eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعتى مى گذرد، تو اكنون در صحن باصفاى محمّدهلال(ع) هستى، به سوى ضريح مى روى، وقتى به ضريح مى رسى، ديگر گريه امان به تو نمى دهد، به آقا چنين مى گويى: "امروز روز عيد است، عيدى مرا شفاى همسرم قرار بده". اشك تو بر پهناى صورتت جارى شده است، از ضريح جدا مى شوى و دو ركعت نماز مى خوانى و به سوى خانه حركت مى كنى. مثل هميشه وارد خانه مى شوى، به همسرت سلام مى كنى، امّا جواب سلام نمى شنوى، تعجّب مى كنى. جلو مى روى، باور نمى كنى، همسر تو در خواب است، او با كمال آرامش در خواب عميقى فرو رفته است. از اتاق بيرون مى روى، صداى گريه آرام تو به گوش مى رسد. محمّدهلال(ع)چقدر زود جواب تو را داد... ممنونم آقا!💗 * تاريخ: سال 1370 شمسى آفتاب تابستان مى تابد، هوا گرم است، تو در ابتداى خيابان كارگر كاشان ايستاده اى و منتظر مسافر هستى. از آنجا بايد به حرم محمدهلال(ع)رفت. تو راننده تاكسى مى باشى، تشنه شده اى، يك ليوان آب مى نوشى: "سلام بر حسين(ع)" و به مسير نگاه مى كنى. يك نفر از دور مى آيد، به سوى او مى روى، از او مى پرسى: كجا مى روى؟ او مى گويد: "زيارت محمّدهلال(ع)". خنده بر لب هاى تو مى نشيند. از او مى خواهى سوار ماشين شود. تو سريع حركت مى كنى، او تعجّب مى كند و به تو مى گويد: "آقاى راننده! من كرايه دربست نمى توانم بدهم، صبر كن تا چند مسافر ديگر بيايد". تو لبخندى مى زنى به او مى گويى: "كرايه شما قبلاً پرداخت شده است". او از اين سخن تو تعجّب مى كند، به او مى گويى كه وقتى به حرم محمّدهلال(ع)برسد، تو منتظرش مى مانى تا او زيارت كند، سپس او را به كاشان برگردانى. تعجّب او بيشتر مى شود، اينجاست كه تو دوماجراى خود را براى او شرح مى دهى... □□□□■■■■□□□□ https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
ابن زياد لحظه به لحظه از فرماندهان خود، در مورد حضور نيروهاى مردمى در اردوگاه خبر مى گيرد. هدف ابن زياد تشكيل يك لشكر سى هزار نفرى است و تا اين هدف فاصله زيادى دارد. سياست او بسيار دقيق است. او مى داند كه مردم را فقط به سه روش مى توان به جنگ با حسين فرستاد: فريب، پول و زور. امروز سپاه كوفه از سه گروه تشكيل شده است: گروه اول، كسانى هستند كه با سخنان عمرسعد به اسم دين، فريب خورده و به كربلا رفته اند. گروه دوم نيز از افرادى تشكيل شده كه شيفته زرق و برق دنيايى هستند و با هدف رسيدن به دنيا، براى جنگ آماده شده اند و سومين گروه هم از ترس اعدام و كشته شدن به سپاه ملحق مى شوند. همسفرم! حالا ديگر زمان دلهره و نگرانى است. حتماً سخنرانى قبلى ابن زياد را به ياد دارى كه چقدر با مهربانى سخن مى گفت، امّا اين سخن را بشنو: "من به اردوگاه سپاه مى روم و هر مردى كه در كوفه بماند به قتل خواهد رسيد". آن گاه به يكى از فرماندهان خود مأموريّت داد تا بعد از رفتن او به نُخَيْله، در كوچه هاى كوفه بگردد و هر كس را كه يافت مجبور كند تا به اردوگاه برود و اگر قبول نكرد او را به قتل برساند. با اين اوصاف، ديگر مردم چاره اى ندارند جز اينكه گروه گروه به سپاه ابن زياد ملحق شوند. آنها كه از يارى امام حسين(ع) دست كشيدند، حالا بايد در مقابل آن حضرت هم بايستند. ابن زياد به اردوگاه نُخَيْله مى رود و در آنجا نيروها را ساماندهى مى كند. او هر روز يك يا دو لشكر چهار هزار نفرى به سوى كربلا مى فرستد. آخر مگر امام حسين(ع) چند ياور دارد؟ ابن زياد مى داند كه تعداد آنها كمتر از صد نفر است. گويا او مى خواهد در مقابل هر سرباز امام، سيصد نفر داشته باشد. او هفت فرمانده معيّن مى كند و با توجّه به شناختى كه از قبيله هاى كوفه دارد، نيروهاى هر قبيله را در سپاه مخصوصى سازماندهى مى كند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef