🍂
🔻 صدام، جارو برقیه
صبح روز عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود 100اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند.
فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی»
اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید!
او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و هشتاد و چهارم
یگانه نماز جمعۀ اسارت
همیشه سرم درد میکرد برای کارای جدید و ابتکاری، دوست داشتم هم برای خودم و هم بقیه دوستان یه تنوع ایجاد بشه. یکی دو هفته پایانی بود که فکر برگزاری یه نماز جمعه تو ذهنم جرقه زد. به نظرم رسید الآن وقتشه.
با چند نفر مشورت کردم و نظر مثبتشون رو گرفتم. کاندیدم برای امام جمعه حاج علیرضا باطنی بود که همه قبولش داشتن. رفتم پیش ایشون و گفتم: علی آقا چیزی ازت میخوام نه نیار تو قضیه.
گفت: خیره انشاءالله.
گفتم: میخوام یه نماز جمعه برگزار کنیم و زحمت امامت جمعه رو شما بکشید و من هم زمینه رو آماده میکنم.
مقداری مردد بود. بحث جواز شرعی برگزاری نماز جمعه و مشکل احتمالی امنیتی و غیره. نهایتاً گفتم: فوقش ما اعلام میکنیم نماز جمعه ولی شما نماز وحدت بخون و ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد و از عراقیها مجوز میگیریم. ایشون هم قبول کرد. به شوخی گفت: آقا رحمان اسلحه از کجا بیاریم. از نگهبان عراقی می گیری؟
گفتم: علی آقا اسلحه آهنه و اون لوله هم آهنه. یکی از اونا رو بعنوان اسلحه دستت بگیر. خندید و قبول کرد. زمینهی برگزاری نماز جمعه توسط افراد شاخص فراهم شد و از دوستان بند ۲ هم که اکثرا ارتشی بودن هماهنگی شد. مونده بود گرفتن مجوز از فرمانده اردوگاه. وقتیکه فرمانده وارد اردوگاه شد با احترام بلند شدیم و با استفاده از یکی از دوستان عربزبان تقاضا رو البته نه به عنوان نماز جمعه، بلکه یه نماز وحدت و یادگاری اواخر اسارت مطرح کردیم. اونا هم هنوز قضیه شورش ما و مجالس ختم شهید پیراینده که دو هفته قبلش اتفاق افتاده بود جلو نظرشون بود، مقداری گردنشو پیچ داد و گفت مشروط بر اینکه تضمین بدید با آرامش و بدون شلوغکاری و شعار باشه، موافقت میکنم. ما هم قول دادیم که دردسری پیش نیاد. روز جمعه شد. بچهها یه جایگاه رو شبیه تربیون روبروی آسایشگاه یک و حموما آماده کردن و یه لوله آهنی هم بجای تفنگ دادیم دست حاج آقا باطنی. ایشون دو خطبه کوتاه خوند و یگانه نماز جمعۀ کل دوران اسارت در اردوگاه ملحق ۱۸ و در یکی دو هفته مونده به آزادیمون با شکوه خاصی برگزار شد.
همۀ بچههای اردوگاه روی پتوهایی که تو هواخوری پهن شده بود نماز رو به آقای باطنی اقتدا کردن. نگهبانا از روی برجکها با تعجب خیرهکنندهای این منظره باشکوه رو تماشا میکردن و شاید بعضی ازشون خصوصا شیعهها دلشون میخواست تو این نماز جمعه ما شرکت کنن!
نماز با آرامش کامل برگزار شد و طبق قولی که به فرمانده داده بودیم سریع پتوها رو جمع کردیم، تکوندیم و رفتیم سراغ ناهار تو آسایشگاهامون.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
سلام و عرض ارادت خدمت تک تک عزیزان کانال حماسه جنوب
امروز سالگرد عملیات بدر در سال 63 است. عملیاتی که برای چندمین بار دشمن رو غافلگیر کرد و کارشناسان نظامی غرب رو متعجب از قدرت فرماندهان سپاه در ابتکار عمل و تغییر منطقه جنگ در شرایط مختلف
و همچنین شکل پذیری نیروهای بسیج در جنگ مرداب، آبی خاکی و دشت و کوهستان.
یادم میاد واژه های که غربی ها برای رزمندگان ما انتخاب می کردند و در اخبارشون بکارگیری می گرفتن،
یکیش مردان قورباغه ای بود که به غواص ها گفته می شد و گویای توان بالای اونها در آب داشت و..
همراه باشید تا بمرور و در طول این روزها مطالبی از این عملیات تقدیم حضور شما کنیم.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
چندین ماه مانده بود به عملیات بدر و هنوز خبری از آن نبود که سردار فرجوانی، فرماندهی گردان عده ای را برای شناسایی و آشنایی اولیه با هور راهی جزایر مجنون کرد تا با شرایط زندگی در هور آشنا شوند.
بعضی از یگان ها بواسطه عملیات خیبر آشنایی خوبی کسب کرده بودند و این فرصتی مهیا می کرد تا از تجارب آنها استفاده برده، در صورت گرفتن ماموریت در جزیره مجنون مشکلات کمتری داشته باشیم
لذا راهی منطقه شدیم تا از نزدیک با منطقهای آشنا شویم که تا اونموقع فقط اسمی از آن شنیده بودیم و تعاریفی از آنجا که می گفتند منطقهای مردابی و وسیع با نیزارهایی تنیده در هم و مخوف.
اول صبح به اتفاق چند نفر سوار شدیم و راه افتادیم. بعد از گذشتن از سه راهی خرمشهر در اهواز، در جاده خرمشهر به پیش رفتیم و در نسیم صبحگاهی وارد جاده شهید همت شدیم و به طرف هور حرکت کردیم.
فضایی که می دیدیم برایمان غیر منتظره بود. از فضای جدیدی که میدیدیم به وجد آمده بودیم. جاده ای خاکی که در دو طرف آن نی هایی به ارتفاع چهار متر، دالانی بوجود آورده بود و در کنار آن بوی مرداب و سنگینی هوا و رطوبتی نفسگیر. و انفجارهایی که صدایش از دوردست ها شنیده میشد.
در بین راه سنگرهایی در کنار جاده قرار داشت که عمدتا مربوط به یگان های دژبان بودند و آمد و رفت را کنترل می کردند.
تمام وجودمان چشم شده بود و گوش،
با پرس و جو به مقر دوستان اطلاعات قرارگاه نصرت رسیدیم.
.....از دیدن هم به وجد آمده بودیم و دقایقی همدیگر را در بغل فشردیم و با خوردن چای، خستگی راه را از تن به در کردیم.
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghada
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
هور منطقه وسیعی ست که حدود دویست کیلومتر مربع وسعت دارد و دارای پوشش گیاهی خاصی از نی، چولان و بردی است که هر کدام حکایتی برای خودش داشت.
از حیوانات و آبزیان جور و واجور گرفته تا آبراه های پیچ در پیچ و مخوف آن که تنها بومیان ساکن در هور می توانستند در آن زندگی کنند.
منطقه وسیعی از آن در عملیات خیبر آزاد شده بود و می توانستیم تا حدودی در آبراه ها حرکت کنیم و آن را تجربه نماییم.
بعد از کلی پرسش و تحقیق، به مقر خود برگشتیم و گزارشی به سردار دادیم و وارد آموزش های اولیه شدیم.
برای اولین بار بچه های گردان را به منطقه باصفا و حفاظت شده پلاژ اندیمشک بردیم و مقدمات آموزش را مهیا کردیم.
گردان به انسجام خوبی در آموزش آبی خاکی، از شنا و پاروکشی گرفته تا غواصی رسیده بود و نیروی جسمانی خوبی برخوردار بود.
همه این تلاش ها برای این بود تا گردان سهم بیشتری در عملیات داشته باشد. حاج اسماعیل اصرار زیادی برای گرفتن ماموریت خط شکنی داشت و باید به آن می رسید.
تمام زوایای عملیات را بررسی کرده بود و ابتکارات خوبی را هم بکار گرفته بود تا نظر فرماندهی لشکر را جلب کند. یکی از ابتکارات او تاسیس دسته ای از افراد باسابقه و توانمند جبهه ای بود که هم قدرت بدنی خوبی داشتند و هم در امر اطلاعات عملیات کارهای زیادی کرده بودند و همچنین توان فرماندهی داشتند و می توانستند غواص های خوبی باشند.
این دسته نقش آچار فرانسه را برای فرماندهی گردان داشتند و هر ماموریت سختی را می توانستند انجام دهند و بعنوان نیروی ذخیره در هر جا جانشین افراد کلیدی شوند.
افرادی چون شهید سعید نورانی، احمد مستعان، برادر طبری و عقیلی و خلیلاوی و ....
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔹گفتگو با سردار صفوی 6⃣
🔅 آشنایی شما با شهید صیاد از کجا شروع شد؟
وقتی ما کمیته و سپاه را تشکیل دادیم با چند نفر نیروی مذهبی در اصفهان آشنا شدیم. صیاد شیرازی آن زمان جناب سروان بودند. ستوان یکم عباس بابایی خلبان اف 14 در پایگاه هشتم شکاری بود. صیاد شیرازی نیز سروان بود در فرماندهی توپخانه و موشکهای نیروی زمینی ارتش. ایشان به من زنگ زد و گفت که ما برای حفاظت از زاغه های مهمات سرباز نداریم شما می توانید از کمیته برای ما نیرو بفرستید. من هم نیرو فرستادم. ایشان یک عده از نیروهای مذهبی اصفهان را جمع می کرد و ما هم در این جلسات شرکت می کردیم.
از اول انقلاب ما با ایشان آشنا شدیم و آشنایی ما تا زمان شهادت ادامه داشت. در کردستان و جنگ این آشنایی بیشتر شد. نه تنها با ایشان بلکه با یک سری از نیروهای مذهبی دیگر در ارتش ما با آنها از اول انقلاب آشنا بودیم که بهترین آنها شهید صیاد شیرازی و شهید عباس بابایی که بعداً فرمانده ی عملیات شد. از همان ماه های اول انقلاب ما با این افراد آشنا بوده و رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
🔅 اگر بخواهید در یک عبارت شهید صیاد را تعریف کنید چه چیزی می گویید؟
🍃صیاد یک فرمانده ی مومن، شجاع، خردمند و انقلابی بود. ایمان ایشان بسیار زیاد بود مثل یک پاسدار. آنقدر که ایشان نمازهای مستحبی می خواند من نمی خواندم. ایشان تا وضو می گرفت نماز می خواند و برخی از چیزهای او بیشتر از خود من بود. شهید صیاد نسبت به امام زمان(عج) خیلی ارادت داشت.
🔅 علت کینه ی منافقین از شهید صیاد فقط به خاطر مرصاد بود یا چیزهای دیگر هم بود؟
به نظر من از بالا به منافقین گفته بودند که ایشان را. چون یکی از آینده های ارتش جمهوری اسلامی صیاد شیرازی بود. ایشان افسری بود که به امام انقلاب مقام معظم رهبری خیلی اعتقاد داشت به سپاه علاقمند بود. به نظر من هم سپهبد قرنی و هم صیاد شیرازی را از بالا به منافقین دستور دادند. آمریکایی ها صیاد را می شناختند چون در آن کشور دوره دیده بود. عباس بابایی هم امریکا دوره دیده بود. یک فرمانده ای که مومن شجاع و جنگجو بوده وجنگ را دیده باشد. البته این یک تحلیل است. شهید صیاد خانواده ی محترم و فرزندان بسیار مومنی هم داشت.
ادامه دارد 👋
@defae_moghadas
🍂