مدتی بود چیزی ننوشته بودیم و دلمون لک زده بود برا یه شب نشینی و یه همصحبتی با رفقای قدیم و جدید.... تا اینکه با خوندن کتابی از زندگی یکی از شهدا مقداری بهم ریختم
بهم ریختن که نه، ولی یه کمی به خودم اومدم که واقعا چرا اینقدر از اطراف خودمون غافل شدیم و در بی خبری بسر می بریم
خودم رو می گم، کسی به خودش نگیره، بخدا زندگی و سرگذشت شهدا، خوندن داره، یادآوری مشکلات مردم لازمه، فقط می تونم بگم خدایا بی توجهی ما رو به بی اطلاعی مون ببخش 🙏
خدا نکنه با گفتن یه عزیزم به دختر یا پسرمون، فرزند شهیدی از کنارمون رد شده باشه و صدامون رو شنیده باشه
خدا نکنه تن زن و بچه مون لباس آنچنانی کرده باشیم و تو مراسمی به چشم آدمای ندار اومده باشه،
خدا نکنه تو صف نون و اتوبوس و.... با کسی درگیر شده باشیم که ندونسته باشیم این یادگار شهیدیه که باباش رو بخاطر آسایش این روزامون از دست داده
می گن حساب کتاب علما که بیشتر می دونن، سخت تر از عوامیه که نمیدونن......
پس وای بر ما جبهه رفته ها که شهدا رو دیدیم و باشون زندگی کردیم و خودمون جمع شون کردیم 😭 و الان از خانواده هاشون بی خبریم، وای بحالمون اگه فراموش شون کنیم و بی توجهی کنیم
گاهی با پیام خواهر یا برادر شهیدی برخورد می کنیم که بعد از کلی تشکر می گه:" ممنون که از برادرمون مطلب زدید تو کانالتون، آخه این خاطره رو تا حالا نشنیده بودیم، عکسی که تا حالا ندیده بودیم زدید،.....ایشون حتی تو شهر و محله خودش هم غریبه و اسمی ازش نیست و......😔"