فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗 شهید القدس /2
صدای ماندگار؛
✅ ما نمیتوانیم صدای مظلوم را بشنویم و بیتفاوت باشیم
🔔 سخنرانی سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار منتشر شد
🗓تاریخ سند: 1364/6/30
📍محل سند: عملیات انجام نشده البیضه
http://www.defamoghaddas.ir/1696
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز والله قسم صدای ناله مظلومین آنچنان در دنیا بلند است که اصلاً صدای سیلی خوردنش به گوش هر انسانی میرسد. ما نمیتوانیم بنشینیم بگوییم من نمیروم، دل ببندید به بعضی مسائلی که باید بعداً باشد ولی الآن زمانش نیست؟
@defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📗 شهید القدس /3
🔴 به مناسبت ایام شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی؛
✅ اگر دو نفر من را ببخشند شهید می شوم
◀️ آن روز بالای گنبد من پشت سر ایشان ایستاده بودم. برگشت خیلی جدی به من گفت: آقای مهاجری، اگر دو نفر من رو ببخشن، من شهید می شم.
ادامه مطلب:
http://www.defamoghaddas.ir/2690
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
27.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 شهید القدس /4
🔴 به مناسبت ایام شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی؛
📽 وقتی بوسیدن کف پای مادر نصیبم شد
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#همیشه_دلتنگ / #قسمت_5
از گروه شانزده نفره ما آقای سیاهپوش و یاسینی و عزیزاللهی شهید شده بودند. آن موقع یکی دو قایق بیشتر نیامدند. چون قایقها را روی آب میزدند. چند نفر مجروح بودند و باید اینها را به عقب میبردند. من اگر میدانستم دستور عقبنشینی میدهند، نمیماندم و کسی نبودم که بایستم و اسیر بشوم و با همان وضعیت موج گرفتگی خودم را از دست عراقیها نجات میدادم. قایقها هفت، هشت نفر مجروح را برگرداند. آن موقع که قایق آمد، هیچکس نبود! فقط من و سید بلبلی و چند نفر دیگر بودیم. سید بلبلی هم ظاهراً با آن قایق نرفته بود و بعد یادم نیست که چطور خودش را عقب کشانده بود. من به عقب نیامدم. چون میدیدم از آن دور تیر رسام میزنند. گفتم انگار بچهها خیلی جلو رفتهاند. از این سنگر بیرون آمده و از خاکریز پایین آمدم و به طرف جلو حرکت کردم. یکی از بچهها زیر کتفهایم را گرفته بود و گفت: بیا در سنگر جلویی بنشین. بچهها در آن طرف بیشترند و آن طرف احتمال دارد دوباره قایق بیاید و از اینور به عقب برو!
عراقیها این سنگرشان را سیمان سفید کشیده بودند و ظاهراً سنگر اجتماعی بود و میخواستند سقفش را بزنند. رفتم در آن نشستم و دیدم یک مجروح دیگر هم آمد و کنار من نشست و کمکم چهار نفر مجروح شدیم. یکی از مجروحان از درد فریاد میزد و میگفت: «یا اباالفضل(ع)! انگار تیر در پایش خورده بود. یکی دیگرشان هم به نام قربانی تیر به سفیدی رانش اصابت کرده بود. اینها نیروهای گردان اباالفضل(ع) بودند. آقای علیرضا محققیان هم بود. آقای رمضانعلی صادقی هم یکی از مسئولین دستههای ما بود که از سر شب این مسیر را آمده بود. به او گفتم: رمضان! من از سرما دارم میمیرم! بلند شو و یک پتو برای من در این سنگرها پیدا کن!
دیدم با یک حالتِ خیلی خسته و بیرمقی گفت: «حالش را ندارم و خیلی خستهام و اصلاً نمیتوانم تکان بخورم
قدری نگاهش کردم و گفتم: «رمضان چه شده است؟ چرا اینجوری شدی؟
- حالا میروم و میآورم.
بلند شد رفت یک پتو برای من آورد و آن را روی من انداخت و خودش هم کنارم نشست و سرش را روی شانۀ من گذاشت و یک لحظه احساس کردم که خوابش برد. زیر چانهاش زدم و گفتم: آقای صادقی پس بلند شو!
تو همین حین دیدم دوباره از آن دور تیر رسام میآید. ظاهراً پدافند بود که در هوا میزد و شاید هم تیربار بود که از توی نخلستان نور گلولههایش به چشم میخورد. پیش خودم گفتم: لابد بچهها خیلی جلو رفتهاند. بعد پتو را با صادقی کشیدیم روی خودمان تا کمی گرممان بشود. آقای صادقی هم به دیوار سنگر تکیه داد و اسلحهاش را بین دو پایش گذاشت و گاهی نالۀ نصف و نیمهای از درد میکرد.
در آن شرایط سخت و دشوار سلسلۀ حوادث و اتفاقات متوالی طوری رقم خورده بود که بچۀ پُر شروشور پُزوه و رزمندۀ تُخس و ناآرام گردان یونس مجروح و رنجور و سرمازده و لرزان به دنبال جای گرم و نرمی در آن غربت میگشت. صادقی از تیر و ترکش و گلوله مجروح نبود. اما از تیزی و سم تیغ صفهای(برگ) نخل که به پایش رفته بود، دچار مشکل شده و میلنگید. او سرش را روی شانه من گذاشت و خوابید. گفتم: بلند شو!
یک لحظه احساس کردم که اسلحهاش ول شد و گاهگداری یک تیر از آن بیرون میآمد و به دیوار سنگر میخورد. سرم را از زیر پتو بیرون آوردم تا ببینم چرا شلیک میکند؟ دیدم ای دل غافل! آقای صادقی دمِ در سنگر است و به کمی آنطرفتر اشاره میکند.
- رمضان! رمضان!
دیدم چیزی نگفت و از سنگر بیرون رفت. گفتم شاید یکی، دو نفر عراقی در پاکسازی مانده بودند و میخواهند بچهها را بزنند و فرار کنند. چون در عملیات والفجر هشت چنین چیزی را دیده بودم. بلافاصله اسلحه صادقی را برداشتم و دستم را به دیوار گرفتم. هنوز سرم گیج میرفت و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و روی پایم بایستیم. بلند شدم و از سنگر بیرون آمدم و یک گاردی هم گرفتم که اگر لازم شد تیراندازی کنم. دیدم یا اباالفضل(ع)! عراقیها یک تانک جلو و بقیه هم پشت سرش هلهلهکنان میآیند و سلاحهایشان را هم تکان میدادند و میدانستند که دیگر کسی جلویشان نیست. از آن سرپلهای طرف جزیره هم تعدادی دیگر نیرو میآمدند و به نیروهایشان در این طرف ملحق میشدند. طوری که انگار هر درخت نخلی پنج قلو سرباز عراقی میزاید و بیرون میآیند. همان وقت بود که فهمیدم عملیات کربلای چهار بهجایی نرسیده که اینها اینقدر حاضر و آمادهاند و شادی میکنند. با تعجب گفتم یا اباالفضل(ع)! کارمان تمام است و اینجا دیگر هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. اسلحه را انداختم و دویدم توی سنگر و گفتم: بچهها! چشمهایتان را روی هم بگذارید که تیر خلاص فقط یک لحظه است و تمام میشود.
- چطور شده؟
- عراقیها آمدهاند.
- حالا چکار کنیم؟!
- نترس بابا! تیر خلاص یک لحظه است و راحت میشویم. یا رگبار میگیرند و یا نارنجک میاندازند.
خودم هم در همین حین پتو را روی خودم کشیدم و از سوراخ پتو نگاه میکردم. آقای صادقی را گرفته بودند و دورش هلهله میکردند. دیدم سرباز عراقی قبضۀ آر.پی.جی را روبهروی سنگر گرفت و دستش را روی ماشه گذاشت تا شلیک کند. یک ثانیه، دو ثانیه، سه ثانیه، ... پس چرا شلیک نمیکند؟!
آتش کن دیگر ... بزن ... وقت سوختن است ... وقت دلتنگیهای بیشمار ... وقت بارانی شدن آسمان زندگیست ... میبینی این دم آخر شاعر شدهام؟!
آتش کن ... وقت آن است که قلبم هدف موشک آر.پی.جی قرار گیرد.
آتش کن ... من مدتهاست منتظر هستم ... با تو هستم، من آمادهام.
بزن تیر خلاص را ...
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📗 شهید القدس /5
🔴 به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی؛
✅ نگرانی حاج قاسم برای مجروحان
◀️ حاج قاسم از دیدن ما تعجب کرد که چطور از آن مسیر سخت تا آنجا آمده بودیم. خیلی خوشحال شد و به من گفت: الآن که شما اینجا اومدید و این مسیر تردد رو دیدید، خیالم راحت شد که مجروح توی این محور روی زمین نمی مونه؛ چون مسئول مجروحان خودش به منطقه عملیاتی اومده.
ادامه مطلب:
http://www.defamoghaddas.ir/2691
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔴 به مناسبت میلاد بزرگ بانوی دو عالم؛
✅ تو را به جان حضرت زهرا (س)
◀️ مهدی سلحشور گفت: داد زدم و التماس کردم که بایستد، اما فایده نداشت. ناگهان چیزی به ذهنم رسید. گفتم جعفر، جان حضرت زهرا (س) وایسا!
ادامه مطلب:
http://www.defamoghaddas.ir/2692
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📗 شهید القدس /6
🔴 انتشار برای نخستین بار
✅ دستخط شهید حاج قاسم سلیمانی
◀️ بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر مردان و زنان مجاهد فلسطین که لاینام ایام الخوف
سلام بر مردان و زنان مجاهد فلسطین، که روزگار ترس و وحشت، آنان را به خواب نمیافکند.
السلام علی رجال و نساء فلسطين المجاهدين الذین لاینامون أيام الخوف
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
41.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 شهید القدس /7
صدای ماندگار؛
✅ ما از کشته شدن عزیزانمان غبطه نمیخوریم ما از دنیایی که در آن زنده هستیم غبطه میخوریم
🔔 سخنرانی سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار منتشر شد
🗓تاریخ سند: 1362/01/26
📍محل سند: عملیات والفجر 1
http://www.defamoghaddas.ir/2693
شهید سردار حاج قاسم سلیمانی: ما از کشته شدن، از جانمان غبطه نمیخوریم، ما از بدبختی خودمان غبطه میخوریم، ما از اینکه خودمان در این دنیایی که در آن زنده هستیم غبطه میخوریم.
با ما همراه باشید
@defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به مناسبت میلاد بزرگ بانوی دو عالم؛
📹 سخنان مادر گرامی رهبر انقلاب درباره روش تربيت فرزندانشان
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•