eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
843 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️ 6⃣ خاطرات سردار مهدی باکری "لشکر ۳۱ عاشورا" ••• 🔹 همه دمغ بودیم. خبر شهادت حمید بد جوری حالمان را گرفته بود. آقا مهدی وقتی قیافه هامان را دید، مسئول تدارکات را صدا کرد. گفت «چی به خورد اینا دادی این ریختی شدن؟» بعدش گفت «امروز روز مبعثه. باید خوش حال باشین» بعد به همه مان کمپوت داد و سر حالمان آورد. 🔸 با آقا مهدی جلسه داشتیم. همه مان را جمع کرد توی چادر و کالک منطقه را باز کردو شروع کرد صحبت کردن. یک کم که حرف زد، صدایش قطع شد. اول نفهمیدیم چه شده، ولی دقت که کردیم، دیدیم از زور خستگی خوابش برده. چند دقیقه همان طور ساکت نشستیم تا یک کم بخوابد. بیدارکه شد، کلی عذر خواهی کرد و گفت «سه ـ چهار روزی می شه که نخوابیده م» ••• https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
تو ای خواهر مهربانم باید که کار زینبی کنی و با حفظ حجابت که از سرخی خون من رنگین تر میباشد بیشتر رعب و ترس در دل دشمنان می اندازد و آنها را دگرگون میکند خوب حفظ کن و حافظ آن باش ... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت: اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه ی جوشکاری، کبود بود. زمانی که شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد. شهادت:عملیات خیبر سال ۶۲ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣️ 6⃣ خاطرات سردار مهدی باکری "لشکر ۳۱ عاشورا" ••• 🔹 توجیه مان می کرد، می گفت که چه کار کنیم و چه کار نکنیم. عراقی ها هم یک بند می زدند. بعضی وقت ها گلوله توپ می خورد همان نزدیکی. آقا مهدی هم عین خیالش نبود و حرف هایش را می زد. گاهی می گفت «اینا مامور نیستند» یکی از خمپاره ها درست خورد دو ـ سه متری بالای سرمان، پشت خاکریز. صدای انفجارش خیلی بلند بود، کلّی گرد و خاک رفت هوا. همه نیم خیز شدیم. سرمان را که بلند کردیم، دیدیم آقا مهدی ایستاده و دارد می خندد. گفت «اینم مامور نبود» 🔸 دست برد یک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشید، انگار یاد چیزی افتاده بودم. گفتم «واسه شما قاچ کردم، بفرمایید» نخورد. هرچه اصرار کردم نخورد. قسمش دادم که این ها را با پول خودم خریده م و الان فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد. گفت «بچه ها توی خط از این چیزا ندارن» ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
شهید والا مقام نصرت الله محرابی دومین لاله سرخی است که در تاریخ ۴۶/۳/۹ در خانواده ای دیندار دیده به جهان گشود. هر چند پدر بزرگوارش غافل از این بود که این عزیزش با طلوع خورشید اسلام خون پاکش باعث نصرت دین خدا خواهد شد، ولی گویی الهام الهی بود که نام او را نصرت الله بگذارد. وی متولد منطقه نفت سفید (هفتگل) بود که در تاریخ ۶۷/۴/۲۱ در جبهه عین خوش شهد شهادت نوشید و مزارش، گلزار شهدای گچساران شد.   وی در سال ۱۳۶۰ در حالی که ۱۴ سال از عمرش می گذشت شاهد به خون خفتن برادر عزیزش سرباز رشید ارتش اسلام شهید "نصرالله محرابی " بود و راه و رسم فدا شدن در راه دین را از برادر آموخت و به وصال قرب حق دعوت شد. خواهرش می‌گوید: یک روز قبل از رفتن به جبهه عین خوش در مرخصی بود ظهر در خانه خواب بود که یک باره بلند شد، نشست و زانوهایش را بغل کرد و گفت: خوابی دیدم! آیا خواب ظهر صحت دارد؟ گفتم بله، چه خوابی دیده ای؟! گفت خواب دیدم در دانشگاه قبول شده ام. دلم لرزید : گفتم چه دانشگاهی؟ گفت: نمی دانم. من گفتم ان شاء الله دانشگاه هم قبول خواهی شد. شانه هایش را بالا انداخت و گفت: شاید دانشگاه شهادت باشد. دو روز بعد به جبهه برگشت و در حمله مرصاد در دانشگاه جبهه پذیرفته شد و به شهادت رسید و به لقاء الله پیوست. روحش شاد، شفاعتش شامل حالمان ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
می‌گفت به ما عقل که از عشق حذر کن! امّا دل دیوانه مرا گفت: خطر کن ... یکی از تصاویر جنگ که ممکن است بارها دیده باشیم مربوط به عملیات خیبر است. قهرمانِ داستان این عکس محمد کریم کیانی فلاورجانی در سال ۶۱ فقط ۱۸ سال داشت که برای دفاع از میهن به جبهه رفت. او در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید بر روی مین رفت و پای چپش را از دست داد. خستگی و تحمل درد را می‌توان از چهره‌ او فهمید. رزمنده‌ای که ساعت‌ها سینه‌خیز حرکت کرده تا خود را به خاک وطن برساند. اسفند ماه سال ۱۳۶۲ عکاس : علیرضا جلیلی‌فر ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 @bank_aks
❣️ 6⃣ خاطرات سردار مهدی باکری "لشکر ۳۱ عاشورا" ••• 🔹 تا سنگرش پنجاه متر بیشتر نبود. دویدم طرف سنگر. زمین گِل بود. پوتین هایم ماند توی گِل. پا برهنه رفتم تا سنگرش. گفتم «تانکهاشون از کانال رد شدن. دارن میان توی جزیره. چی کار کنیم؟ با خون سردی خم شد، از روی زمین یک موشک آرپی جی برداشت. داد دستم. گفت «الله بنده سی، جنگ جنگ تا پیروزی» 🔸 وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. پرسیدم«واسه چی؟» گفت «چرا مواظب بیت المال نیستی؟می دونی اینا رو کی فرستاده؟ می دونی اینا بیت المال مسلموناس؟ همه ش امانته!» گفتم «حاجی می گی چی شده یا نه؟» دستش را باز کرد. چهار تا حبّه قند خاکی توی دستش بود. دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود. ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
تنها کسانی‌که دست از جان شُسته‌اند می‌توانند کارهای بزرگ انجام دهند..... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
یک حرفی محمود می زد که من اعتقاد دارم بهش، می گفت که ما از ابوذر هم میتوانیم بهتر بشویم. می گفت ایمان 10 درجه دارد می توانیم به عالی ترین درجات آن برسیم. به سلمان برسیم. این را با یک قاطعیتی می گفت. حتی اگر انسان بخواهد اراده بکند، از محمود بالاتر هم می تواند بشود. قصد مقام بدست آوردن نیست که آدم خودش راضی بشود بگوید من از محمود بالاتر شدم. من می گویم راه تا بی نهایت ادامه دارد.اسلام می گوید انسان خلیفه الله است همچین مقامی خدا به او داده است. پیغمبر می فرماید کسی که دو روزش مثل هم باشد، اگر بمیرد، ضرر کرده است. محمود اینطوری بود و دو روزش که مثل هم نبود، بلکه هر لحظه اش از لحظه پیش از آن بهتر بود. بهترین خدمتی که می توانیم به شهدا بکنیم و حتی خدمت به انقلاب بکنیم، این است که از شهدا الگو بگیریم. راوی : https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1