#بامدادخمار🪴
#قسمتصدپانزدهم
🌿﷽🌿
.خواستم به اتاقم برگردم. پسرم طفلك معصوم كه به هواي
كوچه ذوق مي كرد زير گريه زد
:مادرشوهرم گفت
ننه، برو دم در بازي كن. مي خواهي بروي خانه آسيد
صادق؟ -
.و پسرم از در كوچه بيرون رفت و من، خسته و بيزار به
سوي دو اتاقي كه دست من بود بازگشتم
.شش سال پسرم تمام شده وارد هفت سالگي مي شد. اواخر
زمستان بود
يك روز صبح زود كه از خواب بيدار شدم، برف ملایمي
باريده بود. بعد از ناشتايي من و پسرم تا گردن پهلوي
يكديگر زير كرسي فرو رفته بوديم. پسرم بدن كوچكش را
به من تكيه داده و خمار شده بود. رحيم از پشت بام
پايين آمده و اكنون برف حياط را پارو مي كرد. با وجود
اصرار پسرم اجازه نداده بودم كه او هم همراه پدرش به
حياط برود. رحيم وارد اتاق شد و دست ها را از شدت
سرما به يكديگر ماليد و بالاي كرسي زير لحاف فرو رفت.
لپ
:ها و صورتش از سرما گل انداخته بود. رو به پسرم كرد
و به شوخي گفت
!اوخ الماس خان، عجب هواي سردي شده -
:به پسرم گفتم
.ديدي خوب شد كه توي حياط نرفتي! وگرنه سرما مي
خوردي -
:رحيم خنده كنان گفت
آره جانم. بگذار پدرت سرما بخورد. تو چرا بروي؟ -
خنديدم و سر پسرم را بوسيدم. بچه خودش را لوس كرد و
به من چسباند. رحيم در حالي كه در چشمان من نگاه مي
:كرد شوخي كنان به پسرمان گفت
الماس جان مي خواهي يك داداشي، آبجي اي ، چيزي
برايت دست و پا كنيم؟ -
:خنديدم و گفتم
.حيا كن رحيم -
:از جا برخاست
.حيف كه بايد بروم -
عجب سرحال بود! به طرف اتاق بغلي رفت. در بين دو
اتاق را باز گذاشت. تعجب كردم. او كه روز به روزش
كار نمي
:كرد، امروز در اين هواي برفي كجا مي رفت؟ پرسيدم
كجا؟ -
:با لحني وسوسه گر گفت
.يك جاي خوب -
.رفت و كت خود را از ميخ برداشت. كليد در صندوق مرا
از زير فرش بيرون آورد
چه مي خواهي رحيم؟ -
.پول -
.پولي نمانده. آخر برج است. اين پول خرجي مان است -
!خوب، خرجي را بايد خرجش كرد ديگر
:چه قدر زود مي توانست آن حالت گرم و دلچسب
خانوادگي يك لحظه پيش را فراموش كند. پرسيدم
باز مي خواهي بروي مشروب خوري؟ -
باز مي خواهم بروم هر كاري دلم خواست بكنم. فرمايشي
بود؟ -
:سر و زلفش را مرتب كرد و گفت
.ما رفتيم، مرحمت زياد -
پسرم خوابيده بود. از جا برخاستم. ده پانزده روز بود حمام
نرفته بودم. حسابش بيشتر دست مادرشوهرم بود تا
خودم. از سرما حوصله نداشتم. ولي چاره نبود. نمي شد
تمام زمستان را حمام نرفت. آفتاب از لاي ابرها بيرون آمد
و
اشعه دلچسب خود را بر برف هاي حياط گسترد و از پشت
پنجره روي كرسي افتاد. پشت دري ها را كنار زدم تا
.آفتاب اتاق را گرم تر كند. پسرم زير كرسي خوابيده بود.
