eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💎💎💎 💎💎 💎 ♦️ پادشاهی درویشی را به زندان انداخت، نیمه شب خواب دید که بیگناه است، پس او را آزاد کرد.. پادشاه گفت حاجتی بخواه ... ♦️ درویش گفت: وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی ، نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم،،، لحظاتتان پر از رحمت الهی... @delneveshte_hadis110
🌾🌾🌾 🌾🌾 🌾 💢 تضييع جوانی 🌴امام صادق عليه السلام فرمود: دوست ندارم جوانی از شما را ببينم مگر آنكه روز او به يكی از دو حالت آغاز گردد. يا عالم باشد يا متعلم و دانشجو. 🌴اگر نه عالم باشد و نه متعلم، در انجام وظيفه كوتاهی كرده و كوتاهی در انجام وظيفه تضييع جوانی است و تضييع جوانی گناه است و سوگند به خدای محمد صلی الله عليه و آله جايگاه گناهكار در آتش خواهد بود. 📚 بحار: ج 1،ص 55 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 💢 قيمت پادشاهی 💢 📍روزی بهلول بر هارون وارد شد.. 📍هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده... بهلول گفت: اگر در بيابانی هيچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه كند و می خواهی به هلاكت برسی چه مي دهی تا تو را جرئه ای آب دهند كه خود را سيراب كنی؟ گفت: صد دينار طلا... 📍بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضايت ندهد چه مي دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم... بهلول گفت: پس از آنكه آشاميدی، اگر به مرض حيس اليوم مبتلا گردی و نتواني آن را رفع كنی، باز چه می دهی تا كسی آن مريضی را از بين ببرد؟ 📍هارون گفت: نصف ديگر پادشاهی خود را می دهم.. 📍بهلول گفت: پس مغرور به اين پادشاهی نباش كه قيمت آن يك جرعه آب بيش نيست. آيا سزاوار نيست كه با خلق خدای عزوجل نيكویی كنی؟! https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 💢 قيمت پادشاهی 💢 📍روزی بهلول بر هارون وارد شد.. 📍هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده... بهلول گفت: اگر در بيابانی هيچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه كند و می خواهی به هلاكت برسی چه مي دهی تا تو را جرئه ای آب دهند كه خود را سيراب كنی؟ گفت: صد دينار طلا... 📍بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضايت ندهد چه مي دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم... بهلول گفت: پس از آنكه آشاميدی، اگر به مرض حيس اليوم مبتلا گردی و نتواني آن را رفع كنی، باز چه می دهی تا كسی آن مريضی را از بين ببرد؟ 📍هارون گفت: نصف ديگر پادشاهی خود را می دهم.. 📍بهلول گفت: پس مغرور به اين پادشاهی نباش كه قيمت آن يك جرعه آب بيش نيست. آيا سزاوار نيست كه با خلق خدای عزوجل نيكویی كنی؟! https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
[معرفت الله بالاترین کمال انسان است] اینجا یه کانالیه که توهرچی به فکرررت برسه اشتراک میزارن 😇👍 💎کانالی گسترش معارف قرآنی 💎 و 💎 و آیات 💎 های زیبا و آموزنده من که یه نگاه به کانال انداختم آروم شدم🙃 🌸تو این اوضاع میتونیم با این کانالایاد رو برا بچه هامون زنده کنیم لینک زیرو لمس کن متوجه میشی چی میگمhttp://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
[معرفت الله بالاترین کمال انسان است] اینجا یه کانالیه که توهرچی به فکرررت برسه اشتراک میزارن 😇👍 💎کانالی گسترش معارف قرآنی 💎 و 💎 و آیات 💎 های زیبا و آموزنده من که یه نگاه به کانال انداختم آروم شدم🙃 🌸تو این اوضاع میتونیم با این کانالایاد رو برا بچه هامون زنده کنیم لینک زیرو لمس کن متوجه میشی چی میگمhttp://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🔹 ﷽ گاهی انسان یک دعاهایی میکند که به صلاحش نیست. آن حاجت را در دنیا به او نمیدهند، ولی در قیامت میدهند. ➖ میگوییم:« خدایا این چیست؟» میگوید:« در دنیا دعا کردی، صلاح نبود به تو بدهیم، اینحا دادیم. » ذوق میکند و میگوید:« عجب! کاش هیچ یک از دعاهای من مستحاب نمیشد و همه را اینجا به من میدانند، اینجا بهتر است. » خیلی وقت ها بچه به پدر و مادرش میگوید:« به من شیرینی بدهید»، ولی پدر و مادر صلاح نمیدانند. مثلا شام خورده، صلاح نیست شیرینی بخورد. مادری بچه اش را دوست دارد، طوری که لقمه را از دهان خودش برمی دارد و له بچه اش میدهد، ولی گاهی برخی چیزها که بچه به آن علاقه دارد، مادر میداند که به صلاحش نیست و آن را به بچه نمیدهد. مثلا غذای سرخ کردنی برای بچه خوب نیست، مادر به او نمیدهد. خدا هم اینگونه است. ما بعضی چیزها را از خدا میخواهیم که صلاح نیست به ما بدهد اما عقل ما نمیرسد که صلاح نیست! باید بدانیم که هرچه را خدا به ما داده، صلاح ما بوده است. به یکی داده و به یکی نداده است. *-🔴 به کسی که داده، صلاح بوده و به کسی هم که نداده، صلاح بوده است. ↘️💖🌻🌷 @mosbat_andishi ☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️
💢💢💢 💢💢 💢 👈 پنج سفارش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم 🌴مردی به نام (ابو ایوب انصاری) محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله! به من وصیتی فرما که مختصر و کوتاه باشد تا آن را به خاطر سپرده، عمل کنم. 🌴پیغمبر فرمود: پنج چیز را به تو سفارش می کنم: 1⃣ از آنچه در دست مردم است ناامید باش! چه این که، براستی آن عین بی نیازی است. 2⃣ از طمع پرهیز کن! زیرا طمع فقر حاضر است. 3⃣ نمازت را چنان بخوان که گویا آخرین نماز تو است و زنده نخواهی ماند تا نماز بعدی را بخوانی. 4⃣ بپرهیز از انجام کاری که بعداً به ناچار از آن پوزش طلبی. 5⃣ برای برادرت همان چیزی را دوست بدار که برای خودت دوست داری. 📚 بحار ج 74 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
ازخاطرات آیت الله حاج سید‌موسی شبیری زنجانی آمده است : در زمان شاه مى‏‌خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى‏‌شد. به‌اطلاع صاحبان خانه‌ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى‌خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود. هيچ‌‏كس به‌جز واعظ مشهور مرحوم حسینعلی راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولان گران آمد، و گفتند: «فقط اين‌كه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اين‌كه به‌ او حمله كنند و خفيفش (خوار) نمايند! راشد آمد و بعد از سلام و احوال‏‌پرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: «حقيقتش اين است كه اين خانه را من سال‌ها قبل و به‌قيمت خيلى كم خريده‌‏ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به‌نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده‏‌ايد زياد است و من راضى نيستم از بيت‌المال مردم، قيمت بيش‌ترى براى خانه‌ام بگيرم.» بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليت‌هاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: "اگر اسلام اين است من آماده‌ام براى مسلمان شدن" 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
کوتاه 🛑روزی شاهزاده‌ای تصمیم به ازدواج گرفت. بنابراین همه دختران شهر را به میهمانی دعوت کرد. و اعلام کرد در این جشن همسر خود را انتخاب می‌کند. دختر خدمتکار قصر از شنیدن این ماجرا بسیار ناراحت شد چرا که عاشق شاهزاده بود. اما تصمیم گرفت که در میهمانی شرکت کند تا حداقل یکبار شاهزاده را از نزدیک ببیند. روز جشن همه در تالار کاخ جمع بودند. شاهزاده به هر یک از دختران دانه‌ای داد و گفت کسی که بهترین گل را پرورش دهد و برایم بیاورد همسر آینده من خواهد بود. شش ماه گذشت و با اینکه دختر خدمتکار با باغبانان مشورت کرد و از گل بسیار مراقبت کرد ولی گلی در گلدان نرویید. روز موعود همه دختران شهر با گلهایی زیبا و رنگارنگ در گلدانهایشان به کاخ آمدند. شاهزاده بعد از اینکه گلدانها را نگاه کرد اعلام کرد که دختر خدمتکار همسر اوست! همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش گلی نبوده. 💥 شاهزاده گفت این دختر گلی را برایم پرورش داده که او را شایسته همسری من می کند، «گل صداقت!!!». همه دانه‌هایی که به شما دادم را در آب جوشانده بودم و ممکن نبود گلی از آنها بروید... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
کوتاه 🛑روزی شاهزاده‌ای تصمیم به ازدواج گرفت. بنابراین همه دختران شهر را به میهمانی دعوت کرد. و اعلام کرد در این جشن همسر خود را انتخاب می‌کند. دختر خدمتکار قصر از شنیدن این ماجرا بسیار ناراحت شد چرا که عاشق شاهزاده بود. اما تصمیم گرفت که در میهمانی شرکت کند تا حداقل یکبار شاهزاده را از نزدیک ببیند. روز جشن همه در تالار کاخ جمع بودند. شاهزاده به هر یک از دختران دانه‌ای داد و گفت کسی که بهترین گل را پرورش دهد و برایم بیاورد همسر آینده من خواهد بود. شش ماه گذشت و با اینکه دختر خدمتکار با باغبانان مشورت کرد و از گل بسیار مراقبت کرد ولی گلی در گلدان نرویید. روز موعود همه دختران شهر با گلهایی زیبا و رنگارنگ در گلدانهایشان به کاخ آمدند. شاهزاده بعد از اینکه گلدانها را نگاه کرد اعلام کرد که دختر خدمتکار همسر اوست! همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش گلی نبوده. 💥 شاهزاده گفت این دختر گلی را برایم پرورش داده که او را شایسته همسری من می کند، «گل صداقت!!!». همه دانه‌هایی که به شما دادم را در آب جوشانده بودم و ممکن نبود گلی از آنها بروید... 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خاک مالی نقل می‌کنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را می‌ساخت، دم دمای غروب خودش می‌رفت و مزد کارگران را می‌داد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف می‌کشیدند و خوشحال و قبراق مدت‌ها در صف می‌ماندند تا از دست شاه پول بگیرند. در این میان عده‌ای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت می‌زدند و لباس‌های خود را خاکی می‌کردند و در صف می‌ایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان می‌رسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکرده‌های مرد رند را خوب می‌شناختند، به پادشاه ندا می‌دادند و کارگران خاک‌مالی‌شده را با فحش و بد و بی‌راه بیرون می‌انداختند اما شاه عباس آن‌ها را صدا می‌زد و به آن‌ها نیز دستمزد می‌داد و می‌گفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را ناامید برگردانم! 🌹یا صاحب الزمان! مدت‌هاست در بساط شما خودمان را خاک‌مالی کرده‌ایم! گاهی در نیمه‌ی شعبان، گاهی جمعه‌ها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعای‌تان کرده‌ایم! می‌دانیم این کارها کار نیست و خودمان می‌دانیم کاری نکرده‌ایم ولی خوب یاد گرفته‌ایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم. ای پادشاه مُلک وجود! این دست‌های نیازمند، این چشم‌های منتظر، این نگاه‌های پرتوقع، گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه! از همان نگاه‌ها که به کارکرده‌های با اخلاص‌تان می‌کنید! 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
📚 یه روز دانشجویی برای خوردن غذا می ره سلف دانشگاه. مستقیم میره سر میز اساتید. جلو استادش شروع می کنه به غذا خوردن استادش عصبانی میشه و به شاگردش میگه: تا حالا دیدی گاو و پرنده یه جا غذا بخورن.؟؟؟!!! شاگرد با خونسردی کامل میگه : ببخشید پس من پرواز می کنم میرم یه جای دیگه.😆😂 استاد بیشتر عصبانی میشه و تصمیم می گیره بعد جلسه امتحان حالشو بگیره، موقع تمام شدن جلسه استاد می بینه راهی نداره واسه رد کردنش. میگه ازت یه سوال می پرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم، شاگرد قبول می کنه. بهش می گه دوتا کیسه هستن که داخل یکی پر پوله و دیگری عقل و شعور شما کدومو انتخاب میکنی؟؟ شاگرد: کیسه پر پول استاد می گه : ولی من کیسه عقل و شعور رو انتخاب می کردم شاگرد: بله دقیقأ هر کی هر چی رو که نداره انتخاب می کنه استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود ، زیر برگه فقط مینویسه گاو شاگرد هم بهش نگاه نمی کنه ... ولی بعد چند لحظه بر می گرده میگه ببخشید استاد شما اسمتو نوشتی ولی امضا نکردی 😆😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
کوتاه در شهر وینسبرگ آلمان قلعه ای وجود دارد به نام "زنان وفادار" که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آن را تعریف می کنند؛ در سال ۱۱۴۰ میلادی شاه کنراد سوم شهر را "تسخیر" می کند، مردم به این قلعه پناه می برند و فرمانده دشمن پیام می دهد که حاضر است اجازه بدهد فقط "زنان و بچه ها" از قلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی "با ارزش ترین دارایی" خودشان را هم بردارند و بروند، به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند. قیافه ی فرمانده دیدنی بود وقتی دید هر زنی "شوهر" خودش را "کول کرده" و دارد از قلعه خارج می شود. "زنان مجرد" هم "پدر یا برادرشان" را حمل می کردند. شاه خنده اش میگیرد اما خلف وعده نمی کند و اجازه می دهد بروند و این قلعه از آن زمان تا به امروز به نام "قلعه زنان وفادار" شناخته می شود. " اینکه با ارزش ترین چیز زندگی مردم آنجا پول و چیزهای مادی نبود و اینکه اینقدر باهوش بودند که زندگی عزیزان خود را نجات دادند تحسین برانگیز بود." کاری کنیم که در این روزگار نیز با ارزش ترین "داراییهای دنیوی" ما عزیزانمان باشند، نه پول و ثروت و ماشین و خانه و پست و مقام...! * چرا که ارزش اینها به انسانهای دور و برمان است، به «انسانیت همه مان»* @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
خیلی زیباست این متن ارزش هزار بار خواندن و منتشر کردن رو داره واقعا ...👌 زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.🌷🍃 ‎‌ث https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
‍وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند... و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟ خمیر به سنگها می چسبد... اما نان هر چه پخته تر می شود، از سنگها جدا میشود!! حکایت آدم‌ها همین است... سختی های دنیا ، حرارت تنور است... و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند... و هر چه انسان پخته تر میشود سنگ کمتری بخود می گیرد... سنگها تعلقات دنیایی هستند... ماشین من.. خانه من..من.. من !! آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!! خوشا بحال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته میشود... که به هیچ سنگی نمی چسبد!! ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟ سنگ ما کدام است ؟ @delneveshte_hadis110 <====🍃🦋💖🦋🍃====>
یکی می گفت... بازن و بچه رفتیم کربلا...🙂 شب اول؛ همسرم گفت خستم... رفتن هتل... با دخترم رفتیم حرم... :) بِینُ الحَرَمین داشتن روضه میخوندن. ماهم رفتیم به خودم اومدم دیدم دخترم نیست!!! می گفت همه جارو زیرو رو کردم ولی نبود... روش نمیشد بدون بچش بره هتل نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد... گذشت... نیومد منم عصبی شدم بلند شدم رفتم حرم حضرت عباس گفتم؛این چه مهمون داریه؟؟؟ من الان جواب زنمو چی بدم؟! گفت ناامید برگشتم هتل... در اتاق رو که باز کردم دیدم دخترم توی بغل همسرم خوابیده:)) به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟ گفت دیشب یه آقایی آوردش.... دخترم که بیدار شد. ازش پرسیدم کی آوردتت اینجا؟🥲 گفت یه آقای مهربون منو آورد.. بهم گفت به بابات بگو.... ما یک سه ساله گم کردیم:)💔 نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش بشه💔 🤲😭
هدایت شده از گسترده روزانه سادات 🌹شادی سابق 🌹(14الی22)
[معرفت الله بالاترین کمال انسان است] اینجا یه کانالیه که توهرچی به فکرررت برسه اشتراک میزارن 😇👍 💎کانالی گسترش معارف قرآنی 💎 و 💎 و آیات 💎 های زیبا و آموزنده من که یه نگاه به کانال انداختم آروم شدم🙃 http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
[معرفت الله بالاترین کمال انسان است] اینجا یه کانالیه که توهرچی به فکرررت برسه اشتراک میزارن 😇👍 💎کانالی گسترش معارف قرآنی 💎 و 💎 و آیات 💎 های زیبا و آموزنده من که یه نگاه به کانال انداختم آروم شدم🙃 http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef