فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ما با شهدا زنده ایم، تا با شهدا محشور شویم ...
.... دست به دامنشان می شویم و ان شاءالله به آنها توسل می جوییم....
شهید تهرانی مقدم
@defae_moghadas2
❣
❣یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد مهدی امدی کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوار های مسجد نصب شده بود. رو به من کرد و با حسرت گفت: یعنی میشه یک روز هم عکس مارا هم بزنند ان بالا پیش شهدا؟ گفتم : انها برای زمان خودشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی. حال عباس اقا داشت دنبال عکس مهدی میگشت تا بزند ان بالا پیش شهدا.
#شهید_مهدی_عزیزی
@defae_moghadas2
❣
❣ کجایند مردان بیادعا
🔹یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم.
🔸از پلههای شهرداری بالا میرفتم که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و از او پرسیدم:
آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
🔹یک کاغذ از جیبش درآورد و یک امضا کرد و به دستم داد و گفت:
بده فلانی، اتاق فلان.
🔸رفتم و کاغذ را دادم دستش. وقتی امضا را دید، گفت:
چی میخوای؟
🔹گفتم:
کار.
🔸گفت:
فردا بیا سرکار.
🔹باورم نمیشد. فردا رفتم و مشغول شدم.
🔸بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضا داده بود، شهردار بود.
🔹چند ماه کارآموز بودم. بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود، من جای اون مشغول شدم.
🔸۶ ماه بعد رئیس شهرداری استعفا کرد و رفت جبهه.
🔹بعد از اینکه در جبهه شهید شد، یکی از همکاران گفت:
توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما رو جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود.
@defae_moghadas2
❣
❣او انسانی فوق العاده باهوش و دوست داشتنی بود و با افرادی که تسلیم می شدند برخورد دوستانه ای داشت. نزدیک روستای کوخان توسط ضد انقلاب جاده مین گذاری شده بود. فردی آمد و تسلیم شد. ناصر کاظمی برخوردی با او کرد که منقلب شد. مکان مینهای کاشته شده را می دانست. رفت و مینها را خنثی کرد و از خطر جانی و مالی نیروهای خودی کاسته شد. ناصر کاظمی نه تنها در بین نیروهای خودی، بلکه در دل نیروهای ضد انقلاب نیز زود جا باز کرد. او در قلب همه جا داشت.
شهید#ناصر_کاظمی
@defae_moghadas2
❣
❣بار اخر به من گفت مامان یک سوال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسین بود و من میخواستم بروم به سپاه امام حسین!تو چه میگفتی؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فدای امام حسین(ع) گفت:من خودم راهم را انتخاب کردم، فردا نکند ناراضی شوی که این کار شیطان است. بعد شهادتم دلخوری نکن که کار شيطان است... و رفت. من هم به او افتخار میکنم.
#شهید_مهدی_عزیزی
@defae_moghadas2
❣
❣آخرین بار که آمده بود، شب ساعت ۱۱ بود که قدم میزدیم. یک مرد ناشناسی بود که نه من او را میشناختم و نه مصطفی. یک دفعه سلام کرد؛ یارو یک دفعه جا خورد گفت علیکم السلام، سریع جواب سلام داد و رفت. بعد گفتم مصطفی چرا سلام کردی؟ برگشت گفت: حدیث داریم در آخرالزمان مردمی که همدیگر را نمیشناسند به هم سلام نمیکنند. گفتم بگذار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم.
#شهید_سید_مصطفی_صدرزاده
@defae_moghadas2
❣
❣شهادت فیروز برایم شده بود بغضی گلو گیر...
چهار سال از شهادتش می گذشت و من هنوز لباس سیاه به تن داشتم, هر بار به خوابم می امد زبان به شکوه باز می کردم که چرا رفتی و ما را تنها گذاشتی...
تا ان شب. تنها نبود, اقایی نورانی و سبز پوش هم با فیروز به خانه ما امد و کنار فرزندام نشست و دست محبت به سر انها کشید. فیروز گفت؛ من هر چه می گویم رفتنم دست خودم نبود باور نمی کنی.من هر بار به اذن و اجازه مولایم صاحب الزمان به جبهه رفتم. این بار اقا لطف کردند با من به خانه من امدند, هر سؤالی داری از اقا بپرس!
مبهوت به فیروز و مهان نورانی اش خیره شدم. بعد از چند دقیقه بلند شدند. دنبالشان تا کوچه رفتم. کوچه غرق نور شده بود...
