eitaa logo
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
1.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
آیدی ثبت سفارش: @taranom_sa . محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی لاک ریمیل رژ لب فانتزی عسل طبیعی درمانی اصل گون کوهی جدید ارزان لوازم ارایش ارایشی آرایش آرایشی گیاهی ارگانیک دخترانه فانتزی کیوت ارزان ارگانیک ارزون کم قیمت معتبر ایرانی خارجی
مشاهده در ایتا
دانلود
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
🌱:)
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ وقتی نیروی زمینی بود، زمان ماهها بود که نیامده بود. دلم برایش، برای دیدنش، برای صدایش، لک زده بود... یک روز دیدم در می زنند رفتم دم در، دیدم چند نفرند. یکی شان گفت: "منزل جناب سرهنگ شیرازی اینجاست؟" دلم ریخت، گفتم:"من خانمش هستم" گفت:"از طرف جناب سرهنگ برایتان پیغام آورده ایم" یک داد دستم. اصلا نفهمیدم پاکت را چطوری گرفتم. گفتم:" شده؟" یکیشان گفت:"نه این پاکت را دادند و گفتند به دست شما برسانیم" و خداحافظی کردند و رفتند.. آمدم توی حیاط، از سرم افتاد پاکت را باز کردم و دیدم‌یک در آن است،با یک انگشتر نوشته بود:"برای تشکر از زحمتهای تو، همیشه دعایت میکنم..." نفس راحتی کشیدم و توی چشم هایم جمع شد... 🙃 🌱 ♥️ ••• ﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩ @mohasebe
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
🌱:)‌
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ به هر مناسبتی برایم میخرید، حتی از یک ماه جلوتر، آن را جایی پنهان میکرد، گاهی هم نمی آورد و زودتر از موعد ام را می داد. اگر از هم دور بودیم، میدانستم باید بسته پستی، از طرف ایوب باشم. ولی من از بین تمام هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر ابراز میکرد. قند توی آب میشد وقتی ميخواندم، بعد از ، تو منی و این آسمانی و پاک است. من فکر میکنم ما یک هستیم در دو قالب.ان شاالله خداوند ما را برای هم سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم.(: رسول خدا(ص)میفرمایند: 🌼•|هدیه دادن مرد به همسرش عفت او را می افزاید.🌱 ♥️ :) 🕊 🌱 ••• ﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩ @mohasebe
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
🌱:)‌
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ همیـشه تو خونہ صـــدام میـزد: همسر نوروزی،همسر جان؛ وقتــی زل میزد بهــم‌میگفتم باز چیشده؟ میگفت: سن‌ت‌ڪوچیکتر از اونیه که بهت بگن همسر هنوز بچه اے آخــه... عوضش میشی کوچــیکترین همسر . روزی که بعد از شهادت آقامهدی رفتیم دمشق، خیلے دلتنگش بودمـــ ... گلایه ڪردمـ به بی بی جان همون شب‌اومد به خوابــم تو اتاق هتل بودیم اومد تو اتاق بغلم ڪرد سرمو بوسید؛ گفت نبیــنم حس ڪنی . من همیشه کنارت هستم... -دلــم‌زهرچه‌به‌غیرازتوبودخالی‌ماند دراین‌سراتوبــمان‌ای‌که‌ماندگارتویی- . ♥️ :) 💪 🕊 ••• ﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩ @mohasebe
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
🌱:)‌
°••🍃🌸♥️↻ ° ‌ بعد از اینکه به شهر رسیدند قرارمان هر شب ساعت ده بود تماس می‌گرفت و حدود ده دقیقه باهم صحبت میکردیم‌اما اونقدر با هم حرف داشتیم از ها و که متوجه گذر زمان نمیشدیم و تلفن بدون میشد و دیگر تماس نمی‌گرفت... شب شهادتش طبق قرارمون منتظر تماس‌ بودم اما خبری نشد ساعت چند دقیقه ای از 12 گذشته بود شده بودم از تماسش خواستم بخوابم که تلفن زنگ خورد سر از پا نمی‌شناختم از ... با هم صحبت کردیم اما انگار این دفعه میخواست‌تمام حرفهای اش‌رو بزنه،گفتم:خیلی ... خواهش کردم و گفتم: کاری کن که زودتر برگردی یه مدتی اینجا باش دوباره برو در جوابم گفت: باشه چشم زود برمیگردم برایم تعجب آور بود. چون هربار که میگفتم زود برگرد مخالفت می‌کرد و میگفت: نمیشه که برگردم باید حداقل سه ماه بمونم،دوباره گفتم: حسین جان نکن من گفتم... گفت:منم گفتم گفتم:خوااااهش میکنم زودتر برگرد ای کرد و گفت:باشه برمیگردم حالا یا رو دست مردم،یا رو پای خودم، ولی برمیگردم... . ♥️ (: 🕊 ••• ﴾🍃؎🧡﴿…🌸⇩⇩ @mohasebe