بقچه حمام را برداشتم و به سراغش به اتاق تالار آمدم
:همچنان در خواب بود. در را كه گشودم، از صداي باز
كردن در بيدار شد و به گريه افتاد
.من هم ميام. من هم ميام -
:كنارش زانو زدم
.كجا مي آيي جانم؟ من دارم مي روم حمام -
با همه اين كه از كيسه كشيدن و سر شستن نفرت داشت،
از جا بلند شد و روي لحاف كرسي ايستاد. چشمان
!درشتش غرق اشك بود. چشمان رحيم
:دماغش را مرتب بالا مي كشيد. غبغب سپيد كوچكش مرا
به بوسيدن او تشويق مي كرد. باز گفت
.مي خواهم بيايم -
مي خواهي دست هايت را كيسه بكشم؟ مي خواهي سرت
را بشورم؟ -
:سر را به علامت مثبت تكان داد. لب هايش را جمع كرد و
گفت
.آره -
:به قهقهه خنديدم
.اي بدجنس. اگر بماني يك چيز خوب بهت مي دهم -
چي؟ -
:مي دانستم گندم شاهدانه دوست داردكه آن روز در خانه
نداشتيم. به دروغ گفتم
.گندم شاهدانه
:از ذوق بالا و پايين پريد و گفت
.بده. بده -
.الان مي گويم خانم برايت بياورند -
:مادربزرگش را صدا كردم. گفت
بيا برويم الماس جان. مي خواهم بهت گندم شاهدانه بدهم.
الان مادرت برمي گردد. زود بيايي محبوبه ها! ... زود -
.زود
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥به این جمله مهم فکر کن!
💥استاد عالی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
#مادران_غزه
مادران و مادربزرگ های فلسطینی، اساتید مسلط مقاوم پروری هستند.
باید یک کلاس جهانی تشکیل شود
و آن ها برایمان
زیسته هایشان را بگویند.
بگویند چطور میشود فرزندت را آنقدر مؤمن و قوی تربیت کنی که وقتی از زیر آوار ناملایمات (آوار خانه و ساختمان یا آوار گرفتاری و شکست و مصیبت) بیرون آمد، اول سجدهی شکر برود و بندگی یادش نرود.
چطور میشود فرزندت را آنقدر مؤمن و قوی تربیت کنی که در لحظه های نفسگیر مرگ عزیزانش قرآن بخواند
وبرای دیگران شهادتین زمزمه کند
و دعا و یاد الله اولین پناهگاهی باشد که در شرایط سخت یادش میآید،
نه پناه بردن به عشق پوشالی و اندوه و خودزنی و فاز افسردگی گرفتن...
مادرهای غزه باید یادمان بدهند
چطور میشود فرزندت را آنقدر مؤمن و قوی تربیت کنی،
که بجای توقع از همه کس و همه چیز و شاکی بودن از زمین و زمان، در لحظات سخت هم
شاکر باشد،
وگرنه شاد و راضی بودن به وقت آسایش را که همه بلدند.
امام زمان ما یارانش را از مؤمنانی انتخاب میکند که قدرت روحی دارند
نه از بین وارفته ها و مچاله های روحی، ما نیاز به آموختن الفبای این سبک زندگی داریم!
به مادرهای #غزه بگویید
برایمان یک دوره تربیت دینی فرزند بگذارند، که سربازانی قوی برای #طوفان_الاقصی های دنیا لازم داریم.
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 پیامبر و لااقل یک بار نماز شب در عمر
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
غم و شادی ۲۲_1.m4a
12.19M
#غم و شادی
💫 قسمت (بیست ودوم )
آیا می خواهیم به درجه امام برسیم؟🍂
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
🌹 امام صادق علیه السلام:
در شگفتم از آنکه مورد مکر و حیله واقع شده، و چرا به این ذکر پناه نمیبرد:
«أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»
📗من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸۰
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
#دلانه
کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصههاشون له میشن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشون رو میکردن.
مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده، این آقا را دارند میگذارند خانهی سالمندان، این خانم مادرش مریضی صعبالعلاج دارد، این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آقا خیلی حالش بد است و اگر یقهاش را بگیرید امشب خودش را میکشد… این آدم شکستنیست…
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
#سلام_امام_زمانم
تو مپندار که از یاد تو را خواهم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد💚
سلامتی و تعجیل در فرج #سه_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110