ان صبح که بیدار شدم, قبل از هرچیز لباس سیاهم را برای همیشه از تن کندم. بعد تصمیم گرفتم در تمام مشکلات به اقا صاحب الزمان(عج) متوسل شوم.
🌿🌺🍃🌺🌿
هدیه به ارتشی شهید فیروز منزه صلوات
↘
تولد:۱۳۳۲/۱۱/۱۰-نی ریز فارس
شهادت:۱۳۶۳/۳/۸
@defae_moghadas2
❣
❣هدایت «گنده لاتها» به سبک شهید هادی؛ اول زورخانه، بعد هیئت!
☘بارها میدیدم ابراهیم با بچههایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! اصلاً چیزی از دین نمیدانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. حتی میگفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفتهام.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت میکرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید میگفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش میکرد. وقتی چراغها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد. ابراهیم داشت با تعجب گوش میکرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر میکنه؛ ما هم اگر این بچهها را مذهبی کنیم هنر کردیم.» دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچههای خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنون که با آقا ابراهیم آشنا شدم.
@defae_moghadas2
❣
❣اصغر در روز عروسیش حتی یک دست لباس نو هم نخرید. کاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفیقش بود. کفشش هم اصلا معلوم نبود برای کیه. به هیچ وجه لباس نو نمی پوشید. مثلا: اگر یک پیراهن نو میخرید، میداد به خواهرش بپوشه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه.
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
@defae_moghadas2
❣
❣ازخواهرانممیخواهم
حجابشانرامثلحجاب حضرتزهراکنند؛نهمثلحجابهایروز..
چوناینحجابهابویحجابحضرتزهرا(س)
نمیدهند!'
|شهیدهادیذوالفقاری|
#شهیدانه🕊
#حجاب
@defae_moghadas2
❣
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣حسن باقری گفت
این سوره حفظ کردنی نیست؛
عمل کردنیه!
🎙 بریدهای از روایتگری حاج حسین یکتا در مراسم سالگرد یگانه مدافع حرم شهرستان بهبهان شهید احسان فتحی
@defae_moghadas2
❣
❣اواخر خردادماه سال 1361 بود. بعد از آزادسازي خرمشهر، مدتی حالت سکون و وقفه در جبهه بهوجود آمده بود. در همين ایام اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد. در نیروهای مسلح اعلام شد هرکس میخواهد برای جنگ با اسرائیل داوطلب شود، بسمالله!
من وجهای مذهبی و انقلابی برای خودم متصور بودم، همان روزِ اولِ اعلام به دفتر عقیدتی سیاسی رفتم تا بهعنوان داوطلب اعزام به لبنان ثبتنام کنم. رئیس عقیدتی سیاسی پایگاه، بسیار انسان محترمی بود که خیلی باهم دوست بودیم. وقتی اسمم را نوشتم، گفت: آقای مشیری! شما اولین نفری نیستید که ثبتنام کردید.
گفتم: خیلی هم خوب.
- اگر بگویم، شما هم مثل من شوکه میشوید!
حساس شدم بدانم چه کسی است که ایشان را اینطور متعجب کرده است. گفتم: خب کی هست؟
- اولین نفری که برای اعزام به لبنان و جنگ با اسرائیل داوطلب شد، «عباس دوران» بود!
تا اسم عباس را شنیدم، متعجب به حاجآقا نگاه کردم! انتظار اسم هرکسی داشتم، جز عباس دوران. اگر شركت در جنگ ایران و عراق وظيفة شغلي عباس يا حتي روی غیرت و عشق به وطن بود، جنگ با اسرائیل یک جنگ كاملاً مذهبی یا عقیدتی بود كه هركس زير بارش نمیرفت.
عباس ظاهری ساده و بیریا داشت؛ نه وجه دینیاش رو بود که بگویند آدم مذهبی است؛ نه اهل کلاسگذاشتن و خود را برتر نشاندادن بود که فکر کنند خلبان است یا سِمتی دارد؛ اصلاً به ذهنم نمیآمد چنین شخصیتی اهل داوطلبشدن برای جنگ با اسرائیل شود.
حاجآقا ادامه داد: آقای مشیری! عباس دوران، انسان خاصی است، قدر ایشان را بدانید.
🌹🌷🌹
هدیه به خلبان شهید عباس دوران صلوات
@defae_moghadas2
❣