eitaa logo
💕دلبرونگی💕
109.6هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
650 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ″ماه رجب بود... در رحمت خدا خیلی باز بود...″ 👌صدای شهید آقا مصطفی صدرزاده رو می‌شنوید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🍃🍃🍃🍃🌸 سلااام بخاری قدیمی مادربزرگم که از خونه پدریش اورده بودجهاز براخونه خودش 😍اوردیم باغ 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 ➕زن دوستداشتنی ➖برای شوهرتان، ادای روانشناس ها را در نیاورید دقت کرده اید وقتی شوهرتان به جای گوش دادن به مشکلتان دائما سعی میکند, راه حل تحویل بدهد چقدر نفرت انگیز می شود؟ ➖ بله آقایان هم از این کار بدشان می آید. ➖ آقایان از خانمی که دائما در حال آنالیز کردنشان است و توصیه هایی ارائه می کند که اصلا از او درباره آنها چیزی نخواسته بدشان می آید. ➖ اگر می خواهید همسر، نامزد یا … چیزهای مهمی که برایش پیش آمده را برایتان بگوید گوش خوبی باشید و روانشناس بودن را کنار بگذارید. ‌‌‌ 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 گفت: ‏"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم" ‏یعنی بنده‌ من ‏نگران فردایت نباش ‏از اَفعال آدم‌ها دلگیر نشو ‏کاری از آنها ‏برنمی‌آید دستت را به من بده ‏تا من نخواهم برگی از درخت نمی‌افتد🌹 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 بسم الله الرحمان الرحیم ❤امام صادق علیه‌السلام: ⚘إِذَا قُرِئَتْ عَلَی مَنْ بِهِ عَیْنٌ زَالَتْ عَنْهُ الْعَیْنُ بِقُدْرَهًِْ اللَّهِ تَعَالَی.🍃 🍃اگر سوره همزه، بر کسی که چشم خورده خوانده شود، به قدرت خداوند متعال، چشم زخم از او برطرف می‌گردد.⚘ 📚البرهان في تفسير القرآن ج ۵، ص ۷۵۵ 🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد! 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸 سوره کافرون اونجور که پیامبر اکرم صلی الله و آله و سلم دستور داده هر صبح بخونید تا درهای روزی به روب شما باز بشه! 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 هوشنگ چنگی به موهاش زد و گفت+به هرحال من راضی نبودم به این کار، میخواستم برم ده از پدرم پول بگیرم، اما با این حساب نیازی به اینکار نیست، اقدام میکنم برای گذرنامه و بلیت. هرچی زودتر بریم بهتره، میترسم رضا بو ببره جاش رو بلدیم از اونجا هم برهاز فردای اون روز هوشنگ افتاد دنبال کارهای گذرنامه و درست بیست روز بعد بلیت و گذرنامه ی من حاضر شدمرداد ماه داشت تموم میشد که آماده ی رفتن به ترکیه شدیم، با کلی سفارش و نگرانی آیه رو به مادرجون سپردم، مقداری پول به یکی از همسایه ها دادم تا هر روز به بهانه ی خرید بهشون سر بزنه و حواسش به آیه و دارو و دکتر مادرجون باشه چون معلوم نبود سفر ما چند روز طول بکشههمراه هوشنگ به مرکز استان رفتیم، از اونجا با اتوبوس به تهران رفتیم و از تهران با پروازی مستقیم به سمت استانبول رفتیم، برای اولین بار بود که سوار هواپیما میشدم اما هیچ لذتی از اون پرواز نبردم، همه ی فکر و ذکرم پی امید بود، همش دعا دعا میکردم بتونم امید رو راضی به برگشت کنمبه محض پیاده شدن از هواپیما از گرمی زیاد هوا نفسم گرفت، تابستون بود و هوا به شدت گرم و اکثر ایرانی ها به محض پیاده شدن از هواپیما حجابشون رو بر می‌داشتند و این برای من خیلی عجیب بودبا راهنمایی هوشنگ از فرودگاه بیرون زدیم، چهره ی شهر برام عجیب و غریب بود، نوع پوشش زن ها و نوع رفتارشون با مرد ها تو خیابون برام جدید بود و گاهی که حواسم نبود مدت ها بهشون خیره میشدم و با اشاره ی هوشنگ چشم میگرفتم ازشونهوشنگ یک مسافرخونه ی تر و تمیز گرفت و وسایلمون رو توش گذاشتیم و با اصرار من همون موقع به سمت آدرسی که امید و رضا بودن رفتیمطبق گفته ی هوشنگ پانسیونی که رضا گرفته بود تو یک خیابون سنگفرش شده بود که برای رسیدن به پانسیون