eitaa logo
💕دلبرونگی💕
112.7هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
661 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 بالاخره انقدر به امید اصرار کردم و پشت تلفن گریه کردم و التماسش کردم که امید راضی به برگشت شد، خونه اش رو تحویل داد و از کارش استعفا داد و وسایلش رو جمع کرد و اواخر تابستون همون سال بود که برگشت ایران، با دیدنش انگار دنیا رو بهم دادن، سوئیت بالا رو براش حاضر کردیم تا مستقل باشه و کمتر احساس معذب بودن بکنهالبته هوشنگ رفتار صميمانه ای با امید داشت و اجازه نمی‌داد امید ذره ای احساس غریبگی کنه، تو حرف هاش پسرم خطاب‌ش میکرد و درست عین پسر واقعی خودش باهاش رفتار میکرد دلم آروم گرفته بود و بعد سال ها انگار آرامشی که همیشه به دنبالش بودم رو پیدا کرده بودم، دیگه چشم انتظار کسی نبودم، دیگه با هر زنگ تلفن و هر زنگ در دلم نمیلرزید...آرامشی که تو هفده سالگی دنبالش بودم رو تو چهل و یک سالگی بهش رسیده بودم و عجیب بود اما انگار تمام سختی های گذشته رو فراموش کرده بودم، انگار یادم رفته بود از چه مسیر سختی برای رسیدن به این آرامش گذر کردم و چه روزهای تلخی رو از سر گذروندم... روزهایی که حتی فکر کردن بهشون لرزه به جونم مینداخت اما تونسته بودم ازش عبور کنم و به اون آرامشی که به دنبالش بودم برسم.... امید که اومد روزهای اول بیکار و بی هدف بود،نمیدونست باید چیکار کنه، تو آلمان هم تو یک نمایشگاه ماشین کار می‌کرد، در مورد ماشین ها اطلاعات خیلی کامل و جامعی داشت اما اطلاعاتش به درد ایران نمی‌خورد، درسش رو هم کامل ادامه نداده بود و بیشتر خودش رو درگیر کار کرده بودمدتی که گذشت و بیکاری و بی هدف بودن بهش فشار آورد تصمیم به برگشت گرفت، میگفت نمیتونم اینجا بمونم و بی هدف برای خودم بچرخم و از شما پول تو جیبی بگیرم، تا حد زیادی هم بهش حق میدادم و میخواستم تا تصمیمش برای رفتن قطعی نشده کاری براش دست و پا کنمبا هوشنگ مشورت کردم، ازش خواستم راهی جلوی پای امید بذاره،یا اون رو تشویق کنه که درسش رو ادامه بده یا کمکش کنه که کاری دست و پا کنه تا همینجا موندگار بشهبالاخره انقدر گفتم و گفتم که هوشنگ راضی شد با امید حرف بزنه، نظر خود هوشنگ این بود که امید مدرک تحصیلیش رو معادل سازی کنه و درسش رو ادامه بده اما امید میگفت دل و دماغ درس خوندن رو ندارم، از همون بچگی هم زیاد علاقه ای به درس و مدرسه نداشت، بچه تر که بود عشقش دوچرخه و موتور بود، بزرگتر که شد هم انگار به ماشین علاقه مند شده بود 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 برای بلور.... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 برای بلور.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام به فاطمه بانو واعضای خوب گروه.اولین باره که پیام می دم و ان شالله که پیامم گذاشته بشه همیشه خواننده پیامها بودم و عبرت گیرنده از تجربیات خوب وتلخ دیگران زیادهم اهل قضاوت نیستم چون معتقدم هر ماجرایی شرایط خاص خودش رو داره .اما در مورد بلور . کار رضا برای مهاجرت اصلا درست نبود .بلور که باهاش راه اومده بود بهپسرش هم رسیده بود. کنار خانواده اش هم بود .دیگه برای چی دست به یه ماجرای دیگه زدو دلی بلور رو شکست واونو از بچه اش جداکردتازه از مادرجان وهوشنگ. ما ادما گاهی خودمون برای خودمون سرنوشت بدمیاریم با اشتباهاتمون.گذشته هرچی بود تموم شده بود.و زندگی بلور وامید و بقیه داشت مسیر عادیشو طی میکرد. کهرضا بازخرابش کرد.به نظرم گاهی خودخواهی ما وزیاده طلبیمون باعث خشم خداوند میشه‌‌ زیرا این چند سال جدایی برای بلور خیلی سخت گذشت هرچندکه بلور به ظاهر ارام بودو همه چیرو به خدا سپرده بود. با ارزوی رفتاری منصفانه وعادلانه برای همه عزیزان درسخت ترین شرایط حتی 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 دلم امشب خیلی شکسته.... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 دلم امشب خیلی شکسته.