eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
- جایی هم استخدام شدی یا...؟ همزمان با تحصیل و فعالیت در دانشگاه به عنوان مشاور فرمانداری 🤵 وقت اهواز دعوت شدم به همکاری و انجام وظیفه. دوران شور انقلاب بود و هر جا کاری از دستمون بر میومد کوتاهی نمی کردیم.😍 دنبال جایگاه و پست هم نبودیم و همینکه کاری برای مردم می کردیم راضی بودیم. تو همون ایام بود که به افشای ماهیت مدنی 👨‍✈️ که استاندار بود و شهر رو بهم ریخته بود کردیم. درست زمانی که از مدنی به عنوان یار حضرت امام یاد می شد. ولی کار سختی بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣۶
- لابد اطرفیا ذوق می کردن وقتی می دیدن با آدمای مهم شهر می پری؟ نه اصلا، کسی از کارایی که می کردم خبر نداشت و هدف اصلی انجام کار مفید بود ✨✨نه قال و قیل پست و مقام. سعی داشتم کارها فقط برای رضای خدا باشه. راستش رو بخواید لذتی در گمنامی بود که در داد و هوار نبود. در قبال خون شهدا همه مسئول بودیم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۶
- شنیدیم قبل از شهادت نصف دین خودت رو 🧖‍♂🧖‍♀ کامل کردی ، درست شنیدیم؟ 🕊 هههه بله بله درست شنیدید، در بحبوبه جنگ ازدواج کردم. اونم بخاطر سفارش پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله. تو مراسم ازدواج هم لباس سپاه 👨‍✈️ شده بود لباس دامادیم. می خواستم بگم دست از خدمت به نظام برنمی‌دارم. بعد از مراسم عقد هم تو غروب اون روز، به اتفاق عروس خانم به گلزار شهدا 🕊 رفتیم و با شهدا بیعت 🤝 بستیم تا مسیر زندگی رو همون اول مشخص کنیم. ❣۷
🕊 تموم شد یا بازم سوال دارید😉
-  
😂😂 تازه شروع کردیم شهید جان، هنوز کارمون باتون تموم نشده. یکم از اخلاق شخصی تون بگید ببینیم با بچه ها و بزرگا چطور برخورد می کردی شاید منم یاد گرفتم و درست شدم. یاد گرفته بودیم که ساده باشیم و بی ریا. 🤩 صمیمیت و محبت 💖 و مهربانی رو از مکتب و دین آموخته بودیم و سعی می کردم همه رو جذب کنم و در راه دین به کار بندازم. بچه ها رو هم خیلی دوست داشتم و به کوچیک و بزرگ احترام می ذاشتم. از فرائض هم نپرسیدی که خودم می گم. تو دورانی که با پشتوانه معنوی باید به دفاع از کشور و مردم می رفتیم سعی می کردم نماز رو جدی بگیرم و موقع عبادت🤲 حضور قلب داشته باشم و روزه مستحبی رو ترک نکنم. به پدر و مادرم علاقه زیادی داشتم و هیچ وقت با اونا بلند صحبت نکردم. و البته پاداش خوبی هم از خدا گرفتم😍 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۸
- دیگه چی؟ 🤔 همیشه از همسرم هم می خواستم وسایل زیاد بر مصرف‌مون رو ببخشه. غذای ساده تهیه کنه. از بحث های سیاسی 🤯 بیهوده ای که بکار کسی نمیومد و نتیجه ای نداشت دوری می کردم، چون اعتقاد داشتم صمیمیت ها رو کم می کنه. سعی می کردم عصبانی 😡 نشم، گاهی سکوت🤭 می کردم و گاهی که لازم بود حقیقت رو می گفتم و راهنمایی می کردم. مشکلات مردم رو مشکل خودم می دونستم و دلم براشون می سوخت. همواره سعی در برطرف کردن گرفتاریهای اشخاص داشتم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۹
- کجا آسمونی شدی و به دوستان شهیدت پیوستی؟ در کربلای هویزه بودم و همراه بچه های جبهه و جنگ. حمله وسیعی کردیم به بستان و اونجا رو آزاد کردیم. امام هم اون عملیات که طریق القدس بود رو فتح الفتوح نامید. خدا قسمت شما هم بکنه. - یه جمله طلایی از وصیت نامه ات بفرما تا مزاحمت رو کم کنم. یه جمله ش این بود: خدایا! تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان تمام تلاش خود را بکار بردم تا در جهت رضای تو حرکت کنم. حال که به جبهه پا گذاردم فقط به این امید است که با ریختن خون ناچیز خویش گناهانم آمرزیده شود. - به به عجب جمله دیوار پسندی 😂👌. دیگه مزاحم نشم سلام ما 👋👋 رو به دوستات برسون و بگو رسم رفاقت رو بجا بیارن که خیلی محتاج توجه‌شون هستیم. 🕊 خدا به همه‌تون خیر بده و همیشه تو این کانالهای شهدا مستدام باشید🙌 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید علی بهزادی روزی در چادرها نشسته بودیم. حرف از پیروزی و باز شدن راه کربلا پیش آمد. علی با حالتی خاص و لبخندی ملیح شروع به صحبت کرد: اگر پیروز شدیم و راه کربلا باز شد، اونجا رو محاصره می کنیم. تعدادی میرن داخل و مرتب و تمیز می کنند. این قسمت رو خیلی با احساس و کمی بغض گفت: اول می گیم امام بیاد بره داخل. بعدا تمام خانواده های شهدا بعدا ما میریم زیارت. روحشان متعالی باد راه را باز کردند و خود به محضر امام حسین علیه السلام رسیدند🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
گر برود جان ما درطلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست 💠بوسه شهیدمدافع حرم بر پیکر مطهر شهید دفاع مقدس https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ جبهه سوسنگرد را برای نبرد با دشمن انتخاب کرد، جايی که از حساسيت بالايی برخوردار بود. در آنجا برای چندمین بار مجروح شد. در مدتی که فرمانده سپاه مسجد سليمان بود، به تمام روستاهای منطقه سر کشی می کرد و مشکلات مراکز تحت فرماندهی خود را از نزديک می ديد و چاره جويی می کرد. رضا در اسفند ماه سال ۱۳۶۳ از طرف ستاد پشتيبانی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای بررسی نياز يگان های رزمی در خطوط مقدم جبهه عازم منطقه عملياتی بدر گرديد که خودروی حامل ايشان در اين منطقه عملياتی مورد هدف گلوله توپ دشمن قرار گرفت ورضا از ناحيه پهلو مجروح شد . در راه انتقال او به بيمارستان روح بی قرار و مشتاق رضا به سوی عرش پرواز کرد و مصداق بارز َََََ« يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه فادخلي في عبادی و ادخلی جنتی » گرديد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
آن فروریخته گلهای پریشان در باد کز می همه مدهوشانند نامشان زمزمه نیمه شب باد تا نگویند که از یاد فراموشانند... 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ سال ۱۳۴۰ در روستای بلغاب از توابع شهر قلعه تل در شهرستان ایذه در خانواده‌ای کشاورز بدنیا آمد و نامش را رستم گذاشتند. باشد که از نام آوران زمان خود شود. همانند رستم، قهرمان افسانه‌ای ایران باستان. مهربان بود و دلسوز . با شروع جنگ ادامه تحصیل و تدریس را رها کرد و با این اعتقاد که حفظ نظام اسلامی از هر چیزی ارجح تر است وارد جبهه ها شد. عشق و علاقه وافری به امام (ره)  داشت و همیشه می‌گفت: جان من فدای امامم (ره).  در والفجر ۸ به همراه ۳ تن از یارانش اسیر نیروهای بعثی شدند ؛ بعثی ها هر چهار نفر را به درخت بسته و با شکنجه های شدید از آن ها می خواستند که به امام (ره) فحاشی کنند امّا عشق به اسلام و امام و انقلاب چنان آن ها را مستحکم و استوار ساخته بود که به خواسته های ملعونین بعثی تن ندادند و آنقدر مقاومت کردند تا در نهایت بر آنان خشمگین شده و با شلیک گلوله همه آنان را به شهادت رساندند . روحشان شاد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔴 یادش بخیر، برگه های اطلاع رسانی شهادت بچه‌ها به همین سادگی چاپ و به در و دیوار نصب می شد هر از چند گاهی یکی از این برگه ها خودنمایی می کرد و خبر از شهادت یکی دیگر می داد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣ سال ۱۳۴۰ در روستای بلغاب از توابع شهر قلعه تل در شهرستان ایذه در خانواده‌ای کشاورز بدنیا آمد و نام
❣ پر کار بود و پر انرژی. در کارها جدی و شوخی حواسش به خودش بود و نمی‌گذاشت نفسش رها شود. شوخی‌هایش هم جنبه تربیت داشت. ما همکار بودیم و می‌دیدم احترام معلم و دانش‌آموز را دارد. مسیر منزل ما و ایشان یکی بود. موقعی که تعارفش می‌کردم می‌گفت: کار دارم. می‌گفتم: کارهای تو تمومی نداره؟ می‌گفت: لباس شستن، پخت غذا، مطالعه و … این‌ها مگر تمامی دارند. یک بار در مدرسه از دست دانش‌آموزان عصبانی شدم و داد زدم و کنترل اعصابم را ازدست دادم. سرش را آورد نزدیک گوشم و آرام گفت: برادر خیلی داری گرد و خاک می‌کنی. نمی‌دانستم بخندم یا عصبانی باشم. با این حرف حالم دگرگون شد. آدم کنارش احساس می کرد مراقب صالحی دارد. همنشین خوبی بود، حیف که دیگر نیست ولی جایی بهتر از این دنیا است. راوی : سرافراز کردبان همکار و همرزم شهید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبای همخوانی شهدای حرم منم می‌خوام برم.... تقدیم به روح شهدای حرم زینبی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ فرمانده شهید هیچ وقت بدون وضو با بسیجیان روبرو نمی شد. طوری با آنها برخورد می کرد که هر رزمنده در اولین برخورد با او، شیفته اخلاقش می شد. بعد از گذشت ۲۴ سال از شهادتش هنوز بسیجیان بهبهان وقتی از فرمانده شهیدشان سخن می گویند بغض راه گلویشان را می بندد و چشم هایشان خیس می شود. داوود در قلب های بسیجیان جای داشت و او را چون برادری مهربان دوست می داشتند، مردی که عاشقانه بسیجیان را دوست می داشت. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کرامت شهید چشمان شهیدی که با یک بوسه باز شد ... یکی از تکاوران نیروی انتظامی که در درگیری با عبدالمالک ریگی به شهادت رسید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ به علت مشکلات اقتصادی خانواده، در مغازه ای مشغول شاگردی بود، روزی از رفتن به سر کار امتناع می کند وقتی مادرش علت را جویا می شود می گوید مادر! صاحب کار من آدم بی انصافی است و رعایت حال مردم را نمی کند و من نمی خواهم عمله ظالم باشم ، لذا به دنبال کار دیگری خواهم رفت تا نان حلالی به دست بیاورم. او "" بود که در ۶۱/۱/۱۶ نامش را در دفتر شافعان فردای محشر به ثبت رسانید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ ✨ سلام دوستان، 👋 من علی عساکره هستم، به دعوت شما امروز مهمان محفل گرم و دوست داشتنی شما حماسه جنوبی ها هستم ☺ . ❣ 1⃣
اینم 👆 عکس منه☺️. مال همون ایامه. به این عکسها می گفتن عکس حجله ای 😄 2⃣
❣ سال ۴۸ بود که تو ماهشهر به دنیا اومدم . از بچگی عاشق دوتا چیز بودم، یکی مسجد، 🕌 یکی فوتبال ⚽ 😍 و توی هر دو زمین توپ می زدم 🏃🏐 ❣ 3⃣
❣ جنگ 💣 که شروع شد، چهار گوشه زمین فوتبال 🚩 رو بوسیدم و رفتم توی بسیج برای دوره های نظامی . ثبت نام کردم و بعدش راهی جبهه شدم 😊 اما چون سن و سالم کم بود 👶🏻 و خانوادم منو زیاد دوست داشتن❤️ منو از جبهه برگردوندن خونه 😔 کسی می تونه ناراحتی منو تو اون لحظه بنویسه؟ ............فکر نکنم.😄 ❣ 4⃣
دل کندن از صف اعزام واقعاً دردآور بود😭 ❣ 5⃣
سلام و عرض ارادت خدمت همراهان کانال البته منم بیکار نشستم 💥 با کلی تلاش 💪🏻 و شیرین زبونی سعی کردم خانوادمو راضی کنم که بذارن برگردم جبهه 💥⚡️ اما جواب همه این بود که هنوز سن و سالم کمه 😔 منم گفتم خوب اگه یکی بخاطر سن کم و یکی بخاطر سن زیاد نره بجنگه پس کی باید از کشورمون دفاع کنه❓ 🍁بالاخره مذاکرات من با خانوادم نتیجه داد و روز خداحافظی 👋🏻 فرا رسید 😀 ❣ 6⃣
عجب😳 حال و هوایی داشت این جبهه ها 🌷 چه بچه های با حالی داشت. خلاصه بعد از کلی آموزش شنا تو سرمای❄️🌨 زمستان رفتیم برای عملیات 💥💥 💫اذیتتون نکنم تو سال ۶۵ بود که تو قرعه شهادت برنده شدم و توی عملیات کربلای ۴ موقعی که داشتم شناسایی مین ها 💣 رو تو در جزیره ام الرصاص انجام می دادم بال شهادت🌷 دراوردم و بله دیگه.......... بقیه شو خودتون باید از نزدیک ببینید 😊 چرا؟...... چون گفتنی نیست.🌹 🌺برای شادی روح همه شهدا صلوات🌺 7⃣