#نظرات
سید محمد:
سلام علیکم
.... با اینکه من در اکثر عملیاتهای دفاع مقدس حضور داشتم ولی خاطرات دوستان همیشه برای من تازگی داشته و دارد
اما خاطرات جناب یونس شریفی از آن جهت خیلی متفاوت وزیبا بود که پرده را از از ابهاماتی که در خصوص منطقه دشت آزادگان وتهمت های ناروایی که در حق آن مردم شریف ومجاهد ومقاوم بالا زده وحقایق را بدرستی روشن میکند هنوز خیلی از مردم کشور از آنچه در آن خطه گذاشته بی اطلاع هستند وگاهی روایتهایی کذب از خیانت واستقبال و سر بریدن گوسفند توسط مردم عرب منطقه میشنویم وبا اینکه میدانیم دروغی بیش نیست ولی نمی توان به این صورت که در این خاطرات بخوبی بیان شده از این همه ایثار واز خودگذشتگی مردم آن خطه کفت ودفاع کرد.
کار شما جهادی دیگر است ولی کافی نیست وباید در سطح وسیعی این مطالب منتشر شود، حرف بسیار است واین مقال گنجایش ندارد خسته نباشید وخدا پشت و پناهتان
#نظرات
ب.ع
با سلام واحترام
خاطرات یونس شریفی یاد آور روزهای اول جنگ بود بر این سردار سرافراز درود می فرستم
این خاطرات درس وعبرت است هم برای ملت ایران اسلامی وهم برای دشمنان ایران اسلامی تا بدانند که نژاد وقوم دلیل بر این نمی شود که مردم ما در برابر دشمنان ومتجاوزان به میهن کوتاه بیایند واز کشور خود دفاع نکنند
بر تمام مدافعان وطن ودین اسلام وامنیت کشور ونظام اسلامی ایران درود می فرستم
بسیار عالی خاطرات را بیان کردند
هر چند در ابتدای خاطرات تصور می شد که دشمن خیلی راحت از شهر هویزه وسوسنگرد عقب رانده شد اما در قسمت های آخر مشخص شد که به راحتی نبود وبا ریختن خون جوانان وطن دشمن مجبور به عقب نشینی شد
ضمناً با توجه به استقبال دوستان از ارسال جریانات لحظه به لحظه کربلای ۴ انشاالله عملیات بدر نیز به همین شیوه تقدیم حضور شما خواهد شد
حماسه جنوب،خاطرات:
🍂
🔻 هنگ سوم | ۵۶
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🔸 ب - واحد گشتی ستوان جبیر:
یک واحد گشتی - شناسایی به فرماندهی ستوان «جبیر» میبایستی در ماموریت شناسایی روستای کوهه شرکت میکرد. این واحد موظف بود از طریق شکافهای مشخصی در میادین مین عبور کند و به سمت منطقه ممنوعه روانه شود.
در آنجا قرار بود با راهنمایی از واحد مهندسی برای رفت و برگشت از یکی از شکافها، راه را ادامه دهد تا با میادین مین برخورد نکند. با تاریک شدن هوا ستوان «جبیر» همراه افراد خود به سمت روستای کوهه حرکت کرد. گروه پس از یک راه پیمایی نسبتاً طولانی توانست به این روستا نزدیک شود و اطلاعاتی در مورد وضعیت نیروهای ایرانی به دست آورد اما هنگام بازگشت بخت به او پشت کرد. واحد گشتی به مواضع هنگ نزدیک شد، ولی راهنما را که به دلیل طولانی شدن غیبت واحد گشتی ، شکاف را ترک کرده بود ندید. هنگامی که این گروه کورمال کورمال در منطقه ممنوعه به حرکت در آمد پای یکی از سربازان به مینی اصابت کرد و براثر انفجار آن بدنش متلاشی شد. در آن لحظه ستوان جبیر بدون اعتنا به خطراتی که ممکن بود او را تهدید کند خود را به آن سرباز رسانده و او را از مرگ نجات داد. پس از تلاشهای طاقت فرسا بالاخره واحد گشتی به همراه مجروحین به مواضعشان باز گردانیده شدند و زخمیها را جهت مداوا نزد من آوردند.
ج. گشتی، سرگرد فاضل
سرگرد فاضل، فرمانده گروهان کماندویی تیپ بود که به تازگی تشکیل شده بود. این گروهان کماندویی، که از ۱۵۰ نفر تشکیل میشد نیروی ضربتی و ذخیره تیپ بیستم به شمار می رفت. براساس گزارشات رسیده از اطلاعات ارتش در مورد استقرار نیروهای ایرانی در مقابل مواضع ما به این گروهان کماندویی دستور داد تا در یک عملیات گشتی رزمی -شناسایی مقابل مواضع هنگ شرکت کند.
سرگرد فاضل به تازگی وارد منطقه شده بود، ساعت ۸ شب گروهان کماندویی وارد قرارگاه شد و پس از دریافت اطلاعات و دستوراتی از فرمانده هنگ و رو به راه کردن دستگاههای ارتباطی، با همیاری افراد رسته مهندسی رزمی به طرف منطقه ممنوعه حرکت کرد. من کنار فرمانده هنگ ایستاده بودم. او لحظه به لحظه فعالیت واحد گشتی را از دنبال میکرد. واحد گشتی ساعت ۸ شب از ماموریت خود برگشت.
صبح روز بعد هنگامی که در کنار ستوان «محمد جواد» معاون هنگ سرگرم خوردن صبحانه بودم سر گرد فاضل با در دست داشتن گزارش فعالیت واحد گشتی به همراه یک نقشه نظامی وارد شد. معاون هنگ با مشاهده گزارش و نقشه از خنده روده بر شد. سر سرگرد فاضل به
او گفت: «چرامی خندی؟» ستوان محمد جواد پاسخ داد: «قربان در گزارش قید شده است که واحد گشتی از رودخانه کرخه عبور کرده است، در حالی که این رودخانه در پنج کیلومتری پشت سر نیروهای ایرانی قرار دارد. یعنی شما تا پشت مواضع ایرانیها رفتید و برگشتید؟»
سرگرگرد فاضل که از شنیدن این حرف متعجب شده بود گفت: «ما از رودخانه ای خشک عبور کردیم. من تصور می کردم که از رود کرخه عبور کرده ایم.»
ستوان «محمد» به او گفت «قربان! رودخانه ای که مقصود شماست یک نهر بدون آب است.
سرگرد فاضل به او گفت: «الان چه کار کنم؟» ستوان محمد پاسخ داد: یک بار دیگر گزارش را نوشته و نقشه را می کشیم.»
طبق معمول سرگرد «فاضل» و ستوان «محمد» در مورد ارسال گزارش واحد گشتی به همراه یک نقشه دروغین به قرارگاه تیپ با یکدیگر همکاری کردند. این از جمله ویژگیهای ارتش بعثی عراق بود که کوچک به بزرگ تر دروغ میگفت و بزرگ ، کوچک تر را می فریفت ؛ و بعد هر یک از آنها به ریش دیگری می خندیدند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
15.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نوحه خاطرهانگیز
"یاران و انصارت.."
آهنگ سوزناکی از سالهای جبهه و جنگ که خیلیها با آن اشک ریختند و روحیه گرفتند و خاکریز فتح کردند.
گاهی یاد روزهای یکرنگی و سادگی میافتیم و یاد سربندهای یازهرا و یاحسین. یاد شبهای عملیات و لحظههای وداع سوزان یاران باصفا.
روزهایی که غنیمت بودند و دست نایافتنی.
🔹 با نوای
حاج صادق آهنگران
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
در کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂 خاطره بازی
رزمندگان خط شکن کربلای ۴ 👇
را در کانال جانبی حماسه جنوب بخوانید
کانال جانبی حماسه جنوب ↙️
https://eitaa.com/joinchat/3008430653C3e0ae475b7
🍂
🍂 این پا را خوب نگاه کن..!
همان پایی است که روزی مادرش
دل نداشت خاری در آن فرو رود
اما وقتی پای وطن و ناموس
وَ انقلاب در میان آمد، فدا کرد
مادر همهی فرزندش را
فدای پسر فاطمه کرد...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #تفحص #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مثنوی زیبای
داغ دل ….
◍⃟🌴◍⃟🌴◍⃟🌴
امشب ای دل! نینوایی میشوم
هم نوا با بینوایی میشوم
امشب ای دل! میزبانی میکنم
مثنوی را میهمانی میکنم
مثنوی! ای مثنوی! ای مثنوی!
با دلم یک لحظه تنها می شوی؟
مثنوی ای محرم اسرار من!
رازدار این دل غم خوار من
جان من! امشب کنار من بمان
از جدایی ها برای من بخوان
با دلم همراه شو تا دشت خون
بازگو از سرزمین لاله گون
از غریبی ها بگو ! از بی کسی
از جدایی ها و از دلواپسی
باز گو از جسم های سر جدا
از بدن هایی که شد بی دست و پا
بازگو از ترکش و تیر و تفنگ
از خلوص و پاکی مردان جنگ
از بسیجی ها و از صحرای عشق
از یلان غرق در دریای عشق
از توسل های شبهای نبرد
از نماز وتر در شبهای سرد
پاسگاه زید و شب های کمین
یاد معبرها و میدان های مین
باز از هنگامه ای دیگر بگو
از نبرد بدر و از خیبر بگو
قصه ی پیکار مجنون باز گو
سرگذشت رقص در خون بازگو
از شلمچه، از غریبستان هور
از وداع آخرین با عشق و شور
از شهیدانی که در میدان مین
دست یابیدند بر عین الیقین
شرحی از هنگامه ی والفجر هشت
شمه ای از آنچه بر یاران گذشت
کربلای چار و از عشق و جنون
رقص غواصانِ در دریای خون
دست های بسته و گودال عشق
پای کوبان، غرق شور و حال عشق
سرگذشت استخوانها و پلاک
جسم های خفته در دامان خاک
کربلای پنج و غوغایی که بود
شوق و مستی، شور و شیدایی که بود
قصه ی والفجر ده، فتح شنام
کوچ یاران، در شتاب و در خرام
بانگ «حاج احمد» نهیب مالکا *
از خروش یا حسین بچه ها
باز می گردم به دشت لاله گون
دشت مردانی همه غرقه به خون
باز می گیرم سراغ لاله ها
از شقایق ها و از آلاله ها
از شقایق ، باز می گیرم سراغ
باز می گیرم سراغ درد و داغ
زانکه همدردیم و هر دو داغدار
داغ غربت، داغ هجران، داغ یار
چون شقایق داغ بر دل مانده ایم
بی قرار و پای در گِل مانده ایم
مانده ایم دراین کویر و شوره زار
شاهد جولان جمعی ویژه خوار
سفره های ویژه خواران دیده ایم
نردبان با خون یاران دیده ایم
گرچه بی مهری فراوان دیده ایم
طعنه و زخم زبان بشنیده ایم
از جفای دوستان رنجیده ایم
گوشه ی عزلت ولی نگزیده ایم
#غلامعلی_فتحی
* سردار حاج احمد خادم سیدالشهدا که در زمان جنگ فرمانده گردان مالک اشتر از لشکر ولیعصر عج بودند
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#مثنوی #شعر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرهای خاص
از زبان شهید
سید مجتبی علمدار
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