💕دلبرونگی💕
🍃🍃🌸🍃 شروع دلانه ای بسیار زیبا به نام بلور جان..... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
تقریبا دو ساعتی کارمون طول کشید و دکتر درمانگاه بعد معاینه آرزو پاشویه کردن رو بهم یاد داد و بعد از گرفتن داروهای آرزو برگشتیم خونه، آرزو رو که خواب بود بردم تو اتاق خوابوندم و خودم رفتم تا امیر رو از عمه بگیرم. عمه رو که صدا کردم صداش از تو آشپزخونه میومد، خسته از روز سختی که داشتم وارد آشپزخونه شدم و گفتم+امید کو عمه؟ عمه به سمتم برگشت و گفت+سلام، چی شد؟ +هیچی، چیز مهمی نیست، ی سرماخوردگی ساده اس، دارو خورده خوابیده، امید کو؟ خوابه؟ عمه کمی دست دست کرد و بعد با لبخندی ساختگی گفت+چیزه... رضا اومد... دید نیستی، گفت چی شده و اینا، منم بهش گفتم آرزو مریضه. گفت بهتره امید رو ببرم که اون مریض نشه... لیوان آبی که برداشته بودم از دستم افتاد و صدای بدی تو گوشم پیچید، با حیرت گفتم+چی؟ امید رو برد؟ کجا برد؟ عمه با ملایمت گفت+طوری نشده که بلورجان، برای خودتم بهتره، از پا افتادی به خدا، ی نگاه به خودت انداختی تو آیینه؟ رنگ به صورت نداری به خدا... قلبم تند تند میزد و صدای بهار مدام تو گوشم میپیچید+چطور اینکارو کردی عمه؟ بچه ی منو دادی رضا ببره بده به بهار؟ مگه نگفتی نمیذاری جز خودم کسی برای بچه هام مادری کنه؟ عمه مجبورم کرد بشینم، خودشم کنارم نشست و گفت+انقدر خودخوری نکن بلور، اون دختر بیچاره که چیز زیادی نخواسته، مگه تو این سه ماهه تونسته پای رضا رو از اینجا ببره؟ اون بدبختم مادر نمیشه، حالا چی میشه دو روز بچه ی تو رو نگه داره؟ اصلا درک نمیکردم حرف های عمه رو.. با حالی خراب از جا بلند شدم و زمزمه کردم+حواست به آرزو باشه... من باید برم امید رو بیارمبی توجه به صدا زدن های عمه پا تند کردم و به سمت خونه ی رضا دویدم، نباید میذاشتم بهار بچه ام رو ازم بگیره... جلوی در که رسیدم با مشت چند بار به در کوبیدم اما کسی در رو باز نمیکرد، از بقالی که کنار خونشون بود سراغشون رو گرفتم، اونم گفت یک ساعتی میشه که رضا و بهار با ی بچه از خونه بیرون زدن... گیج و سردرگم بودم، اشکم لحظه ای بند نمیومد و ترس از دست دادن امید داشت ته مونده ی توانم رو ازم میگرفت پا تند کردم و به سمت خونه ی عمو دویدم، در خونشون طبق معمول باز بود، با عجله وارد حیاط شدم، یکی از نوه های عمو تو حیاط داشت بازی میکرد
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 خانوم کانالمون میگه 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام خدمت همگی🌸
یه ایده داشتم میخواستم با مامان های گل به اشتراک بزارم
من تا ۱۲سالگی دخترم بهش هیچ کار نمیدادم هییییچ از وقتی دردو دل های مامانا رو خوندم درمورد کمک نکردن فرزندانشون خوف برم داشت😥آستین های همت رو بالا زدم و شروع کردم اول کارهای ریز بهش دادن اولش خییییلی غر میزد ولی کم کم عادت کرد مثلا دیگه کل خونه رو جارو میزنه،اتاقشو مرتب میکنه ،ظرف میشوره،لباسارو روی بند پهن میکنه،و امروزهم دوستش برای شام دعوتش بود خودش پذیرایی ازش میکرد و بازی بازی به دوتاشون شام رو سپردم درست کن😅 یه چیز آسون کته با کباب تابه ای ،خیلی خوبم از پسش براومدن درآخرم دادم آشپزخونه رو تمیز کردن😅😂.نه که همه کارو رو بدم دخترم نه کم کم تو طی روز چند تا کاری که میدونم از عهدش برمیاد بهش میدم نه تفریط نه افراط💪یا علی بگید شماهم از امروز شروع کنید👌سلامت و شادباشید
دخترپاییز🍂🍁
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 خیلی قشنگه مخصوصا دخترااااااااااا لطفا بخووووووووونید 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
خیلی قشنگه
مخصوصا دخترااااااااااا
لطفا بخووووووووونید
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که....
یازهرا'س'
مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني.
امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کپی کردنش عشق میخاد
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد و عَجِل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج
#چادر
#حجاب
#غیرت التماس دعا ازشما عزیزان 🌹🌹
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 💞مشاهده پیام مشکوک در گوشی همسر 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
❤️❤️❤️
💞مشاهده پیام مشکوک در گوشی همسر
🔋 قبل از هر اقدامی از صحت این که همسر شما مخاطب این پیامک بوده مطمئن شوید.
با فرض درست بودن ذهنیت شما درباره همسرتان، احساساتی بودن محتوای این پیامک می تواند گویای یک نکته مهم باشد: ✨به این معنی که جای خالی عواطف در رابطه شما و همسرتان احساس می شود.✨
✅ چاره این است که به دنبال بازسازی روابط عاطفی خود با همسرتان باشید.
تلاش هایی که تاکنون داشته اید، کافی نبوده و باید بیشتر به همسرتان توجه کنید.
🔸از علنی شدن این رابطه بادعوا ومرافه بپرهیزید. زیرا خیلی مردها پس از پی بردن رابطه توسط همسرشان مصرتر خواهند شد.
🔸بجای قهر و دعوا و شکایت با تحمل فشار روانی به خود و زندگی تان فکر کنید و عرصه را برای میهمان ناخوانده باز نکنید.
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 خواستم به اون خانمی که گفتند داخل خونه دعای جادو و سحر پیدا کرده ان بگم که ... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام فاطمه خانم
اول از همه بگم که باید ازتون بابت کانال خوبتون و مطالب مفیدی که میگذارید تشکر کنم🌺
باور کنید من اکثر اوقات بخاطر کانال شما سراغ گوشیم میام😍
خواستم به اون خانمی که گفتند داخل خونه دعای جادو و سحر پیدا کرده ان بگم که از حرز امام جواد غافل نشوند
دوتا بخرید،روی پوست آهو نوشته شده و داخل ظرف نقره ای گذاشته میشه و هر زمانی که خریدید باید یک نمازی که آدابش همراه حرز بهتون میدند
را به اسم شخص بخونید و به بازو ببندید،من خودم تجربه کرده ام و به هرکسی توصیه کرده ام جواب گرفته،ازش غافل نشید که بسیار بسیار عالیه
حتما یکی برای خودتون و یکی برای شوهرتون بگیرید.ان شاالله میشود آنچه که براتون خیره🤲
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🍃🌸🍃 📚داستان کوتاه #عشق_و_نفرت 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸
زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند.پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری ؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ اورا می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!
و از همسرش نیز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری ؟
زن شرمناک تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحد مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ می دهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانه ای از علاقه الآنتان در دل خود پیدا نخواهید کرد در آن لحظات حتی حاضرنخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید.
اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند در این ایام اصلا به فکر جدایی نیافتید و بدانید که“تاسرحد مرگ متنفر بودن” تاوانی است که برای “تا سرحد مرگ دوست داشتن” می پردازید.
عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانه ها بچسبید این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کردسعی کنید همیشه حالت تعادل را حفظ کنید و تا لحظه مرگ لحظه ای از هم جدا نشوید.
🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
@FATEMEBANOOO🍃🌸