eitaa logo
💕دلبرونگی💕
111.5هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
661 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام دیروز تو بارگاه علی بن موسی الرضا برای همه دوستان دلبرونگی دعا کردم 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام فاطمه بانو ممنون از کانال خوبتون من همیشه دلنوشتها و درد و دلهای خواهرا رو میخونم و برای آرامششون و حل مسئله شون دعا میکنم الان از اعضای کانال یاری میخوام 😭😭😭 مادر مهربونم سالهاست درگیر بیماری هستن دو ــ سه سالیه بیماریشون عود کرده زمین گیر شدن و خیلی اذیت میشن 😭 از اعضای کانال خواهرا و برادرا میخوام هر کس می‌تونه ( دعای نور ) رو به نیت شفای مادرم بخونه👏 ممنون میشم پیامم رو داخل کانال قرار بدین🌹 اجرتون با الله بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلیٰ نُورٍ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَی الطُّورِ، فِی کِتابٍ مَسْطُورٍ، فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلیٰ نَبِیٍّ مَحْبُورٍ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ. وَصَلَّی اللّٰهُ عَلیٰ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِی 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 تسبیح ام البنین برای حاجت روایی🥺 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام به فاطمه بانو واعضای محترم گروه قبرستان روستای ما وروستاهای اطراف در دامنه ی کوه ی هست که حرم امام زاده عزیزمان روی ان کوه قرا ر داره خواستم اگه دوست داشتین عکسش بزارین تو گروه 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 اذکار مشکل گشا گره های زندگیتو با دست های پر برکت اهل بیت علیهم السلام باز میکنه😍📿 نماز ها و اذکار مجرب برای حاجت روایی❤️📿 اگه دوست داری به حاجت مهمی که داری برسی این کانالو از دست نده❤️ احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام❤️ ختم ها و چله هایی که خیلی ها ازش حاجت گرفتن🤲🤩 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸 سلام شب بخیر فاطمه بانو....سپاس از این دورهمی دوستانه😍❤️ شوهر من کشاورز هست امسال به شکرانه برداشت محصول ورزق و روزی که نصیب مون شد....امشب یه مقداری غذای نذری درست کردم ... اینقدر درگیر بودم یادم رفت عکس از برنج بگیرم.... زرشک پلو با مرغ بود... 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🌸🍃 سرگذشت دختری به نام نقره... 🍃
💕دلبرونگی💕
🌸🍃 سرگذشت دختری به نام نقره... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 خیلی آروم بودم و سعی میکردم ذهنمو از هر چیز ناراحت کننده پاک کنم.. .بعد از شام براي اون همه جمعيت هندوانه آوردن . خيلي وقت بود نخورده بودم . دقيقاً از وقتي پدرم به رحمت خدا رفته بود . خيلي بهم چسبيد .براي مردها قليون چاق کردن و هدايت شدن به ايوان بزرگي که جلوي عمارت بود . زنها همگي داخل نشسته بودن . لباسهاشون همه زرق و برق دار و از پارچه هاي گرون قيمت بود و سعي مي کردن با تکون دادن بي هدف دستاشون برق الگوهاشون رو به رخ هم بکشن . لباسهايي رو که بانو برام گرفته بود و پوشيده بودم و از اين لحاظ خيالم راحت بود که سر و وضعي آبرومندانه دارم . خان زنجان به جمع زنها اومد و همگي با مرتب کردن لچک و شالهاشون سعي در حفظ حجاب کردن . خان رفت روي مبلي بالاي مجلس نشست و گفت : همونطور که مي دونيد فردا روز مسابقه ست . دستور دادم همه ي اسبهايی رو که قراره تو اين مسابقه شرکت کنن رو امشب تيمار کنن تا آماده مسابقه باشن .به نفر اول این مسابقه یه اسب اصیل عرب و یه سرویس طلا و تعدادی سکه خواهم داد به نفر دوم سرویس طلا و به نفر سوم يک گردنبند طلا.الانم مستخدمين جاي خواب همه رو فراهم مي کنن. اميدوارم از مهمان نوازي خان زنجان براي شهر و ديار خودتون قصه ها ببرید و بعد از جاش بلند شد و به سمت ایولن پیش مردها رفت ..