eitaa logo
دهکده تربیت🌱
468 دنبال‌کننده
157 عکس
208 ویدیو
1 فایل
نو+جوان=نو جهان سمیه‌سیدتقی زاده🤓 من اینجام👈 @seyedtaghizadeh ✅مامان۵تاجوجو👨‍🎓🧕🏻🧒👩‍🦱👶 ✅مربی جودو و دفاع شخصی ✅موسس بزرگترین مجموعه تربیتی دختران کشور تجربه۱۵سال فعالیت تربیتی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به دوستان عزیزم🌹 ....و اربعین ۱۴۰۲ تمام شد... مثل بقیه اربعین ها بقیه ی روزها و ماههایی که سپری میشوند... چه ماهایی که مشرف شدیم و چه دوستانی که ماندند و وظایف و تکالیفی داشتند 👈در ماندن این اربعین نعمت هایی را خصوصا به ما هدیه کرده است. حفظ داشته ها،دستاوردها و نعمت ها خیلی مهمه حتی دوستانی که به دلایلی مشرف نشدند نیز داشته ای را از اربعین کسب کردند.. خیلی خوبه اگر داشته هامونو باهم به اشتراک بگذاریم🤗 برام بنویسید 🤓 https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنوشید و مست شوید... بهشت همین جاست... کنارتو حسین❤️ می نویسند این آیه در مورد شیفتگان امام حسین.ع.است موقعی که در محشر آقایشان را می بیند و بهشت را نمی‌خواهند... به زور وارد بهشت میشوند... بهشت ما تماشای حسین.ع‌.است😍 #اربعین https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
مرحوم فِهری زنجانی ‌می‌فرمودند: در مشهد، آیت الله بهجت را دیدار کردم، پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم، دوست بودیم، اگر چه هم درس نبودیم، شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید. ما که سید بودیم. چه ‌می‌شد دست ما را هم ‌می‌گرفتید؟! اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا (علیه‌السلام) برای من نگویید، از این جا نمی‌روم!» آیت الله بهجت سرشان را پایین انداختند، آن گاه سر را بالا آوردند و فرمودند: یک بار که به حرم مشرّف شدم، حضرت مرا به داخل روضه نزد خودشان بردند، ده مطلب فرمودند. یکی این بود: «مگر ‌می‌شود، مگر ‌می‌شود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!» https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
💢اولین شب ربیع الاول، "لیلة‌المبیت" است. شبی که خداوند به وجود امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام بر فرشتگان مقرب خود مباهات کرد ✅در شبی که حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از مکه به مدینه هجرت کرد، امام علی علیه‌السلام در بستر پیامبر خوابید. این در حالی بود که مشرکان، آماده ی قتل رسول‌الله بودند. در همان شب، خداوند به جبرئیل و میکائیل(فرشتگان مقرب الهی) فرمود: «من میان شما، برادری ایجاد کردم، ولی عُمر یکی از شما دو نفر را طولانی تر از دیگری قرار دادم. کدام یک از شما ایثار می‌کند در حق برادرش و زندگی طولانی را به او می‌دهد؟!» پس از کلام خداوند ، هر کدام از جبرئیل و میکائیل، زندگی طولانی را برای خویش خواستند و حاضر به فداکاری نشدند. خداوند به آن دو فرشته فرمود: «شما همانند علی بن ابی طالب نیستید. من میان او و محمد، پیمان برادری برقرار ساختم؛ و اکنون علی در بستر محمد خوابید تا جانش را فدای او کند و حیات طولانی‌تر را برای او خواسته است! حال به سوی علی بروید و او را در برابر دشمنانش محافظت کنید» جبرئیل و میکائیل نزد امام علی (علیه‌السلام) آمدند. جبرئیل گفت: «آفرین بر تو ای علی بن ابیطالب! خداوند به وجود تو بر فرشتگان خویش، بالای هفت آسمان مباهات می‌کند.» ✅آیه ۲۰۷ سوره بقره در شأن جانفشانی امیرالمومنین در "لیلة المبیت" نازل شد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» «و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد، و خدا نسبت به بندگان مهربان است» 📚مناقب ابن شهر آشوب، جلد ۲، صفحه ۶۵ https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتهای گمنامی «دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند. دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم. دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!» فراضی از وصیت نامه شهید نوید صفری https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
50.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معطل نباید ماند... غافل بمانیم آینده را از دست میدهیم... آینده دست نسلی است که مادرانشان هستند زمان نداریم‌ و فرصت ها چونان ابری از دست میروند... با دقت با سرعت ورزش بهترین بهانه است برای جمع کردن دختران تقویت اراده ها عزت نفس و ... و برای انتقال مفاهیم تربیتی و انسانی برای تعالی شخصیت در این جغرافیای محروم 👈و البته به کمک همه عزیزان نیازمندیم به خصوص پشتیبانی مالی برای تهیه لباس ورزشی که چالش اصلی ماست. تاکنون به همت خیرین و بانیان و ... بخشی از مشکلات حل شده است. اما همچنان نیازمند کمک هستیم♥️ که این نهضت ورزشی تربیتی به مرور روی پای خود بایستد. یا کفیل الحورا🌹 لطفا منتشر کنید🙏 https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پلان اول:دیشب همه چیز به مو رسید پلان دوم:صبح معجزه شد و مو پاره نشد پلان سوم:دوساعت بعد معجزه مادرم زنگ زد.... و‌گفت:دیشب کلی دعات کردم. مادران عزیز همراه روزتون مبارک💝 https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیین اهدای کمربند زرد🎗 بعد از یکماه تلاش به ♦️ورزشکاران آکادمی کفیل یاد میگیرند اگر رنگ کمربند بالا میرود برای مادرها و پدرها متواضع تر باشند. اول احترام و دست بوسی مادر😘 بعد اهدای کمربند زرد🎗 توسط قهرمان جهان رییس فدراسیون جودو آقای آرش میراسماعیلی تا آخرش ببینید😂 مامانی....رِی🙇‍♀ آکادمی ورزشی کفیل https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
چشم‌هایش را که باز کرد صدای مؤذن مسجد نزدیک خانه‌شان به گوش می‌رسید که زن را به اقامه نماز صبح دعوت می‌کرد و او همچنان گیج از صحنه‌های به‌یادماندنی از خوابی که دیده بود و عکس خندان سردار دل‌ها در قاب چوبی گوشه‌ی میز تلویزیون و اتاقش خیره شد. همان تصویری که در خواب هم دیده و به خاطرش آمد. قطره اشک گرمی در کاسه‌ی چشمان خواب‌آلودش جوشید و با بغض گفت: خدا رحمتت کنه سردار که با بودنت دل هممون قرص بود! از وقتی خبر شوکه کننده پرواز به عرش حاجی را شنیده بود بارها برایش گریسته و برای شادی روحش ذکر ختم صلوات و قرآن هدیه می‌کرد. آن روز هم موقع وضو گرفتن نیت قرائت سوره یس و چند دور تسبیح صلوات کرده و روی سجاده آبی‌رنگ مخملی که سال گذشته دختر تازه عروسش از سفر کربلا برایش تبرک آورده بود قامت بست و بعد از اقامه فریضه اش، ۲ رکعت نماز هم به نیت حاج‌قاسم اقامه نمود. بازهم صحنه‌ای از خواب دیشب که حاجی را در مسیر گلزار شهدا درحال استقبال از زائران دیده بود به خاطرش آمد و این‌بار بعد از سلام نماز و هم‌زمان با باز کردن کتابچه کوچک دعا گرمی اشک‌ها را روی پوست خشک صورت چروکیده‌اش حس کرد و در همان‌ حال مشغول قرائت سوره یس شد. یاد روزهای صورتی بچگی‌هایش که کنار مادر و مهربان زحمت‌کش خود قرآن خواندن را یاد گرفت و هر بار به توصیه او برای ارواح گذشتگان و شهدا و صلحا هدیه می‌کرد افتاده و زیر لب زمزمه کرد: باجی جان! نور به قبرت بباره الهی امروز سر سفره حضرت زهرا مهمون باشی… چقدر دل‌تنگ دستان گرم و صمیمی مادر بود که حالا سال‌ها سایه‌ی محبتش از سر او کم شده و سنگ قبر سرد قبرستان قدیمی روستا که هر پنجشنبه مهمانش می‌شد تا با مادر دلسوزش دردُدل کرده و از او مدد بخواهد تا قدرت تحمل سختی‌های زندگی بدون او را تحمل کند، خانه‌ی مادری‌اش بود! پس‌ از قرائت سوره یس و ذکر صلوات‌ها به آشپزخانه رفت و سماور را روشن کرد و بعد از خوردن صبحانه و مرتب نمودن اتاق‌ها و حیاط، برای شرکت در مراسم سالگرد حاج قاسم به کرمان برود. روستای آن‌ها نزدیک کرمان بود و هر روز مینی‌بوس قدیمی حاج علی، مردم روستا را برای تهیه مایحتاج زندگی و اموراتشان در شهر به کرمان برد و غروب به روستا بازمی‌گردند موقع صبحانه با خودش فکر کرد حتماً حاج محمود مرد زحمت‌کش خانه که راننده کامیون بود و مسافر تنهای جاده‌ها، امروز که روز زن است در کنارش خواهد بود و با یادآوری شیرینی حضورش لبخند رضایت چهره‌اش را شاد کرد. حالا خانه مرتب و تمیز و آماده برای پذیرایی بود و خسته اما برق امیدواری برای گذراندن روزی که هم میزبان شوهر و دختر و دامادش برای تبریک روز زن و مادر و هم زائر قبر حاج‌قاسم می‌شد آسمان دلش را بهاری کرد. صدای زنگ گوشی همراه رشته‌ افکارش را پاره کرده و با دیدن نام دخترش فاطمه قند در دلش آب شد و صدای پرانرژی او حالش را دگرگون کرد… فاطمه با همان صدای پر نشاط، بعد از کلی قربان صدقه رفتن دختران روز مادر را تبریک گفته و با صدای خجالت‌زده ادامه داد: باجی جان! ان‌شاءالله عصری با حسین خدمت می‌رسیم… می‌دونم برای مراسم سالگرد حاج‌قاسم به کرمان میای یه جا قرار می‌ذاریم که با هم برگردیم خونه! نگران شام هم نباش من غذا آماده کردم با خودمون میاریم تا دور هم‌ دیگه بخوریم پس دیگه بعدازظهر بازم تماس می‌گیرم…. زن با صدایی مهربان از لطف دختر تشکر کرد و بعد از خداحافظی به سمت اتوبوس منتظر در میدان روستا رفته و درحالی‌که تسبیح فیروزه‌ای را با ذکر صلوات در دستانش می‌چرخاند بعد سلام و احوال‌پرسی و تبریک میلاد به راننده و مسافرها روی یکی از صندلی‌های کهنه‌ی مینی‌بوس نشسته و به افق خیره ماند. در طول ۱ ساعتی که تا کرمان فاصله بود، بارها فاتحه و ذکر و دعا خوانده و به ارواح شهدا و به‌ویژه حاج‌قاسم هدیه کرده بود صدای اذان از گلدسته‌های مسجد بزرگ شهر در فضا پیچیده و زن که نزدیک آن‌جا از مینی‌بوس پیاده شده بود پا تند کرد تا به نماز جماعتش برسد! بعد از نماز و مراسم مداحی به مناسبت میلاد و سالگرد آسمانی شدن سردار دل‌ها که دلش را سبک‌تر کرده بود به حیاط بزرگ و پر از گلدان و سبزه مسجد آمده و روی نیمکت چوبی گوشه حیاط نشسته و لقمه غذایی که با خودش آورده را با ذکر بسم‌الله به دهان گذاشت… جمعیت زیادی از مردم با پلاکاردهای مزین به تصاویر حاج قاسم آماده حرکت به سوی گلزار شهدا و برگزاری مراسم بودند زن با ذکر الحمدلله خرده نان‌های روی چادرش را جمع کرده و کنار باغچه گذاشت تا پرنده‌ها هم در هوای سرد بی‌نصیب نمانند و هم‌چنان‌که دانه‌های شیشه‌ای و براق تسبیحش را با ذکر می‌چرخاند همراه جمعیت عازم شرکت در مراسم شد. https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed