eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🌿﷽🌿 هنوز.مي خواستم زندگي كنم. حالا او كوتاه آمده بود. حالا كه توبه كرده بود. همان بهتر كه من هم كوتاه بيايم :آمد و كنارم نشست حالا برايم چاينمي ريزي؟ - :چاي ريختم و مقابلش نهادم. دلزده بودم. دستم مي لرزيد. دستم را گرفت و بوسيد ببين با خودت چه مي كني؟ تو دل مرا هم خون مي كني. وقتي مي بينم اين قدر غصه داري، اين قدر خودت را مي .خوري، آخر فكر من هم باش. من كه از سنگ نيستم. آن از بچه ام، اين هم از زنم كه دارد از دست مي رود :باز اشكم به ياد پسرم سرازير شد.... مادرت مي گويد مي خواهد زنت بدهد. مي گويد مي خواهم پسرم پشت داشته باشد. مي گويد مادرم غلط مي كند. من اگر بچه بخواهم از تو مي خواهم، نه بچه هر ننه قمري را. من تو را مي خواهم محبوبه - جان. بچه تو را مي خواهم. هنوز اين را نفهميده اي؟ حالا خدا نخواسته از تو بچه داشته باشم؟ به جنگ خدا كه نمي شود رفت. من زن بگيرم و تو زجر بكشي؟ نه محبوبه. ديگر اين قدرها هم بي شرف نيستم. با هم مي مانيم. يك لقمه نان داريم با هم مي خوريم. تا زنده هستيم با هم هستيم. وقتي هم كه من مردم تو خلاص مي شوي. از دستم راحت .مي شوي. فقط گاهي بيا و يك فاتحه اي براي ما بخوان :خود را در آغوشش انداختم. اشك به پهناي صورتم روان بود نگو رحيم. خدا آن روز را نياورد. خدا كند اگر يك روز هم شده من زودتر از تو بميرم. اگر زن مي خواهي حرفي - .ندارم. برو بگير :به ياد بزرگ منشي نيمتاج خانم زن منصور افتادم و تهييج شدم و گفتم اصلا خودم دست و آستين بالا مي زنم و برايت زن مي گيرم. ولي نه از اين زن هاي آشغال. دختر يك آدم محترم .را. يك زن حسابي برايت مي گيرم دست از سرم بردار محبوبه. من زن مي خواهم چه كنم؟ توي همين يكي هم مانده ام. تو و مادرم كارد و پنير - هستيد. امانم را بريده ايد. واي به آن كه يك هوو هم اضافه شود. اصلا اين حرف ها را ول كن. يك چاي بريز .بخوريم. اين يكي سرد شد فشاري كه بر روحم وارد مي شد از بين رفت. سبك شدم. دوباره نگاه مهربان او به چشمم افتاد. دوباره لبخند شيطنت آميزش احساساتي را كه تصور مي كردم در جسم من مرده، برانگيخت. اسير جسم خودم بودم. جوان بودم. خيلي جوان. تازه بيست و يكي دو سال بيشتر نداشتم. اگر چه تجربه درد و رنجي پنجاه ساله را پشت سر گذاشته بودم. فكر مي كردم با مرگ پسرم من هم مرده ام. مرده اي بودم كه با كمال تعجب مي ديم باز نفس مي كشم. راه مي روم. غذا مي خوردم. مي خوابم و بيدار مي شوم. نمي دانستم تا كي؟ و اين دردناك بود. هرگز به خاطرم هم .خطور نمي كرد كه يك بار ديگر هوس آغوش شوهرم در سينه ام بيدار شود و شد شب از نيمه گذشته بود. ما بيدار بوديم. كنار يك ديگر دراز كشيده بوديم و او بر خلاف شب هاي ديگر كه وقتي به كنارم مي آمد بلافاصله به خواب مي رفت، اين بار دست مرا در دست خود داشت و با دست ديگر سيگار مي كشيد. چه قدر اين سكوت و آرامش را دوست داشتم. هر دو به سقف خيره بوديم. تنها برق چشمان او و سرخي نوك .سيگار را مي ديدم :همچنان كه به سقف خيره بود صدايش آهسته، مثل صداي نسيم در اتاق پيچيد .فكر مي كردم ديگر دوستم نداري :به همان آهستگي گفتم .تو مرا دوست نداري - لبخند زد و دستم را فشرد. نفس هايش را نزديك گردنم احساس مي كردم. از شدت عشق و سرمستي اشكم سرازير شد. چه طور صاحب اين چنين چهره اي مي توانست بد باشد؟ من اشتباه مي كردم. من بد بودم. من فقط به خودم فكر مي كردم. چه كرده بودم كه او به اين فكر افتاده بود كه ديگر دوستش ندارم؟ انگار فكر مرا مي خواند. :گفت آن وقت كه رفتي و بچه را انداختي، گفتم البد از من بدش مي آيد. هميشه مي ترسيدم. مي ترسيدم كه باز به .بهانه حمام بروي و ديگر برنگردي :گفتم! رحيم - .و گريه امانم نداد سيگار را در زير سيگاري كنار دستش خاموش كرد. به سويم چرخيد. سرش را به دست چپ تكيه داد و نيم خيز شد. روي صورتم خم شده بود و در تاريكي به دقت نگاهم مي كرد. با انگشت دست راست اشكم را پاك كرد و مثل :كسي كه با بچه اي صحبت مي كند گفت !ا ، ا ، گريه مي كني؟ خجالت بكش دختر - 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef