eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 سردار شهید موسی اسکندری رئیس ستاد لشکر ۷ ولی عصر (عج) 🍂
🍂 کربلای چهار در گذر عملیات دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص ┄┅═✼✦✦✼═┅┄ فشار دشمن لحظه به لحظه بیشتر می شد. هزاران نفر در برابر پانصد نفر که عمده مجروح و خسته بودند وارد منطقه شده بودند. عقبه هم برای عقب نشینی توسط چهارلول ها بسته شده و هیچ قایقی برای انتقال نیروها نمی توانست بیاید. بچه ها در محاصره عجیبی افتاده بودند. تنها راه نجات، ریسک گذشتن از آب بود که در حال انجام بود. هر کس یک لایف ژاکت پیدا می کرد و به آب میزد. جز مجروحانی که نمی توانستند برای آنها کار خاصی کنیم، تقریبا همه کنار ساحل و در ترافیک معبر باز شده شب قبل معطل شده بودند و دشمن لحظه به لحظه جلوتر می آمد. کاری باید می کردیم تا تلفات به حداقل برسد و بچه‌ها فرصت طی کردن عرض اروند را پیدا می کردند. دو نفر از جانشینان گردان بهمراه یکی دو نفر از نیروها تصمیم به ایستادن و مقاومت کردن جهت تاخیر انداحتن پیشروی دشمن کردند. صحنه جنگ در این ساعت بسیار رقت بار شد. عده ای در تکاپوی گذر از اب سرد اروند عده‌ای مجروح و بی پناه و ناامید در معرکه عده‌ای در حال انتقال مجروحین و عده‌ای هنوز در حال مقاومت ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
جریانات بعد از اسارت چند نفری که ماندند و مقاومت کردند تقدیم حضور خواهد شد
🍂 کربلای چهار در گذر عملیات ┄┅═✼✦✦✼═┅┄ گذشتن از عرض اروند با وجود تیربارهای دشمن شرایط را سخت کرده بود. برای رسیدن به ساحل خودی نیاز به زمانی حدود بیست تا سی دقیقه بود خصوصا اینکه نیروهای عراقی برای رسیدن به لبه اروند کمتر از بیست دقیقه وقت نیاز داشتند. جانشین های سوم و چهارم گردان بهمراه مسعود سفیدگر و یکی از بچه‌های دزفول تصمیم به ماندن و مقاومت کرده بودند. هر چه بیشتر عراقی ها معطل می شدند، تعداد بیشتری از بچه ها به ساحل می رسیدند. خط آتشی با تیربار و کلاش در برابر پیشروی دشمن ایجاد شد و حرکت آنها را کندتر نمود. عراقی ها برای رسیدن به لبه اروند چاره ای جز از پا انداختن این چهار نفر نداشتند. لذا تصمیم گرفتند تا آنها را در محاصره انداخته و ابتدا تیربار را خاموش کنند. دایره محاصره لحظه به لحظه تنگ تر می شد تا اینکه بعد از بیست دقیقه به بالای سنگر آنها رسیدند و بر سر آنها خراب شدند و با قنداق ها به جانشان افتادند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 کربلای چهار در گذر عملیات ┄┅═✼✦✦✼═┅┄ عراقی‌ها حدود ساعت ۱۲ ظهر وارد سنگر شدند و با خشونت هر چه تمامتر به عربی چیزهایی می گفتند و با قنداق ضربه وارد می‌کردند و آنها را به بیرون از سنگر برده و دست هایشان را بستند تا به عقب روانه کنند. ظاهراً دستور داشتند تا می توانند اسیر بگیرند و تعداد اسرای ایرانی را برای مبادله زیاد کنند. سفیدگر می‌گفت ، ابتدا رفتار آنها با ما عادی بود ولی با مشاهده کشته های دیشب خود در گودالی که نزدیک ما بود رفتارشان خشن شد و برای اعدام ما دست بکار شدند. ما را سینه خاکریز در کنار هم قرار دادند و یکی که از همه خشمگین تر بود به عربی خطبه غرایی خواند و گلنگدن کشید و به طرفمان شلیک کرد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
PTT-20211225-WA0011.opus
308.8K
🍂 روایت مسعود سفیدگر (غواص) از لحظات بعد از ورود عراق به منطقه 1⃣ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
PTT-20211225-WA0012.opus
212.8K
🍂 روایت مسعود سفیدگر (غواص) از لحظات بعد از ورود عراق به منطقه 2⃣ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 کربلای چهار در گذر عملیات ┄┅═✼✦✦✼═┅┄ اغلب نیروها توانسته بودند تا قبل از اذان ظهر خود را به ساحل ایران برسانند، کم رمق و خسته از یک شبانه‌روز بیداری و تلاش و بدنهای سرد، وارد خاک ایران شدند و بوسیله خودروها و آمبولانس ها به درمانگاه های صحرایی و یا به محل های استقرار منتقل شدند. در مقر گردان کربلا شرایط دیگری حاکم بود. نفراتی که آمده بودند بسیار اندک و کم بودند. تعدادی به اتاقهای ساختمان چهارطبقه رفته و با پتویی در گوشه ای کز کرده و تعدادی با همان خستگی به دنبال کسب خبری از برادر، دوست، پدر و.... بودند. هیچ کس حال صحبت کردن نداشت و از عظمت فاجعه بهت زده شده بودند. با ورود هر فرد جدیدی به مقر، تحرکی ایجاد می شد تا کسب خبری کنند. دلهره و تلاطم در بین بچه ها به اوج رسیده بود.. هر چه به غروب نزدیک تر می شدیم هول و والای چشم انتظارها هم بیشتر می شد. گویی با تاریکی هوا، از آمدن دوستان قطع امید می کردند و هر لحظه ارزش سالی به خود گرفته بود. با تاریک شدن هوا تعدادی از نیروها نزد برادر پویا رئیس ستاد رفتند و اجازه خواستند تا برای آوردن پیکر مطهر حاج اسماعیل، خطر کنند و به جزیره سهیل بروند و او را بیاورند. گویا از اینکه فرمانده خود را در زمین دشمن جا گذاشته‌اند خجالت زده شده و به رگ غیرتشان برخورده بود. برادر پویا با این پیشنهاد مخالفت کردند ولی با اصرار بچه‌ها برای کسب تکلیف از سردار رئوفی به مقر لشکر رفته و پس از طرح موضوع، ایشان مخالفت خود را اعلام کردند و گفتند برای آوردن یک شهید منطقی نیست که شهید دیگری بدهیم. هرکس برود خونش پای خودش است. همان بچه‌ها با باری از غم بردوش به مقر بازگشتند و.... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
PTT-20211225-WA0014.opus
408.3K
🍂 روایت مسعود سفیدگر (غواص) از لحظات بعد از اسارت 3⃣ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۵۵ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸۴ - گشتیهای هنگ ما در یک موضع دفاعی استقرار یافته بود. به همین دلیل نیروهای ما عمدتاً در عملیات گشتی رزمی - شناسایی و ایجاد کمین‌های شبانه در منطقه ممنوعه شرکت می‌کردند. با وجود این که افراد هنگ اعم از افسران و درجه داران میلی به انجام این ماموریتهای خطرناک و خسته کننده نداشتند ولی به هر حال مجبور بودند در آن شرکت کنند. دستورات مربوط به اجرای عملیات گشتی از سوی فرمانده تیپ صادر می گردید و براساس این دستورات نیروهای خودی موظف بودند مواضع نیروهای ایرانی را مورد هجوم قرار داده و عده ای از آنان را به اسارت در آورند. در منطقه مقابل مواضع ما روستای بزرگی موسوم به روستای «کوهه» قرار داشت که اطراف آن را جنگل انبوهی احاطه کرده بود. افراد هنگ به عملیات گشتی - رزمی متعددی اعزام می‌شدند، ولی هیچ یک از آنان به روستای کوهه نمی‌رسیدند و حتی نمی توانستند لنگه کفشی از یک سرباز ایرانی از سنگرهایشان با خود بیاورند. آنها تنها می توانستد به مواضع ایرانیها نزدیک شوند و پس از شلیک چند گلوله بی هدف سریعاً به مواضع خود باز گردند. معمولاً فرمانده واحد گشتی باید گزارشی در مورد عملیات گشتی به ضمیمه یک نقشه نظامی تهیه می کرد. روی همین اصل گزارشات غالباً آکنده از دروغ و مبالغه بود و از کشته و مجروح شدن تعدادی ایرانی و انهدام چند خودروی نظامی خبر می‌داد. این گزارشات به معاون هنگ تسلیم می‌شد و او نیز متقابلاً سناریویی تهیه می‌کرد تا در نظر فرمانده هنگ مقبول افتد. من بشخصه در جریان تهیه این گزارشات بودم. برخی از اوقات، گزارش از سوی فرمانده تیپ باز گردانیده می‌شد و ضمن آن می‌خواست تا بر حجم خسارات وارده به نیروهای ایرانی افزوده شود، تا به صورت یک اطلاعیه موثر از طریق رادیو پخش گردد. ارتشیانی که از این حقیقت آگاه بودند با شنیدن اطلاعیه های نیروهای مسلح می‌خندیدند. سربازان ما برای رسیدن به یک حقیقت نسبی، صفری به رقم خسارات خودی می افزودند و صفری را از رقم خسارات وارده به ایرانیها حذف می کردند. اجساد نظامیانی را که تحویل می گرفتم با تعداد این کشته ها اطلاعیه های نظامی تفاوت داشت. یعنی رقم واقعی آن ذکر نمی‌شد. ما مسئولیت پشتیبانی یک هنگ را بر عهده داشتیم. تصور کنید وضعیت در جبهه ای به طول ۱۲۰۰ کیلومتر چگونه بود؟ در مورد عملیات گشتی حرفهای زیادی برای گفتن دارم که در اینجا نمونه هایی از آنها را بیان میکنم. الف - گشتی ستوان جمال تلگرامی از سوی فرمانده تیپ به دستمان رسید که به هنگ ما دستور میداد برای گرفتن اسیری ایرانی در یک عملیات گشتی رزمی شرکت کنند. معاون هنگ این ماموریت را به گروهان سوم واگذار نمود و این گروهان نیز ستوان «جمال» را همراه بیست نفر درجه دار و سرباز برای انجام ماموریت برگزید . من کنار فرمانده هنگ و معاون او در قرارگاه تیپ بودم واحد گشتی در ساعت ۹ شب به سمت مواضع ایران حرکت کرد. فرمانده هنگ از طریق دستگاه بیسیم با این واحد در تماس بود. پس از گذشت نیم ساعت یک موشک آرپی جی ۷ در منطقه ممنوعه مقابل گروهان سوم شلیک شد و متعاقباً تیراندازی شدیدی آغاز گردید که بلافاصله قطع شد. فرمانده هنگ سعی کرد با واحد گشتی تماس بگیرد، ولی این تلاش به جایی نرسید. بیست دقیقه بعد فرمانده گروهان ضمن تماسی با فرمانده هنگ بازگشت تمامی افراد واحد گشتی از نیمه راه و مفقود شدن دستگاه بیسیم و سلاح آرپی جی ۷ را به او اطلاع داد. فرمانده هنگ که از شنیدن این خبر شوکه شده بود آنها را به باد دشنام و تهدید گرفت. او به گروهان سوم دستور داد ستوان جمال و درجه داران او را هنگام صبح به قرارگاه هنگ اعزام کنند. ساعت ۸ صبح ستوان جمال به همراه دو نفر درجه دار وارد قرارگاه هنگ شد و فرمانده هنگ با فحاشی از آنها استقبال کرد. ستوان جمال در جریان بازجویی اعتراف کرد در حین اجرای ماموریت، خوکی مقابلم ظاهر شد. فردی که سلاح آرپی جی با خود حمل میکرد کنترل خود را از دست داده بی هدف شروع به شلیک کرد. به دنبال او افراد گشتی نیز در تاریکی شب از شدت ترس اقدام به تیراندازی کردند. سرانجام سرباز دستگاه بیسیم چی بیسیم خود را رها کرد و فردی که آرپی جی با خود حمل کرد صلاحش را به گوشه ای انداخت و همگی فرار را بر قرار ترجیح دادند.» فرمانده هنگ از شدت ناراحتی فریاد کشید و گفت: «آخر من به فرمانده تیپ چه بگویم؟ بگویم که یک واحد گشتی رزمی را برای گرفتن اسیر ایرانی اعزام کردیم اما یک خوک آنها را شکست داد و دست از پا درازتر برگشت؟ این واقعاً مایه ننگ و عار است.»
فرمانده هنگ ستوان «جمال» و افراد او را توبیخ کرد و دستور داد آنان را تنبیه کنند. فرمانده هنگ معاون، فرمانده گروهان سوم و افسران اطلاعات به منظور یافتن راه حلی برای این قضیه جلسه ای در قرارگاه هنگ تشکیل داده و متفقاً تصمیم گرفتند یک داستان واهی درست کنند که در گیریهایی بین واحد گشتی ما و واحد گشتی ایرانی صورت گرفت و طی آن عده ای از افراد ایرانی کشته شدند و افراد واحد گشتی ما نیز سلاحهای خود را در آن منطقه رها کردند بدین ترتیب برروی آن رسوایی سرپوش گذاشته شد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