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام عزیزم امشب بدجوردلم گرفته،راستش داشتم خونه روجارومیکردم یهوجاروخاموش شدازبرق کشیدم دیدم دوشاخش یکم سیاه وزردشده ب شوهرم گفتم من میترسم اینوبزنم ب برق این چندروزخرابه امشب هرچی بهش گفتم شروع کرددعواکردن بعدش جاروگرفت دستش بردطبقه پایین خونه برادر خواهراش هم بودن بهشون میگفت شماجارونگاه کنین ببینین کجاش خرابه میگم براچی بردی اونجاچراحرف من زنتم قبول نمیکنی بعدحرف زنداداشات یاخواهرات قبول میکنی اصلاقانع نمیشه انگارزورش میادمن چیزی بلدباشم بهش گفتم خونه داداشت هم مگه وسیله ای چیزی ازشون خراب میشه میارن بالایامیبرن خونه هانشون بدن میبرن درست میکنن بهم میگه زن داداشم میفهمه ولی تونمیفهمی توآدم نفهمی هستی منم بدجوردلم شکست حالاجمع کردم صبح برم پیشه مامانم 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 #ایده_معنوی_اعضا 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 {ویژه شب دوشنبه} ❇️برای اولین با در فضای مجازی توسلی بسیار مجرب به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام برای جمیع حاجات عرض خواهم کرد. ✴️از (شب یکشنبه ای که فردایش دوشنبه است )تا شب دوشنبه ی بعدش هرشب قبل از خوابش وضوی کامل بگیرد و ابتدا نماز امام حسن مجتبی(در مفاتیح الجنان هست) را بخواند و بعد از فراغت از نماز دعای توسل را بخواند در دعای توسل وقتی به فرازی که متعلق به امام حسن علیه السلام است با همان زبان ساده ی خودش بگوید یا امام حسن مجتبی یا امام مظلوم و غریب کلید حل مشکلاتم در دستان شماست مرا دریاب و بعد دعای توسل را تا اخر بخواند سپس مبلغی به حد توانش به عنوان صدقه کنار بگذارد روز هشتم که ختم شد روز نهم صبحش تا ظهر مبالغ جمع شده را به یک فقیر بدهد 💠ان شالله در همان هفته به حاجت خود خواهد رسید البته اگر با اعتقاد و یقین قلبی و قوی انجام دهد. 💠بسیار مجرب است 📚مفاتیح الجنان 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 تجربه مشترک اعضا 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 تجربه مشترک اعضا 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام در مورد اون خانمی ک جاریش ازش ایراد گرفت ما پنج تا جاری هستیم یکی از جاریمون خیلی سیاه بماند شانسش خیلی بلند من دوران مجردی تصادف کردم یکی از دندون جلویم شکسته بود مصنوعی گذاشتم ی روز تو عروسی پسر خواهر شوهرم همه جاری ها وبستگان خیلی بودیم داشتیم ظرف می شستیم یکدفعه این جاری سیاه من برمیگرده بمن میگه جلوی دندونت مصنوعی شوهرت اگ میدونست باهت ازدواج نمی‌کرد همه از حرفش تعجب کردن ک این چ حرفی بود حالا این جاری ما تازه از مسافرت بندر عباس برگشته بود یکدفعه جاری یزرگه میگه شما رفتین بندر چقدر سیاه شدین من برگشتم بهش گفتم این مادر زادی سیاه بود کجایش الان شیاه شد ولا ما از اول ک اومدیم ایشون سیاه کبود بودن همه زدن زیر خنده خواهر شوهرم گفت خدا رو ببین ب چند دقیقه نکشید جوابشو گرفت بماند چند سال قهر بودیم حالا رفته ب شوهرش گفته ک شوهرش بهش گفت تو چرا اول گفتی سنگ برای خودش سنگینی داره از اون طرف شوهرم گفت کار خوبی کردی جوابشو دادی این همه برادر وخواهرم مسخره می‌کرد ولی کسی جرات نداشت حالا یک داستان دیگه درباره جاری بزرگه دارم ک چ به روزگارش آوردم ک یک وقت دیگه واستون تعریف میکنم حالا خواهرم من از خودت دفاع کن نزار کسی خوردت کنه وگرنه همیشه تو سری خور میشی فورا جوابشو بده منم از مازندران 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 برای بلور.... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 برای بلور.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام فاطمه بانو جان دوتا از پیام های قبلیمو نزاشتی امیدوارم این پیاممو بزاری در مورد بلو از بلور بدم میاد حالم بد شد وقتی دیدم رضا بیچاره هم مرد واقعا بلور جز بدبختی برا این خانواده چیزی دیگه ای نداشت عمه ش شوهرش رضا بهار همه مردن دوتا پسر عمش که زنده ان میلی به ازدواج ندارن در واقه کسی ندارن که دلسوزشون باشه محبتشون پای دختری ریختن که فک کردن فردا به عنوان خواهر به دردشون میخوره ولی بلو خواهری نکرد براشون که با خودخواهیاش زندگی بیشتر اعضای این خانواده به تباهی کشیده شد به نظر من بلور زنی خودخواه بود که فقط به فکر خودش بود و بس بلور پدرو خونواده خودش اونو نخواستن ولی خانواده عمه اش بی چشمداشتی همجوره به این دختر محبت کردن اخرش چی نصیبشون شد یادتون نره بلور باعث شد عمش بمیره بچه های عمشو بیمادر کرد ولی خودش وقتی مادر شد دیگه هیچیو ندید فقط خودشو دید غصه یی که داشت ی ذره فک نکرد که همین خونواده عمه خونواده خودشن که بزرگش کردن از هیچ مجبتی دریغ نکردن دلم برای رضا خیلی سوخت درست رضا اشتباهاتی مثل بلور داشت ولی سرنوشت تاوان سختی ازش گرفت داغ عشق داغ مادر داغ اولاد خدواند بد جور مجازاتش گرد اخرشم از استرس زیاد ام اس گرفت ومرد همون بهتر که مرد این دنیت چی براش داشت جزء بدبختی راحت شد ولی من واقعا دلم براش سوخت چون زندگی نکرد خداوند از سر تقصیرات همه ما بنده ها بگذرد 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