پس از اجرای کامل مراسم، غریبانه و مظلومانه و به طور امانت در قبرستان شهر موصل به خاک سپرده شد و شب همه نماز لیله الدفن بجا آوردند و شب تا به صبح در تمام آسایشگاه تلاوت قرآن برقرار شد. پس از آن، کیسۀ انفرادی محمد را که باز کردند، وصیت نامۀ کوچکی به دست آمد: «اسارت در راه عقیده، عین آزادی است. » منبع: غریبانه ها/ کنگره ملی تجلیل از شهدای غریب آزاده/ علی رستمی/ 1393 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊 دزفول 👇 تمام انسان ها روزی چشم از دنیا و از این جهان می پوشند، مهمترین چیز، خوب زندگی کردن و به تکلیف عمل کردن است. تکلیف ما بندگی است وازدرگاه ایزدمنان خواسته وخواهانم که همچون گذشته هاهیچگونه کدورتی و کسالتی درجسم وروح شریفتان راه نیابد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 موقع جدا شدن از اکبر شیرین بعد از چندین متر بر گشتم ، نگاه کردم دیدم اکبر اون دستش را بسمت آسمان بلند کرده و ذکری می گفت. پس از چندین روز ک سراغ مجروحین رفتیم دیدیم بچه ها تیر خلاص خورده بودند. راوی : علی عمیره لشکر 7 ولیعصرگردان کربلا گروهان نجف اشرف https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
⚜💠⚜💠⚜💠⚜ چگونگی ورود به سپاه ونقش شهید در دوران دفاع مقدس 👇 ابراهیم برادر بزرگ حسن ، افسر توپحانه لشکر۹۲زرهی ارتش در اهواز بود. با آغازجنگ ، حسن به کمک برادرش رفت تا بعنوان نیروی مردمی مشغول به خدمت شود ، پس ازبازگشت به رامهرمز بلادرنگ به سپاه شهرستان رامهرمزمراجعه نمود ودرسال ۱۳۵۹به عضویت نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد،حسن بدلیل روحیه شهادت طلبی که داشت حضوردرجبهه های حق علیه باطل راغنیمت شمرد و درعملیات های مختلف شرکت جست ،عملیات ثامن الائمه که منجربه شکست حصرآبادان گردید.عملیات طریق القدس (آزادسازی بستان) دراین عملیات مجروح شد وبه بیمارستان راه آهن تهران اعزام ودرآنجا درمان شد،عملیات فتح المبین ، بیت المقدس …. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام علیکم و رحمة اللّٰه خوش امدی سردار خوش امدی برادرم خوش امدی یل پر افتخار خوش امدی که یک شهر و هزاران دل به انتظار توست در ایام باز امدی که بگویی ، جان من و حفظ انقلابم که حاصل مظلومیت من و امسال من است خوش امدی که علی و بهروز وکرم منتظر تواند ایذه می رود تا نگینی بززگ در اغوش خود بگیرد پیکر پاک شهید گلگون کفن، سردار رشید اسلام، 🌹شهید اسماعیل لجم اورک🌹 احراز هویت گردید و به زودی به زادگاه ش منتقل خواهد شد. متعاقباً در خصوص زمان و مکان مراسم تشییع این شهید والامقام اطلاع رسانی خواهد شد. عیسی خلیلی اهواز https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂🌱🍂🌱🍂🌱 چند ساعت بعد سوار بر قایق عازم منطقه شدیم ، علی بگ، چند نخ سیگار به اسماعیل داد ، که در قایقی پشت سر ما بود .گفت در میان راه روشن کن تا راه را گم نکنید ، اسماعیل خندید وگفت می خواهی مرا سیگاری کنید !!! نبرد در الصخره عراق ادامه داشت، دشمن پاتک سنگین زده بود ، صدای غرش توپ و مسلسل لحظه ای قطع نمی شد ، زمین وزمان دود بود ؛اتش اسماعیل چند متر جلوتر در سنگر کمین بود ، وبا انبوهی گلوله ارپی جی ، او مدام در حال شلیک ارپی جی بود وهمراه با هر شلیک این شعر را می خواند ؛ یا رسول الله عزم کربلا دارد حسین برای اولین بار بود که دشمن با تانکهای تی ۷۲ ام مجهز شده بود . او سدی ایجاد کرد اما حجم اتش هر لحظه سنگین تر می شد ونیروهای پیاده دشمن هر لحظه نزدیکتر می شدند در همان لحظات بود که دیدم دیگر صدای اسماعیل نمی امد نه صدا خودش ونه !صدای ارپی جی اش ونه !آن شعر حماسی اش در همین اثنا علی بگ میرزاپور سر رسید وگفت : عیدی اسمال کجاست ، اسمال کجاست اسمال کجاست ؟ تانکهای تی ۷۲ هر لحظه نزدیکتر می شدند او جلوتر از ما بود ودر سنگر کمین بود سریع به محل رفتم دیدم ، افتاده است وارپی جی اش به کناری و ارام سرش را روی کیسه خوابی گذاشته است وقران کوچکش را در دست دارد ، باخودگفت : جایی از او زخمی نیست او را بلند کردم دیدم ، خون از سرش وبالای پیشانی اش به زمین سرازیر شد ، اسماعیل ما را گذاشته بود ورفته بود ، وکهکشانها از ما دور شده بود ، تنم لرزید اشک به پهنای صورتم نشست نه نه ! کمرم شکست نمی دانستم. چگونه به علی بگ بگویم تمام روزهایی که با اسماعیل بودم در کنارم رژه می رفتند ، چشم در چشمان ابی و نازش دوختم و موهای بور و قامت بلندش که اکنون نقش زمین شده است یادم به خواب شهادتش افتاده بود وتنگه ذلیجان و ،،، خوابش تعبیر شده بود واو در اغوش مولایش ماوا گرفت اسماعیل کم شخصی نبود ، یکی از استوانه های شهر بود بچه های بهداری را صدا کردم تا اسماعیل را به عقبه منتقل کنند ، چند متری او را از معرکه دور کردند اما دشمن به محل امده بود . اسماعیل ماند و ماهها تلویزیون رژیم بعث عراق پیکر پاکش را نشان می داد که این پیکر یکی از فرماندهان سپاه است اما چشم دل نداشتند بلکه او یکی از یاران مولا امام حسین علیه السلام بود .پیکر اسماعیل ماند که ماند و تنها زائرش بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیه است اکنون در سالروز پیامبر خاتم وامام رضا علیه السلام امده است . اسماعیل همان که درد دین داشت ویاور یتیمان شهر ایذه بود و طعم زندان ساواک و شکنجه های او را دیده بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔰🌺🔰🌺🔰🌺🔰 خاطره‌ای از شهید سردار مهدی باکری یک روز گرم تابستان، شهید مهندس "مهدی باکری" – فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه‌ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: "امروز به بچه‌های بسیجی هم کمپوت داده اید؟"جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف‌ها را شنید، با خشم پاسخ داد: "از من بهتر، بچه‌های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می‌جنگند و جان می‌دهند". به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته‌ای به آن برادر پاسخ داد: "خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!"  https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
4_842719003481735679_493159028373849321.mp3
3.38M
🌹کلیپ صوتی کمتر شنیده شده ،صدای شهید جهان آرا و خاطرات دفاع مقدس وشهدا از زبان مقام معظّم رهبری ازشهید محمّد جهان ارا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌱🔰🌱🔰🌱🔰🌱 خاطره‌ای از شهید محمد فرزانه به روایت قنبر علی فرزانه شهید محمد فرزانه ـ متولد ۱۳۴۱ آمل ـ شهادت ۱۳۶۵ شلمچه: یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد: دوستانش تشنه بودند، باتری بیسیم نیز تمام شده بود و نمی‌توانست تماس بگیرد، نگاهی به بچه‌ها انداخت، باید کاری می‌کرد، به آن‌ها گفت: «کمی تحمل کنید، می‌روم و برای‌تان آب می‌آورم. موتور را برداشت و دور شد، مدتی گذشت و او با یک ظرف آب بازگشت، چند نفر از دوستانش سیراب شدند، اما باز هم برخی تشنه بودند، باید دوباره می‌رفت، هنگام رفتن گفت: «تا لحظه آخر آب نخواهم خورد، می‌خواهم همانند مولایم حسین (ع) با لب تشنه شهید شوم. لبخندی زد و با ظرف خالی از جمع دوستان جدا شد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔰🌱🔰🌱🔰🌱🔰 خاطره‌ای از شهید فریدون کریمی تقریباً دو روز بود که هیچ آب و غذایی به من نرسیده بود، هر چی با کد و رمز اعلام می‌کردم فایده‌ای نداشت، ما تو خط بودیم، چند تا از دوستانم شهید شده بودند و مجروح، آتش جنگ دشمن هم خیلی سنگین بود، کسی اجازه تردد به خط را نداشت، الا در مواقع ضروری مثلاً برای بردن مجروح و انتقال مهمات، دیگر نتوانستم تحمل کنم و پشت بیسیم بی‌رمز و به زبان مازندرانی گفتم: از گشنگی و تشنگی بَمِردِمِه، کسی دَنیِه مِه وِسِه آذوقه بیاره؟ شهید غلام فضلی این دلاور و چشم و دیده‌بان باتجربه بهشهری با اینکه مشغله زیادی داشت از پشت بیسیم متوجه سن و سال کم من شد و با آن وضعیت برایم آب، بیسکوئیت و آبمیوه با کلی وسایل خوراکی آورد، از شدت صدای مهیب مهمات جنگی، متوجه اطرافم نشدم به خودم آمدم دیدم یکی مرا صدامی‌زند. یک جیپ جلوی سنگرم بود، وسایل را ریخت توی سنگرم، برنج را داد دستم و به شوخی به زبان مازندارنی گفت: بَییر، وِشنامِه وِشنامِه! اینم غذا، اَمه آبرو رِه بَوِردی. باورم نمی‌شد، وقتی جیپ را دیدم، تمام بدنه ماشین، سوراخ سوراخ شده بود، از چادر جیپ فقط تکه پارچه‌ای مانده بود، هر چی اصرار کردم صبر کن کمی خط آرام شود، بعد برو، قبول نکرد و برگشت و رفت سر پست. شهید غلام فضلی به‌علت جراحات جنگ و خیلی غریبانه و مظلومانه بعد از مدت کوتاهی بعد از جنگ به درجه والای شهادت نائل شد. یاد و خاطره شهید فضلی و همه دیده‌بانان لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گرانقدر ادوات گرامی باد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌱🔰🌱🔰🌱🔰🌱 خاطره‌ای از شهید حسنعلی احمدپور روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم.دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: «سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود». همه تعجب کردند، سید گفت: «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌱🔰🌱🔰🌱🔰 خاطره‌ای از شهید مهدی خندان به روایت از حاج آقا پروازی خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیرو‌های تهران بود. ستون بچه‌ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند. فاصله ما تا نیرو‌های دشمن شش کیلومتر بود. «خدا یا چه کنیم؟» تنها جمله‌ای بود که از دهان همه شنیده می‌شد. شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او می‌توانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا یادتان رفته، همه بخوانید. قول می‌دهم کسی شمارا نبیند.» بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از ۱ شب تا چهار صبح این راه را طی کردند، بدون اینکه کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه این‌ها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند.»   https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌱🔰🌱🔰🌱🔰🌱 خاطره‌ای از شهید مهدی زین الدین دو سه روزی بود می‌دیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم» همین جوری؟» گفت» نه. با حسن باقری بحثم شد،داغ کردم. چه می‌دونم؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی‌دونم عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی‌زنم که تو با من حرف می‌زنی،دیدم راست می‌گه؛الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی‌ره.» شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: «می‌خواهیم بریم سفر تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود؛سرد بود، زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود در زدند. فکر کردم خیالاتی شده امدر را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌱🔰🌱🔰🌱🔰🌱 خاطره‌ای از شهید حسن باقری ریز به ریز اطلاعات و گزارش‌ها را روی نقشه می‌نوشت. اتاقش که می‌رفتی، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می‌زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می‌شد و نیرو‌ها با هم دست می‌دادند. حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. خرمشهر داشت سقوط می‌کرد. جلسه‌ی فرمانده‌ها با بنی صدر بود. بچه‌های سپاه باید گزارش می‌دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال، با مو‌های تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند‌تر از دستش بود  کاغذ‌های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت. یکی از فرماند‌های ارتش می‌گفت «هرکی ندونه، فکر می‌کنه از نیرو‌های دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین!» گزارشش جای حرف نداشت. نفس راحتی کشیدم. دیدم از بچه‌های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می‌کشد و از وضع خط و بچه‌ها سراغ می‌گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم «اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می‌کنی؟» خیلی آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.» https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💠💢💠💢💠💢💠 👇 💥در دوران جنگ در اورژانس جبهه با کمال اشتیاق و رغبت و از روی احساس وظیفه امور محوله را به نحو احسن انجام می داد و از این کار احساس لذت می کرد. دوست شهید که با وی در آن دوران در اورژانس جبهه بوده نقل می کند: در یکی از شب های مهتابی در زمان مأموریت ما در جبهه، مرا از سوله صدا زد. وقتی بیرون آمدم و علت را جویا شدم ایشان گفتند بیا در مورد خدا و خلقت و زیبایی های نهفته در آن صحبت کنیم که برای من توجه ایشان به بحث پیرامون زیبایی خدا و خلقت در آن شرایط سخت جبهه و جنگ تعجب آور بود. در آن شب ساعاتی را بدین گونه با هم سپری کردیم. شهید بعد از فارغ التحصیلی در رشته پزشکی جهت گذراندن دوره نظام وظیفه به عنوان پزشک به سپاه پاسداران معرفی گردید و به کردستان اعزام شد . دکتر حمید آزاده در تاریخ ۶۵/۱۰/۲۲ زمانی که خودرو حامل آنها در جاده بوکان مشغول حرکت بود ظاهرا مورد اصابت خمپاره قرار گرفته و واژگون می گردد و به درجه رفیع شهادت نائل می شود. ✨به ناامیدی از این در مرو بزن فالی              ✨ بود که قرعه دولت بنام ما افتد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹 🕊🌹 این سنگر بزرگ یعنی مسجد را که همیشه پایگاهی است برای دفاع در برابر منافقان، حفظ کنید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🕊💥🕊💥🕊💥 🕊🌹 ای مادر و پدر عزیز و مهربان، مقاوم و استوار باشید و هیچگاه ناراحت نباشید که فرزندتان شهید شده است. بلکه افتخار کنید. خداوندا تو را به یگانگیت قسم می‌دهم، شهادت در راه اسلام را نصیبم کن، پروردگارا گناهانم را ببخش و مرا در صف شهدا قرار بده. والسلام ... منوچهر تنگسیری تاریخ 28 / 9 / 65 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
⁩🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 💠فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید حمید شمائلی 🔻انقلاب اسلامی درطی این چند سال به اعماق جان مستضعفین رسوخ کرده ونسیم خوش آزادی اسلامی رابه تمام محرومین به خصوص محرومین مسلمان منطقه رسانده است و همه مستضعفان در بند جهان ارزش خاصی را برای انقلاب اسلامی ایران قائل هستند . الان انقلاب اسلامی خاری در چشم وگلوی امپریالیسم است وآمریکا هم حداکثر سعی خود را برای برطرف کردن این مانع می کند وتا کنون این انقلاب را خدا و خون سید شهداء(ع) ورهبری امام ووحدت ملت مسلمان نگه داشته است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹 🕊🌹 علم به الله داشته باشید که از خصلت های مؤمن است و بدانید که بهترین راه شناخت اسلام، در سنگر مساجد بودن و حفظ جلسات قرائت قرآن در مساجد است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹شهید نجات نجف آبادی🌹 تولد:۱۳۴۵_دزفول شهادت:۲۱بهمن۱۳۶۴ عملیات:والفجر۸ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
⁩🥀🌷 💠فرازی از وصیتنامه فرمانده شهید خیرالله جنت شعار 🔻آفتاب عمر سرانجام هر چه زودتر غروب می کند و آنگاه تقدیر این چنین باشد و خدا خواهد که انسان دنیا را وداع گوید ،اما چه زیباست که این تقدیر به لطافت قلب مهربان مادری باشد که فرزنددلپذیرش را در آغوش بگیرد و این تناسب میسر نباشد مگر با شهادت در راه خدا ،کاش تقدیرم چنین باشد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1