با این جمله آخریش هدف این همه بریز و بپاش رو‌متوجه شدم. معلوم شد که خان زنجان آدم شهرتطلبیه و دوست داره از جلال و جبروتش و دست دلبازيش همه تعريف کنن. يه لحظه ياد پدرم افتام . چقدر خان متفاوتي بود.کلي لحاف و تشک آوردن و همه ي زنها کنار هم تو اون سرسراي بزرگ خوابيدن . اگه این اتفاق نمي افتاد ، هیچوقت باورم نمي شد که يه روز کنار بانو بخوابم . بانو با کلي قر و قميش که اي واي بالشم سفته و تشکم نرمه و لحافم گرمه ، بلاخره خوابيد .پيش خودم گفتم : بايد امشب خوب بخوابم تا براي فردا سرحال باشم . 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸 حضرت محمد میفرمایند: هیچ رنج و درد و اندوه و حتّی نگرانی خاطری به مؤمن نمی رسد، جز این که خداوند، بِدان، گناهانش را می زداید شنبه ها به نام حضرت محمد منور شده، به نیت ایشون همگی باهم نه صلوات هدیه میکنیم به محضرشون🌻 اللهم صل علی محمد و آل محمد _نه‌مرتبه 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
ازدواج پر برکت.mp3
1.53M
🍃🍃🍃🍃🌸 🍀 پربرکت ❌اگر زندگی به می انجامه؛بخاطر مهریه کم و زیاد نیست ،به خاطر معصیته... 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🌸🍃 دختری روستایی به نام بلور جان..... 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 بالاخره انقدر به امید اصرار کردم و پشت تلفن گریه کردم و التماسش کردم که امید راضی به برگشت شد، خونه اش رو تحویل داد و از کارش استعفا داد و وسایلش رو جمع کرد و اواخر تابستون همون سال بود که برگشت ایران، با دیدنش انگار دنیا رو بهم دادن، سوئیت بالا رو براش حاضر کردیم تا مستقل باشه و کمتر احساس معذب بودن بکنهالبته هوشنگ رفتار صميمانه ای با امید داشت و اجازه نمی‌داد امید ذره ای احساس غریبگی کنه، تو حرف هاش پسرم خطاب‌ش میکرد و درست عین پسر واقعی خودش باهاش رفتار میکرد دلم آروم گرفته بود و بعد سال ها انگار آرامشی که همیشه به دنبالش بودم رو پیدا کرده بودم، دیگه چشم انتظار کسی نبودم، دیگه با هر زنگ تلفن و هر زنگ در دلم نمیلرزید...آرامشی که تو هفده سالگی دنبالش بودم رو تو چهل و یک سالگی بهش رسیده بودم و عجیب بود اما انگار تمام سختی های گذشته رو فراموش کرده بودم، انگار یادم رفته بود از چه مسیر سختی برای رسیدن به این آرامش گذر کردم و چه روزهای تلخی رو از سر گذروندم... روزهایی که حتی فکر کردن بهشون لرزه به جونم مینداخت اما تونسته بودم ازش عبور کنم و به اون آرامشی که به دنبالش بودم برسم.... امید که اومد روزهای اول بیکار و بی هدف بود،نمیدونست باید چیکار کنه، تو آلمان هم تو یک نمایشگاه ماشین کار می‌کرد، در مورد ماشین ها اطلاعات خیلی کامل و جامعی داشت اما اطلاعاتش به درد ایران نمی‌خورد، درسش رو هم کامل ادامه نداده بود و بیشتر خودش رو درگیر کار کرده بودمدتی که گذشت و بیکاری و بی هدف بودن بهش فشار آورد تصمیم به برگشت گرفت، میگفت نمیتونم اینجا بمونم و بی هدف برای خودم بچرخم و از شما پول تو جیبی بگیرم، تا حد زیادی هم بهش حق میدادم و میخواستم تا تصمیمش برای رفتن قطعی نشده کاری براش دست و پا کنمبا هوشنگ مشورت کردم، ازش خواستم راهی جلوی پای امید بذاره،یا اون رو تشویق کنه که درسش رو ادامه بده یا کمکش کنه که کاری دست و پا کنه تا همینجا موندگار بشهبالاخره انقدر گفتم و گفتم که هوشنگ راضی شد با امید حرف بزنه، نظر خود هوشنگ این بود که امید مدرک تحصیلیش رو معادل سازی کنه و درسش رو ادامه بده اما امید میگفت دل و دماغ درس خوندن رو ندارم، از همون بچگی هم زیاد علاقه ای به درس و مدرسه نداشت، بچه تر که بود عشقش دوچرخه و موتور بود، بزرگتر که شد هم انگار به ماشین علاقه مند شده بود 🍃🌸 آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