مسیر کوتاهی رو باید پیاده میرفتیمجلوی در نارنجی رنگی با اشاره ی هوشنگ ایستادم، هوشنگ اشاره ای به در کرد و گفت+اینجانحس میکردم ضربان قلبم بالا رفته، با هیجان جلو رفتم و در نیمه باز پانسیون رو باز کردم و وارد شدم، سالن بزرگ با سنگ های مرمر و لوستر بزرگی که از سقف آویزون بود توجه ام رو جلب کرد، روبه روی در ورودی یک میز نیم دایره قرار داشت که زنی با موهای قرمز و آرایشی ملیح پشتش ایستاده بود و با زبونی که هیچی ازش نمیفهمیدم داشت با تلفن صحبت می‌کرد، هوشنگ جلو رفت و به فارسی رو به زن گفت+سلام، من دنبال مردی به اسم رضا هستم، یک پسر هشت ساله به اسم محمت هم همراهشه لینک کانال جهت ارسال به دوستان👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2040201580C76808488a9 🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃
🌸🍃 میگن خواهرم جن عاشق داره.... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 میگن خواهرم جن عاشق داره.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام عزیزم، خدا قوت، ببخشید یه سوال داشتم از خواهران کانال، من خواهرم 29 سالشه خیلی خواستگار داره ولی هر کی میاد میره دیگه پشت سرش هم نگاه نمی کنه، خواهرم خیلی کلافه است، عصبیه، نا امید، خیلی غصه میخوره، بهش گفتن از نزدیکان بختشو بستن، میگن جن عاشق داری ، میخوام ازتون. خواهش کنم هر کی میدونه اطلاع داره بگه که برا دفع جن عاشق چکار کنه، تو رو امام حسین جواب بدین، بعضی روزا به سرش میزنه خودکشی کنه از زندگی سیر میشه میگه دست خودم نیست، مامانم خودش داغ جوون دیده خیلی غصه خواهرمم میخوره، این هم بگم خواهرم اهل نماز و دعا و اینا هست خیلی چله برمی‌داره ولی جواب نمیگیره، البته پیش دعا نویس زیاد رفته، قسمتون میدم به امام حسین بخاطر مادرمم که شده جواب بدین، ممنونم از شما فاطمه جان و همه عزیزانی که جواب میدن خداوند خیر دنیا و آخرت بهتون عطا کند 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 تجربه خانوم کانالمون... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 تجربه خانوم کانالمون... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام به همه اعضای گروه دلبرونگی من میخواستم تجربه خودم دررابطه با خی انت همسرم بگم حدود یک ماه و خورده ای بود که زایمان کرده بودم چندروز رفته بودم خونه مادرم شهرستان بمونم شبی که قراربود فرداش شوهرم بیاد دنبالم پیامی فرستاده شد که شوهرم اشتباهی میخواسته واسه اون خانم بفرسته برای من فرستاد حالم خیلی بد شد 😔 شوهرم هم فهمید یکسره زنگ میزد که جوابشو بدم چندبار جواب ندادم تا قسم و.. جواب دادم فرداش اومد دنبالم جلو خانواده ام هیچی نگفتم اومدیم خونمون گفت که همکار هست و اون اول شروع کرده و منم که تازه زایمان کرده بودم و افسردگی بعد زایمان شوهرم به طرفش کشیده شده بود از شوهرم چندسال بزرگتر بود و مطلقه شوهرم گفت یا راضی شو صیغه اش کنم یا پنهانی صیغه اش مکنم اومد تو خونه ام جلو خودم صیغه اش کرد چه به من گذشت خدا میدونه ولی خانواده ها چیزی نگفتم چندبار زن اومد خونم غذا خوردیم بیرون رفتم ظاهر خوب بودم و ازدرون آتیش میگرفتم تا بعد چند وقت حدود 2،3ماه با اعصاب خوردی و ناراحتی شوهرم فهمید اشتباه کرده و برگشت. بعد چندسال که اوضاعم بهترشد فهمیدم با دخترعموم پیامکی در ارتب اطه تا پسر عموم متوجه شد واومد خونمون و گفت «یا تو هم بامن باش و یا میزنم شوهرتو» منم گفتم بزنش و خانواده عموم متوجه شدن الان باهم در ارتباط نیستیم مگه جایی همو ببینیم حال و احوال کنیم. الان بعد چند سال شوهرم به اشتباهاتش پی برده و چسبیده به زندگی خواستم بگم من مثل اون دوستمون سختی زیاد کشیدم ولی بخاطر بچه هام موندم. بچه ام 10سالش هست ولی زود عصبانی میشه و دعوا مکنه بخاطر شیری که با ناراحتی بهش دادم. 😔😔 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